«قهرمان» نهمين اثر اصغر فرهادي با ويژگيهاي مهم فيلمهاي قبلياش ساخته شده است، به طوري كه فرهادي در آثار قبلي شيوه و سبك روايي و ساختارياش را پيدا كرد و با استفاده از مضامين به كار رفتهاي كه در ايران و جهان جواب داده، دست به روايت زد.
عنصر اصلي قصههاي فرهادي واقعگرايي است و آنچه باعث ميشود تا مخاطب جدي آثار فرهادي از آن راضي نباشند، استفاده چند باره از مضاميني است كه در فيلمهاي قبلي فرهادي جواب درستي داده اما در اينجا يعني قهرمان تكرار شده است. قهرمان بيشتر در نماد و نشانهها خلاصه ميشود مثل تيتراژ نخست كه تمام حرف اثر است. بالا رفتن رحيم از نقش رستم كه ميراث 2هزارساله ايران است و بلافاصله پايين آمدنش اشارهاي به مضمون فيلم دارد. قهرمان فيلم انسانيت است. حركت و واكنش انساني رحيم همان نگاه واقعگرايانهاي است كه فرهادي به انسانهاي جامعهاش دارد. اينجا هم دوباره مثل فيلمهاي قبل از عنصر دروغ استفاده ميشود و دروغ باز هم نشاني از پسرفت جايگاه انساني در اجتماع است. فرهادي قصدي براي قهرمان نشان دادن رحيم ندارد اما شكل به كارگيري از جايگاه او كه زنداني بدهكار است و نميخواهد با 17سكه پيدا شده توسط دوستش آزاد شود، ميتواند مصداقي از جامعه باشد كه قطعاً است؛ جامعهاي كه به دليل كاري كه رحيم ميكند از او تقدير و تشكر ميكند اما يكباره همه معادلات به دليل رفتار يك دزد به هم ميخورد كه امكان دارد آن زن صاحب اصلي سكهها باشد اما فرهادي با المانهاي هميشگياش قصد داشته مخاطبش را در تعليق نگه دارد. موضوع اصلي اين است كه رحيم با آن خنده و بيخيالي ظاهرياش نميخواهد با پول ديگري آزاد شود.
آدمها يعني مسئولان زندان از او قهرمان ميسازند و پس از آن با حرفي ديگر او را سرزنش ميكنند و اينجا محيط مجازي به كمك فرهادي ميآيد كه او هم منتقد چنين پديدهاي باشد اما كافي نيست. به نظر ميرسد زمان دو ساعت و 10دقيقه فيلم آنقدر زياد بوده كه از دقيقه90 به بعد اتفاق ديگري قادر به رخ دادن نيست. چرا بايد رحيم در جايي دنبال كار باشد كه باید به دروغ فرخنده را معرفي كند؟ رحيم نميتوانست قيد آن كار را بزند تا گرهي ديگر باز نشود؟ علاقه تكراري فرهادي به نگه داشتن مخاطب در گلوگاهها (مثل تصميمگيري شخصيتهايش در آشپزخانه) باعث شده است چينش دراماتيك با اتفاقي تنيده شود كه ميتوانست طور ديگري رقم بخورد، مانند فاميل بودن بهرامي با رحيم كه كاركرد ندارد يا اينكه چرا رحيم فرخنده را از خواهرش يا ديگران مخفي نگه داشته! يا لكنت پسر رحيم جز در دو سكانس كه اثرگذارياش در حد سينماي فرهادي نيست، دليل منطقي ندارد. قهرمان در مضمون و علتها و موقعيتها محافظهكار است. كنايههاي سياسياش جواب نميدهد و بحث انسانيت و دروغ به شخصيت اولِ فيلم كمكي نميكند. به رحيم در بخش دوم فيلم نیز دقيق پرداخت نشده است، حتي نميتوانيم دعواي او براي پاك كردن فيلم با كارمند زندان را باور كنيم و پايانبنديای كه از فرهادي بعيد است و به سبك فيلم فارسيها ارائه ميشود. باور كردني نيست يك زنداني براي 150ميليون در زندان باشد و با چهره شدن رحيم در رسانهها، خير و نيكوكاري حاضر به پرداخت بدهي او در شهر ثروتمند شيراز نباشد! سكانسهاي ضبط تلويزيوني داخل زندان و مراسم اهداي لوح به رحيم و جمع كردن پول براي آزادياش به شدت از كارگرداني فرهادي به دور است.
امير جديدي از عهده نقش برآمده است، با اينكه كاراكتر رحيم به هيچ وجه پيچيده نيست اما به خوبي از پس لهجه برآمده و ديگر بازيگران بومي شيراز بازيهاي متقاعدكنندهاي ايفا كردهاند كه در كنار تدوين و فيلمبرداري از نكات مهم قهرمان به حساب ميآيد. قهرمان در كارنامه اصغر فرهادي اثر كاملاً معمولي است و پيچيدگي در ايجاد بحران همان شگرد هميشگي است كه در قهرمان به شدت نحيف و البته قابل حدس است.
گرههايي كه در قهرمان بسته ميشود، قابل شناسايي است و بسترسازي قصه در اجرا هيچ شباهتي به ريزهكاريهاي فرهادي در كارگرداني ندارد، حتي درام براي روايت در مدتزمان فيلم كشش لازم را ندارد.