آشنایی دختر و پسری جوان سرانجام به یک پرونده آدمربایی ختم شد. دختر جوان وقتی متوجه شد که پسر مورد علاقهاش حاضر به ازدواج با او نیست سهمرد را برای تنبیه کردن وی اجیر کرد. او در جلسه رسیدگی به پرونده که روز گذشته برگزار شد گفت که برای تنبیه و انتقام دست به این کار زدهبود.
به گزارش جوان، سال گذشته پسر جوانی به نام شهروز به اداره پلیس رفت و از دختری به نام نگار و سهمرد به اتهام ضرب و جرح و سرقت شکایت کرد و گفت: «دو سال قبل با دخترجوانی به نام نگار آشنا شدم. او ۲۳ساله بود و من هم ۲۵سال داشتم. مدتی با هم رابطه داشتیم و در این مدت نگار خیلی ابراز علاقه میکرد. دو سال گذشت و او میگفت: عاشقم شده است و خواست با او ازدواج کنم. ابتدا قبول کردم، اما بعد از مدتی از ازدواج با او منصرف شدم و گفتم شرایط ازدواج ندارم. همین بهانهای شد تا رابطه دوستی ما تمام شد، اما این ماجرا نگار را ناراحت کرده بود و باعث افسردگی او شده بود.»
شاکی ادامه داد: «بعد از پایان رابطهمان نگار چند بار تماس گرفت و خواست مرا ببیند. برای اینکه دوباره بین ما علاقهای به وجود نیاید قبول نکردم و گفتم صلاح نیست همدیگر را ببینیم. نگار گوشش بدهکار نبود و هر بار تماس میگرفت و درخواست ملاقات میکرد. آخرین بار قبول کردم به یک مهمانی در منطقه پرند بروم. آن روز دنبال نگار رفتم و او را سوار ماشین کردم، اما بین راه نگار گفت حالش بده شده است. او به این بهانه از ماشین پیاده شد و همان موقع سه مرد جوان سر رسیدند و سوار ماشین شدند. آنها به من حمله کردند و به شدت مرا کتک زدند. سپس طلاهایی راکه همراه داشتم، سرقت کردند و گریختند. احتمال میدهم نگار با انگیزه انتقام آنها را اجیر کرده بود تا مرا کتک بزنند.»
با طرح این شکایت مأموران با ثبت مشخصات دختر جوان وی را شناسایی و بازداشت کردند.
دختر جوان در همان بازجوییهای اولیه به جرمش اعتراف کرد و گفت وهاب و دو نفر از دوستانش را برای گرفتن انتقام از پسر جوان اجیر کرده بود. با دستگیری سه مرد جوان و اقرار به جرمشان همگی راهی زندان شدند و پرونده با کامل شدن تحقیقات به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. پرونده در اولین نوبت رسیدگی روی میز هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت.
بعد از اعلام رسمیت جلسه، شاکی در جایگاه ایستاد و گفت: «نگار خیلی اصرار میکرد به خواستگاریاش بروم و با او ازدواج کنم، اما اصلاً شرایط ازدواج نداشتم. او بعد از تمام شدن رابطه دوستی دست بردار نبود و بارها تماس گرفت تا شاید مرا راضی به ازدواج کند. او وقتی از ادامه رابطه و ازدواج ناامید شد نقشه انتقام کشید و طبق نقشه با اجیر کردن سه مرد جوان مرا به شدت کتک زد. این حادثه تأثیر بدی در روحیه من گذاشته است و برای همه متهمان درخواست اشد مجازات دارم.»
در ادامه دختر جوان در جایگاه قرار گرفت و با قبول اتهامش گفت: «شهروز دروغ میگوید. او پسر پولداری بود و از همان ابتدای آشنایی به من وعده ازدواج داد. او مرا با حرفها و وعدههایش عاشق کرده بود و بعد از دو سال وقتی از او خواستم به خواستگاریام بیاید بیدلیل از من خواست رابطهمان را قطع کنیم. او احساساتم را به بازی گرفت به همین خاطر تصمیم گرفتم از او انتقام بگیرم.»
متهم ادامه داد: «با وهاب در یک مهمانی آشنا شدم. با او درد دل کردم و گفتم پسر جوانی مرا فریب داده است. او وقتی حال مرا دید و فهمید به افسردگی مبتلا شدهام دلش برایم سوخت و قبول کرد مرا کمک کند. طبق نقشه قرار شد شهروز را به بهانه یک مهمانی به سمت پرند بکشانم. شهروز دنبالم آمد و مرا سوار خودرواش کرد. بین راه به او گفتم حالم بد شدهاست. وقتی از ماشین شهروز پیاده شدم، وهاب به همراه دوستانش سوار ماشین شهروز شدند و او را به شدت کتک زدند.»
دختر جوان در آخر گفت: «من فقط از آنها خواستم شهروز را تنبیه کنند، اما از سرقت طلاها خبر ندارم و نمیدانستم شهروز همراه خودش طلا دارد.» سپس وهاب در جایگاه قرار گرفت و با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: «بعد از شنیدن درد دلهای نگار دلم برای او سوخت، چون شاکی با احساسات او بازی کرده بود. این شد که دو نفر از دوستانم خواستم مرا کمک کنند تا شاکی را ادب کنیم. بعد از اینکه سوار ماشین شاکی شدیم و او را کتک زدیم گردنبند و دستبندی راکه همراه داشت سرقت کردیم. سرقت در برنامه ما نبود، اما وقتی چشممان به طلاهای او خورد وسوسه شدیم. نگار از سرقت اطلاعی نداشت و بعد از تقسیم طلاها مبلغی به او ندادیم.»
دو متهم دیگر، اما جرمشان را انکار کردند و گفتند از نقشه وهاب اطلاعی نداشته و نمیدانستند او قصد دارد شهروز را کتک بزند.
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.