گفتوگوی مجازی بین شیجینپینگ رئیسجمهور چین و جو بایدن همتای امریکاییاش فرصتی بود که بعد از چند ماه تشدید تنش بین دو طرف دست کم در ظاهر امر یک آرامش نسبی به وجود بیاید. برای ایجاد این آرامش نسبی بود که وانگیی وزیر خارجه چین طی تماس تلفنی با آنتونی بلینکن همتای امریکایی خود، از او در خواست کرد از این نشست برای بازگشت روابط دو کشور به مسیر قبلی استفاده شود. او در این تماس به این اشاره کرد که استقلال تایوان بزرگترین تهدید برای صلح و ثبات در تنگه تایوان است و اینکه هر گونه حمایت از نیروهای استقلالطلب تایوان نقض صلح در تنگه تایوان است و تأکید کرد: «اگر امریکا واقعاً دنبال صلح در تنگه تایوان است، باید قاطعانه مخالف هرگونه تلاش برای استقلال تایوان باشد.» با این حال، طرف امریکایی نشان داد که حاضر به پذیرفتن توصیه طرف مقابل نیست، زیرا بلینکن در همین تماس به یونگ «نگرانی امریکا را درباره ادامه فشارهای نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی چین بر تایوان» بیان کرد. به این ترتیب، دولت بایدن، تایوان را در نقطه کانونی رویارویی خود با چین قرار داده و با این کار از راهبردی دور میشود که از ابتدای عادیسازی روابطش با پکن در پیش گرفته بود.
پیشینه مسئله
موضوع چین و تایوان به سالهای قبل از جنگ جهانی بازمیگردد که اختلاف بین دو جریان جبهه ناسیونالیستهای چین کومینتانگ به رهبری چیانگ کای شک و حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسهتونگ منجر به رویارویی نظامی بین این دو جبهه و وقوع جنگ داخلی چین شد. این جنگ از ۱۹۲۶ و با تصفیه کومینتانگ از عناصر کمونیست شروع شد و با پیروزی حزب کمونیست چین در اکتبر ۱۹۴۹ و شکست کومینتانگ به پایان رسید. حزب کمونیست چین در نتیجه این جنگ تمام بخش قارهای چین را تصرف و نام کشور را از جمهوری چین، China Republic، به جمهوری خلق چین، The People’s Republic of China، تغییر داد. در مقابل، کای شک و باقیمانده اعضا و قریب به ۶۰۰ هزار نفر از نیروهای کومینتانگ به مناطق کوچکی در مجمعالجزایر تایوان، پنگهو و جزایر فوجیان عقبنشینی کرد و دولت جمهوری چین به ریاست کای شک در این مناطق مستقر شد و شهر تایپه به عنوان پایتخت موقت دولت در تبعید انتخاب شد. با وجود اینکه سرزمین اصلی چین تحت حاکمیت حزب کمونیست چین بود، دولت تایوان خود را نماینده سیاسی آن میدانست، اما حزب کمونیست چین این ادعای تایوان را رد کرده بود و از همان ابتدا، دولت تایوان را دولتی غیرقانونی و متمرد معرفی کرده و جزایر تحت تسلط آن را جزء لاینفک سرزمین چین میداند. ادعای تایوان در سالهای ابتدایی جنگ سرد از حمایت بسیاری از کشورهای غربی و سازمان ملل برخوردار بود که آن را تنها دولت مشروع چین میدانستند. دولت تایوان در آن سالها کرسی چین را در سازمان ملل و شورای امنیت آن در دست داشت، اما این وضعیت با شروع دوره ریچارد نیکسون در ۱۹۶۹ آرام آرام تغییر کرد. او یک سال قبل از رسیدن به این مقام مقالهای را در نشریه فارین افیرز نوشت و بر این نکته تأکید کرد که دیگر نمیتوان اجازه داد یک میلیارد انسان این کره خاکی در انزوا و خشم زندگی کنند. منظور او مشخصاً کشور جمهوری خلق چین و نه جمهوری چین در تایوان بود و هنری کیسینجر کسی بود که ابتدا مشاور امنیت ملی او بعد وزیر خارجهاش شد و او را در این مسیر تشویق و همراهی میکرد.
تغییر در سیاست امریکا
آن موقع شرایط جنگ سرد به کمک زوج نیکسون-کیسینجر آمد، زیرا تنش مرزی بین جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی بالا گرفته بود و این زوج میتوانستند تغییر راهبرد امریکا در قبال چین را برای نخبگان سیاسی واشنگتن توجیه کنند. به این ترتیب، این زوج دست به کار شد و پیامهای محرمانه خود مبنی بر تمایل به عادیسازی روابط به پکن فرستاد. وقتی مائو تسهتونگ در اوایل ۱۹۷۱ تیم ملی پینگپنگ امریکا را برای بازی دوستانه با رقبای چینی به پکن دعوت کرد، دیپلماتهای امریکایی نیز در میان آنها بودند تا مذاکرات را به صورت نزدیکتری دنبال کنند. آن اتفاق مشهور به دیپلماسی پینگپنگ، Ping-pong diplomacy شد و نتیجه آن سفر اعلام نشده کیسینجر به پکن در ژوئیه همان سال و اعلام سفر نیکسون به پکن در فوریه سال بعد بود. سفر این زوج به پکن در فوریه ۱۹۷۲ رویداد تاریخی بود که منجر به بیانیه مشترکی شد. هر دو طرف در این بیانیه تایوان را بخشی از چین دانستند و خواستار «راهحل صلحآمیزی در مورد مشکل اتحاد مجدد» چین و تایوان شدند. آن دیدار و این بیانیه زمینه صدور قطعنامه ۲۷۵۸ مجمع عمومی سازمان ملل را فراهم کرد. این قطعنامه در ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ صادر شد و نمایندگی کشور چین از هیئت اعزامی دولت جمهوری چین به رهبری کای شنگ گرفته شد و به جمهوری خلق چین به رهبری مائو داده شد. در واقع، این جمهوری چین بود که همراه با ۵۰ کشور دیگر از پایهگذاران سازمان ملل شناخته میشد، اما چرخش امریکا به سمت عادیسازی روابط با پکن باعث شد نه تنها کرسی خود را در سازمان ملل از دست بدهد بلکه دیگر نتواند همانند دیگر کشورهای دیگر دنیا برخوردار از مناسبات عادی باشد و تاکنون توانسته تنها با ۲۱ کشور دنیا روابط رسمی داشته باشد.
استراتژی ابهام
امریکا با وجود پشت کردن به دولت تایوان در آن جریان، احتیاط را کنار نگذاشت و با تصویب قانون مناسبات امریکا با تایوان از طرف کنگره در ۱۹۷۹ سعی کرده موازنهای را در روابط خود با پکن و تایپه برقرار کند. این موازنه بر اساس اصلی به نام استراتژی ابهام، Strategic Ambiguity، بنا شده به این معنا که واشنگتن در قبال حمله احتمالی چین به تایوان به قصد اشغال این جزیره نقش بازدارنده را بازی میکند، اما در مقابل از اعلام استقلال تایوان نیز خودداری خواهد کرد. علاوه بر این، دولتهای امریکا از زمان نیکسون به این سو همواره سیاست پکن تحت عنوان سیاست چین واحد، The principle of a single China را تأیید کرده و این موضوع را هم در آن بیانیه مشترک سهگانه تأیید کرده و حتی وعده کاهش حمایت نظامی امریکا از تایوان در جهت حل و فصل صلحآمیز مشکل چین و تایوان نیز داده است. با این وجود، جو بایدن رئیسجمهور فعلی امریکا و تیم سیاست خارجی او در این مدت نزدیک به یک سال رویه امریکا را به نحوی تغییر دادهاند که استراتژی ابهام رفته رفته کنار گذاشته شده و حمایتهای نظامی-سیاسی واشنگتن از تایپه شکل جدیتری به خود گرفته است. بایدن در مصاحبه ۲۲ اکتبر در پاسخ به این پرسش که اگر چین به تایوان حمله بکند، آیا امریکا حاضر به حمایت از تایوان خواهد شد؟ گفت: «بله، امریکا از تایوان در مقابل حمله احتمالی دفاع میکند.» وزیر خارجه او بلینکن نیز ۱۰ نوامبر این موضع بایدن را تکرار کرد و گفت: «چنانچه تایوان مورد حمله قرار گیرد و چین بخواهد از زور برای تغییر وضعیت کنونی تایوان استفاده کند، ایالات متحده و متحدانش دست به اقدامی میزنند.» این سخنان تغییر آشکار در لحن بالاترین مقامهای واشنگتن نسبت به مسئله تایوان است که باعث نگرانی شدید پکن شده، زیرا دولت بایدن نه تنها از استراتژی ابهام گام به گام فاصله میگیرد بلکه لحن آن روز به روز خصمانهتر شده و عملاً پکن را بر سر قضیه تایوان به هماوردی میطلبد.
نقطه رویارویی
علاوه بر تغییر تدریجی در سیاست دولت بایدن، محافل رسانهای امریکا با تحلیلهای خود این پیام را به پکن میرسانند که امریکا در حال بازنگری استراتژی گذشته خود در قبال تایوان است. یک نمونه جالب، مقالهای است که مایکل رابین تئوریسین سیاست خارجی در پنجم نوامبر در وبسایت امریکن اینترپریز نوشت. عنوان مقاله این بود: «بله، تایوان به تسلیحات هستهای نیاز دارد تا مانع چین بشود.» او در این مقاله در این مورد استدلال میکرد که امریکا باید تسلیحات هستهای در اختیار تایوان بگذارد تا مانع از تهاجم نظامی چین شود. روشن است که چنین قلمفرساییهایی فراتر از گمانهزنی صرف است و باید آن را زمینهسازی برای تحولات بعدی دانست، اما چرا امریکا در این حد خطرناک در مورد تایوان مانور میدهد؟ در پاسخ باید گفت که موضوع به رشته زنجیرهای مربوط میشود که امریکا با ایجاد یک نظام ائتلافی از ژاپن تا جزیره لوزون، فیلیپین، بورنئو تا خط ساحلی ویتنام کشیده و جزایر تایوان درست در مرکز این رشته زنجیره قرار دارد. امریکا با ایجاد این رشته جزیره به دنبال مهار استراتژیک چین در محدوده آبهای دریای زرد، سواحل شرقی این کشور و دریای جنوبی چین است. بنابراین، چین برای رهایی از این زنجیره چارهای ندارد جز اینکه بر جزایر تایوان مسلط شود تا اینکه دسترسی کامل به اقیانوس آرام و هند داشته باشد. به عبارت دیگر، مسئله تایوان در حال حاضر بسیار بیشتر از مطالبات ارضی پکن و مبدل به نقطه کانونی از رویارویی چین با امریکا شده به نحوی که اگر پکن بتواند تایوان را در کوتاه مدت به سرزمین مادری بازگرداند، خواهد توانست امریکا را در این رویارویی عقب بزند و در غیر این صورت، زندانی این زنجیر امریکایی خواهد شد.