به گزارش جوان، فروردينماه امسال مردي با اداره پليس تهران تماس گرفت و مأموران را از ناپديد شدن ناگهاني همسرش باخبر كرد. او در توضيح گفت: «امروز وقتي از سر كار به خانه برگشتم همسرم در خانه نبود و بچهها تنها بودند. ساعتي منتظرش ماندم، اما از او خبري نشد حتي تلفن همراهش را هم جواب نميداد. از نگراني هر جا به فكرم رسيد سراغش رفتم ولي هيچ خبري از او نبود.»
مرد جوان با اين تماس از مأموران پليس كمك خواست تا همسرش را كه نعيمه نام داشت پيدا كنند. با درخواست مرد جوان، مأموران تحقيقات خود را با توجه به تصاوير عكسهايي كه شوهر نعيمه در اختيار آنها قرار دادهبود آغاز كردند تا اينكه چند روز بعد خبر رسيد جسد زن جواني در قزوين پيدا شده است. با كشف جسد آن زن روند بررسيها نشان داد متعلق به نعیمه همان زن جواني است كه شوهرش اعلام مفقودي كردهبود.
با تشخيص هويت جسد در پزشكي قانوني، پرونده با موضوع قتل عمد تشكيل شد و تلاشهاي پليس اين بار براي يافتن عامل يا عاملان قتل در دستور كار قرار گرفت.
مأموران در اولين گام از تحقيقات شوهر مقتول را مورد تحقيق قرار دادند. او درباره رفتن همسرش به قزوين گفت: «ما در قزوين دوست يا آشنايي نداريم. نميدانم همسرم براي انجام چه كاري به آنجا رفتهبود.» در شاخه ديگري از تحقيقات تلفن همراه مقتول رديابي شد و مأموران شماره تلفني را پيدا كردند كه در يك ساعت مشخصي از شبانه روز با او تماس داشتهاست. با شناسايي صاحب خط تلفن كه متعلق به مرد جواني به نام فربد بود آن مرد بازداشت شد. او در همان بازجوييهاي اوليه با اقرار به قتل در شرح ماجرا گفت: «نعیمه را نميشناختم و آشنايي ما خيلي اتفاقي بود. روزي سوار اتوبوس بودم كه چشمم به او افتاد تا اينكه از اتوبوس پياده شد. من هم در همان ايستگاه پياد، شدم و نزديك او رفتم. به او گفتم با من دوست ميشوي؟ نعيمه قبول كرد و به همديگر شماره تماس داديم.»
متهم ادامه داد: «بعد از ساعتي نعیمه پيامك فرستاد و من هم جواب او را دادم. اين شروع رابطه و آشنايي ما بود. در اين مدت از نعيمه درباره زندگياش سؤال كردم كه گفت از شوهرش طلاق گرفته و فرزندي ندارد. به او اعتماد كردم و فكر كردم حقيقت را ميگويد. رابطه ما ادامه داشت و يك ماهي گذشت. در اين مدت هفتهاي چند بار با هم تماس داشتيم و همديگر را ميديديم. من و نعيمه هر دو معتاد به ترياك و مشروب بوديم. هر دو با هم مواد ميكشيديم و مشروب ميخورديم. خلاصه اينكه آنقدر عاشق نعيمه شده بودم كه تصميم گرفتم با او ازدواج كنم.»
متهم در خصوص قتل گفت: «آن روز با نعیمه قرار ملاقات گذاشتم. وقتي سر قرار رفتم او را سوار موتور كردم و قرار شد براي تفريح به قزوين برويم. در آن شهر آشنايي داشتم كه نعیمه را به خانه او بردم. من و نعيمه درحال كشيدن ترياك بوديم و مشروب ميخورديم كه يكباره اصرار كرد بايد به خانهاش برگردد. او به خاطر خوردن مشروب در حال خودش نبود كه در همان حالت مستي گفت متأهل است و شوهر دارد. در همان اوايل آشنايي به او گفته بودم با زني كه شوهر دارد كاري ندارم و رابطه با او گناه دارد. او به من دروغ گفته بود به همين خاطر وقتي حقيقت را فهميدم عصباني شدم و با او بحثم شد. نعيمه وقتي مرا عصباني ديد گفت حرف اشتباهي زده و شوهر ندارد اما وقتي اصرار مرا ديد لب به حقيقت گشود و گفت شوهر و فرزند دارد. آن زن به جاي پشيماني با گستاخي گفت به من ربطي ندارد و اين مشكل اوست. با شنيدن حرفش عصبانيتم بيشتر شد و اصلاً كنترل روي رفتارم نداشتم. اين شد چاقويي راكه در همان اطراف روي زمين افتاده بود، برداشتم و چند ضربه به او زدم.»
متهم در آخر گفت: «جسد خونين روي زمين افتادهبود و نعیمه از نفس افتاده بود. نميدانستم با جسد چكار كنم كه تصميم گرفتم آن را سوار ماشين كنم و در بيابانهاي اطراف قزوين رها كنم. بعد از آن سوار ماشين شدم و به تهران برگشتم.»
بعد از اقرارهاي متهم، شوهر نعیمه بار ديگر مورد تحقيق قرار گرفت و گفت: «من و همسرم با هم مشكلي نداشتيم. من به خاطر اينكه براي او و فرزندانم زندگي راحتي بسازم مجبور بودم چند شيفت كار كنم به همين خاطر ساعات زيادي در خانه نبودم. در اين سالها هيچ وقت از همسرم نشنيدم كه به من علاقهاي ندارد به همين خاطر علت اينكه چرا وارد رابطهاي نامشروع شدهبود را نمي دانم. من و فرزندانم از متهم شكايت و درخواست قصاص داريم.»
متهم بعد از بازسازي صحنه جرم به زندان رفت و پرونده هم با كامل شدن تحقيقات به دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد. به اين ترتيب متهم بعد از تعيين شعبه در وقت رسيدگي به زودي مقابل هيئت قضايي شعبهدهم دادگاه قرار خواهد گرفت.