کد خبر: 1069092
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
سیره نظری و عملی زنده‌یاد علامه سید محمدحسین طباطبایی، در آیینه ۲ روایت
فقدان حکیم متاله، زنده‌یاد علامه سید محمدحسین طباطبایی، چهل ساله شد و پس از این دیر زمان، جای خالی او در میدان اندیشه دینی، همچنان هویداست! اینک در این موسوم و نکوداشت مجاهدت گرانسنگ آن بزرگ در احیای اندیشه اصیل دینی، دو روایت از سیره نظری و عملی او را مورد بازخوانی تحلیلی قرار داده‌ایم. امید آنکه عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
احمدرضا صدری

سرویس تاریخ جوان آنلاین:   فقدان حکیم متاله، زنده‌یاد علامه سید محمدحسین طباطبایی، چهل ساله شد و پس از این دیر زمان، جای خالی او در میدان اندیشه دینی، همچنان هویداست! اینک در این موسوم و نکوداشت مجاهدت گرانسنگ آن بزرگ در احیای اندیشه اصیل دینی، دو روایت از سیره نظری و عملی او را مورد بازخوانی تحلیلی قرار داده‌ایم. امید آنکه عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.


او فانی در ولایت معصومین (ع) بود
عارف نامور زنده‌یاد آیت‌الله علامه حسن حسن‌زاده آملی، در زمره شاگردان ممتاز زنده‌یاد علامه سید محمدحسین طباطبایی بود. او در گفتاری، سیره نظری و سبک نظریه‌پردازی آن بزرگ در ساحت علومی، چون تفسیر و عرفان را ولایی می‌خواند و بر این باور است که نزد علامه فقید، وصول به حقیقت بدون توجه به مآثر معصومین (ع) ممکن نیست:
«مرحوم علامه مقدمات علوم و سطوح را به طور متعارف، در تبریز نزد اساتید آن زمان خواند و سپس راهی نجف شد و آنجا از محضر بزرگانی، چون آیات آخوند خراسانی و میرزا حسین نائینی بهره گرفت. ایشان بی‌تردید در فقه و اصول مجتهد بود. زمانی که ایشان به قم تشریف آورد، ابتدا فقه تدریس می‌کرد، اما به تعبیر خود آن بزرگوار، در قم درس‌های فقه و اصول، یعنی علوم نقلی متعدد بودند، اما در تفسیر، اعتقادات برهانی، مخصوصاً امامت، ولایت، علم امام و ایضاً مباحثی مانند مبدأ و معاد و... درسی گفته نمی‌شد، لذا ایشان تفسیر قرآن را شروع کرد و به تربیت شاگردانی همت گماشت. یکی از برکات جلسات شبانه بحث و کاوش در اصول عقاید اسلامی، کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم است. ایشان در عمر شریفش، در راه اعلای معارف تشیع، تلاش پرارجی کرد و الحمدلله به مقصود نیز رسید و قدم‌های بزرگی برداشت و مآلا عمر پربرکتی داشت. از سوی دیگر آن بزرگوار، یک عارف ولایی بود. مسلماً زمانی به کسی می‌توان عارف گفت که او صاحب ولایت باشد. در اسلام نمی‌شود که شما عارف الهی و عارف مسلم باشید، اما صاحب ولایت نباشید و در آستانه ولایت، سر فرود نیاورید و عتبه‌بوس ولایت نباشید. راه ندارد. امکان ندارد، چون ولایت، واسطه فیض است. اسرار قرآن ابتدا نزد پیامبر عظیم‌الشأن (ص) و سپس نزد امیرالمؤمنین و ائمه اطهار (ع) است تا به حضرت بقیه‌الله (عج) می‌رسد. عارف بدون ولایت، راه ندارد و واسطه فیضی جز ولایت نداریم. مرحوم علامه طباطبایی چگونه می‌تواند اهل ولایت نباشد، وقتی در تفسیرش، در هر آیه‌ای که وارد شده، بحث روایی فرموده است. بحث روایی، یعنی این‌که فیوضات و برکات، از دهان ولایت - که به اسرار و بطون قرآن آگاهی دارند- صادر شده و به ما رسیده است. ایشانند که قرآن را برای ما تفسیر کرده‌اند و ما از جوامع روایی است که با حقایق قرآن آشنایی پیدا کرده‌ایم. جوامع روایی، تفسیر، مرتبه نازل، ظل، رشح و نمودار قرآنند. مرحوم علامه علاوه بر رساله‌ای که در ولایت نوشته، رساله‌ای دارد به نام «شیعه در اسلام». ایشان دینداری‌اش به تقلید نیست و در واقع از دین درآمده و دوباره دین را پذیرفته است! ایشان در این کتاب نوشته شیعه از چه زمانی پدید آمد و با منطق و برهان اثبات کرده است که اسلام یعنی شیعه و شیعه یعنی اسلام و تفسیر قرآن یعنی علی (ع) و حسین (ع) و بقیه‌الله (عج). قرآن یعنی ولایت و ولایت یعنی قرآن. این‌ها هرگز از هم جدا نمی‌شوند و هیچ حکیم الهی و عارف و مسلمان و اهل قرآنی، نمی‌تواند از ولایت رویگردان باشد. بدون ولایت محال است که انسان به جایی برسد. علمای امامیه اثنی‌عشریه در کنار سفره ولایت، به مقاماتی رسیده و تصنیفات و تألیفات ارزشمندی را ازخود باقی گذاشته‌اند. در یک کلام: آن را که دوستی علی نیست کافر است/ گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باشد/ دستت نمی‌رسد که بچینی گلی زشاخ/ باری به گلبن ایشان گیاه باش.
تفسیر شریف المیزان، از دیگر رشحات فکر آن بزرگ است. همانطور که خداوند سبحان، حقیقت حقایق و وجودش احدی، صمدی و نامتناهی است، کلماتش هم نامتناهی و کتاب تدوینی و تکوینی‌اش هم نامتناهی است. خداوند سبحان فرموده است: هر کسی به میزان شاکله خود و آنچه خود دارد، هم شکل خود را در خارج پیاده می‌کند و اثر هر کسی، نمودار دارایی اوست! خداوند سبحان نیز از این قاعده مستثنا نیست و آثار وجودی‌اش نامتناهی است. در طول تاریخ اسلام، صد‌ها تفسیر درباره قرآن نوشته شده و باز زمانی که قیامت برسد، خواهیم دید که قرآن، تقریباً هنوز بکر و دست‌نخورده است و هنوز گوهر‌های فراوانی، از دریای بیکران آن صید نشده است! از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که به فرزندش محمد حنفیه فرمودند: قرآن کتابی است که هر چه در آن غور کردی، هرگز مگو که تمام شد و به قله و به ساحلش رسیدم، این دریا، ساحل و کرانه ندارد! به هر جا که رسیدی، پیش‌تر و بالاتر برو!... بزرگان زیادی در این بحر بیکران، غواصی کرده و هریک به فراخور استعداد خود، بهره‌هایی برگرفته و برای دیگران، گوهر‌هایی را به ساحل آورده‌اند. از آن جمله است کتاب عظیم‌الشأن تفسیر المیزان. مرحوم علامه طباطبایی به دلیل تبحر در علوم عدیده، از جمله معقول و منقول، علوم ادبی، افکار فلاسفه شرق و غرب، فلاسفه الهی، تبحری که در روایات داشت، ریاضیات و حتی آشنایی با علوم غریبه و استفاده از محضر اساتید بزرگی که مفسر قرآن بودند، توانست تفسیر شریف المیزان را- که تا ابد باقی و محفوظ است- تألیف کند و این سفره پر از موهبت و نعمت را از خود به یادگار بگذارد. پس از معصوم و مقام ولایت کامله، بزرگانی، چون ایشان که در مسیر عنایت الهی و سیراب از منطق وحی بودند، واسطه فیض الهی هستند! باید تأکید کنم که مرحوم علامه، فانی در ولایت بود و در جلسات وعظ و خطابه‌ای که پیش می‌آمد، هنگامی که سخن از مصائب اهل‌بیت (ع) بود، به‌خصوص زمانی که ذکر از مصائب سیدالشهداء (ع) بود، عاشقانه اشک می‌ریخت! بدیهی است که حاصل چنین عشق و اخلاص و علم و تسلط بر علوم مختلفه و روایات و معارف الهی، اثر گرانسنگی، چون المیزان خواهد شد که به تعبیر مرحوم مطهری، بهترین تفسیر قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون در بین تمام فرق اسلامی است. خداوند ان‌شاءالله همه ما را اهل ولایت قرار دهد و در راه اعلای معارف الهی توفیقات بیشتری را نصیب همه ما کند...».
پایه‌گذار تفسیر، به مثابه درسی رسمی در حوزه‌های علمیه
زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمد نوری‌زاده، یکی از صد‌ها دانش‌آموخته حوزه علمیه قم بود که از سرچشمه فیاض اندیشه علامه سید محمدحسین طباطبایی سیراب شده و گذشته از آن، به سیره عملی آن بزرگ نیز وقوف فراوان داشت. وی در گفتار پی آمده، شمه‌ای از خاطرات خویش در این باره را به شرح ذیل روایت کرده است:
«استاد علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه) زمانی که به قم تشریف آوردند، اولین کسی بودند که در حوزه‌ها، تفسیر قرآن را به عنوان یکی از دروس طلاب، پایه‌گذاری کردند. تنها کسی که در آن روز‌ها در منبر خودش و به عنوان موعظه، تفسیر قرآن می‌فرمود مرحوم آیت‌الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی (ره) بود. اما استاد علامه، تفسیر قرآن را مشروح‌تر و به عنوان یکی از دروس طلاب شروع کردند. بعد هم ایشان درس اسفار را آغاز کردند که ما جلد اول اسفار را در محضرشان تلمذ کردیم و جلد دوم شروع شده بود که به دلیل فشار علمای نجف و سوءتعبیری که از تدریس فلسفه شده بود و حتی بعضی از علمای نجف ذهن آیت‌الله‌العظمی بروجردی را هم نسبت به درس فلسفه علامه مشوب کرده بودند- که مثلاً نعوذبالله علامه طباطبایی منکر معاد جسمانی است! - این درس ادامه نیافت! در این زمینه کتاب حول‌المیزان، علیه تفسیر علامه نیز توسط سیداحمد طیبی تبریزی نوشته شد! خودم شخصاً از حضرت علامه سؤال کردم آقا جریان حول‌المیزان چیست؟ ایشان فرمودند اگر چه بشر جایزالخطاست و من هم معصوم نیستم و کتاب من هم بری از اشکال نیست، اما کتاب من کتابی نیست که هر کسی آن را بفهمد!... به هر حال استاد به دلیل همین فضا، درس اسفار را تعطیل کردند و ما با عده‌ای از دیگر شاگردان، خدمت ایشان رسیدیم و تقاضا کردیم حال که درس اسفار تعطیل شده، درس دیگری را شروع کنید. علامه قسمت الهیات شفای بوعلی سینا را شروع کردند. چون در آن زمان بنده امکان تهیه کتاب شفا را نداشتم، هر روز به کتابخانه مرحوم آیت‌الله حجت کوه‌کمری (ره) در مدرسه حجته قم می‌رفتم و درس آن روز را از یک دوره شفای موجود در آن کتابخانه یادداشت می‌کردم و هنوز هم یادداشت‌هایم موجود است که یکی از عیوبات نوشته‌های من، این است که تاریخ ندارد! در همین سال‌ها یعنی سال ۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵، پروفسور هانری کربن به ایران آمده و مدعی بود من درباره ادیان جهان، تحقیقاتی را شروع کرده‌ام. ادیان دیگر دنیا شراب را حرام نمی‌دانند، ولی دین اسلام شراب را حرام می‌داند. هانری کربن در ایران، شاگردی داشت به نام دکتر چهرازی که به عنوان مترجم، کربن را به قم و نزد آیت‌الله العظمی بروجردی برد تا او از ایشان در زمینه دلیل حرمت شراب توسط اسلام سؤال کند. داخل پرانتز بگویم که تا آن زمان، آیت‌الله بروجردی نسبت به علامه دید مثبتی نداشتند! بعداً که کتاب‌المیزان را مطالعه کرده بودند، دیده بودند که مطالب جالبی در زمینه معاد دارد و مغرضانه با علامه برخورد شده است، خلاصه از آن به بعد، آیت‌الله بروجردی نسبت به علامه نظر مثبتی پیدا می‌کنند. دکتر هانری کربن از آیت‌الله بروجردی سؤال می‌کند چرا برخلاف تمامی ادیان، اسلام شراب را حرام می‌داند؟ آیت‌الله بروجردی جواب می‌دهند هر برنامه‌ای در اسلام بر پایه عقل برنامه‌ریزی شده است، مثلاً دیوانه‌ها در برابر اسلام تکلیفی ندارند، چیزی که ضد عقل است و عقل را از بین می‌برد، اسلام با آن مبارزه می‌کند. چون شراب زایل‌کننده عقل است، اسلام آن را حرام می‌داند... دکتر هانری کربن مجدداً سؤال می‌کند اگر به اندازه‌ای شراب خورده شود که عقل را زایل نکند، چرا حرام است؟ آقای بروجردی فرموده بودند اسلام هر چیزی را که حرام می‌کند، حریم او را هم حرام می‌کند، اگر اسلام در زمینه خوردن شراب، جزئی‌ترین مجوز را صادر می‌کرد، مردم از خوردن خروار‌ها مضایقه نمی‌کردند! هنوز که مجوزی صادر نشده، مردم از حریم تجاوز می‌کنند، وای بر آن روزی که اندک مجوزی در این زمینه صادر می‌شد، بنابراین دین اسلام دین دقیقی است و حریم هر حکمی را هم رعایت کرده است!... دکتر هانری کربن از آیت‌الله بروجردی می‌خواهد اگر جزوه‌ای یا نوشته‌ای در این زمینه تدوین شده است در اختیار او بگذارند تا در خارج از ایران، به زبان‌های دیگر دنیا ترجمه کرده و در اختیار بقیه قرار دهد. آیت‌الله بروجردی، علامه را به آن جلسه احضار می‌فرمایند. وقتی علامه وارد آن جلسه می‌شوند، همه با احترام با ایشان برخورد می‌کنند. آیت‌الله بروجردی به دکتر هانری کربن می‌گویند آقای سیدمحمدحسین طباطبایی یکی از علمای بزرگ اسلامند که من و شما باید از ایشان خواهش کنیم تا در این زمینه جزوه‌ای بنویسند! به‌هرحال از علامه تقاضا می‌کنند که چنین جزوه‌ای را بنویسند. علامه به آقای بروجردی می‌گویند اگر من بخواهم از مضرات الکل برای این‌ها قلم‌فرسایی کنم، این‌ها طبیعتاً از ما بیشتر به مضرات الکل واقفند، اگر بخواهم مطلبی بنویسم، باید از نظر فلسفه حرمت شراب بنویسم و این امر، باعث می‌شود که محذوراتی پیش آید! آیت‌الله بروجردی در ادامه به ایشان می‌فرمایند شما آزادید و نگران نباشید، در هر زمینه‌ای که صلاح می‌دانید، این جزوه را بنویسید!... نهایتاً، چون آیت‌الله بروجردی مرجع تقلید آن زمان بودند و پرچم اسلام در دست ایشان بود، آن جزوه را به نام ایشان نوشتند و به دکتر هانری کربن دادند. شیخ عبدالله الیاسی مراغه‌ای کتابی دارد به نام «روش خوشبختی» که در آن کتاب، جزوه نوشته‌شده در زمینه فلسفه حرمت شراب توسط علامه هم آورده شده است. خاطره دیگری که از آن بزرگوار به یاد دارم این است که موقع درس گفتن، استاد همیشه به سقف نگاه می‌کردند و به صورت شاگردان نگاه نمی‌کردند! دراین‌باره برای من سؤال پیش آمد. پرسیدم استاد، چرا شما شاگردانتان را از فیض نگاه خودتان محروم می‌کنید؟ چرا هنگام درس دادن به چهره شاگردان خود نگاه نمی‌کنید؟ فرمودند اگر کسی بخواهد منبری شود، یکمرتبه، دو مرتبه یا بیشتر منبر می‌رود و هر چقدر بیشتر منبر برود، اضطراب و دلهره‌اش از بین می‌رود و یک منبری حسابی می‌شود، اما من چهل سال است که درس می‌دهم، اما وقتی می‌بینم شاگردان مرا نگاه می‌کنند، خجالت می‌کشم و حیا مانع می‌شود که به صورت آن‌ها نگاه کنم! این یکی از عیوبات من است و فکر می‌کنم در عدم پیشرفت من مؤثر بوده است!...».

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار