سرویس تاریخ جوان آنلاین: در گفت و شنود پی آمده، سید مهدی طالقانی فرزند زنده یاد آیت الله سید محمود طالقانی، شمه ای از خاطرات خویش از زنده یاد آیت الله محمدرضا مهدوی کنی را، به مثابه نماد «سیاست اخلاقی» باز گفته است. امید آنکه انتشار آن در آستانه سالروز ارتحال آن عالم مجاهد، علاقمندان را مفید و مقبول آید.
***
طبعا نخستین سوال ما از شما در این گفت و شنود، این است که از چه مقطعی و چگونه با مرحوم آيتالله مهدوي كني آشنا شديد؟
اوايل دهه 40 چند باري همراه مرحوم آقا بعد از نماز مغرب و عشاء به مسجد جليلي رفتم. مرحوم آقا زياد علاقه نداشت به مساجد ديگر برود و ميگفت اغلب اينها زير نظر اوقاف اداره و در واقع كنترل ميشوند. در آن موقع در تهران چند مسجد وجود داشتند كه امام جماعت آنها مبارز و اهل سياست بودند كه يكي از آنها همين مسجد جليلي به امامت مرحوم آيتالله مهدوي كني بود. فاصله مسجد هدايت با مسجد جليلي زياد نبود و همراه مرحوم آقا و چند نفر ديگر پياده به آنجا ميرفتيم.
مرحوم مهدوي كني را با چه ويژگيهائي به ياد ميآوريد؟
ايشان بسيار انسان مؤدب، متواضع و در عين حال شوخطبعي بود و ويژگيهائي داشت كه به ايشان در بين روحانيوني كه با پدرم آشنا بودند، جذابيت خاصي داده بود. ايشان در بين شخصيتهاي كشور، علما و نخبگان، تعادل و وزانت كمنظيري داشت و در شرايط خاص و بحراني با رفتار خود فضاي جامعه را آرام ميكرد و جلوي بسياري از افراط و تفريطها را ميگرفت. بسيار شجاع و صريحاللهجه بود و گاهي سخناني ميگفت كه لزوماً با گفتمان رسمي منطبق نبود، ولي آنها را شجاعانه بيان و براساس آنها رفتار ميكرد. هرگز دچار جوزدگي نميشد و هيچ موج سياسي و فرهنگياي نميتوانست ايشان را با خود ببرد. از اين نظر شباهت عجيبي با مرحوم آقا داشت. بسيار انسان آزادهاي بود و وقتي به حقيقت موضوعي ميرسيد، اگر همه عالم هم نظر مخالف آن را بيان ميكردند، ايشان از رأي و نظرش برنميگشت و از اين نظر هم انصافاً در بين علما و متفكرين شخصيت ممتازي بود. بسيار هم به من لطف داشتند و هر وقت مرا ميديدند، با شوخي و محبت ذكري از مرحوم آقا ميكردند.
جريان شبهاي احياي مسجد جليلي كه مرحوم آقاي طالقاني هم شركت ميكردند از زبان شما شنيدني است.
من خودم در آن جلسات همراه آقا نبودم، ولي آقاي مهدوي خودشان برايم نقل كردند كه آقاي طالقاني در مسجد هدايت مراسم احياي مختصري ميگرفت كه تا ساعت 12 تمام ميشد. بعضي از حضار از جمله خود آقا و مرحوم مهندس بازرگان پس از آن به مسجد جليلي ميرفتند. مردم هم كه آقا را دوست داشتند، دور ايشان جمع ميشدند. مرحوم آقاي مهدوي مقيد بود كه در شبهاي قدر چند شبانه روز نماز قضا بخواند. مرحوم آقا به شوخي خطاب به ايشان ميگفت: «مردم را كشتيد. اينقدر نماز قضا نخوانيد.» به هر حال مراسم شب احياي مسجد جليلي شكل سنتي داشت. در آخر يكي از همين جلسات هم ايشان را دستگير ميكنند و ميبرند.
به دنبال اعترافات وحيد افراخته، مرحوم آقا را هم دستگير كردند و به كميته مشترك بردند. مرحوم آقاي مهدوي ميگفت كه چشمهاي من بسته بود و شنيدم كه اسم افراد را مينوشتند كه ناگهان صداي باصلابت و محكم آقاي طالقاني را شنيدم كه گفت: «من محمود طالقاني هستم!» به هر حال دوره كميته م شترك كه تمام ميشود، مرحوم آقا و مرحوم آقاي مهدوي را به بند 4 زندان اوين كه به «بند علما» معروف شد بردند. در آنجا آقاي منتظري، آقاي هاشمي، آقاي لاهوتي و چند تن ديگر از علما هم بودند و در آنجا كلاسهاي تفسير و امثالهم برگزار ميكردند.
در مورد قضيه فتوا از پدرتان يا مرحوم آقاي مهدوي چه شنيديد؟
مرحوم آقا با همه كس و همه گروهها رفيق بود و ميگفت تا وقتي كه اينها دست به عمل خلافي نزدهاند و بحثهاي تئوريك ميكنند با آنها بحث ميكنيم، اما وقتي متوجه شد كه اينها دارند در واقع بچهمسلمانها را به خاطر كمسواديشان در زمينه امور مذهبي ميقاپند و منحرف ميكنند، همراه با بقيه علما فتوائي را مبني بر نجس بودن مجاهديني كه ماركسيست شده بودند و لزوم احتراز بچهمسلمانها از آنها را صادر كردند. البته مرحوم آقا مدتي بعد كه متوجه شد ساواك دارد از اين قضيه سوءاستفاده ميكند، خودش را كنار كشيد.
ماجراي وصيت ايشان به مرحوم مهدوي كني چه بود؟
مرحوم آقا در روزهاي پاياني زندان آخر وضعيت جسمي خيلي بدي داشت و تصور نميكرد زنده از زندان بيرون بيايد. ايشان را در بهداري زندان بستري كرده بودند و ايشان هم آقاي مهدوي را به عنوان وصي خود تعيين كرد. بعدها از آقاي مهدوي شنيدم كه قضيه مربوط به وجوه شرعيه يا پولهائي بود كه مردم براي مبارزه به ايشان داده بودند. مرحوم آقا تأكيد كرده بود كه اين پولها مال بچههاي من نيست و حق تصرف در آنها را ندارند. خوشبختانه آقا زنده ماند و ديگر نيازي نشد كه كسي به وصيت ايشان عمل كند.
ماجراي شكايت آقاي مهدوي از شما نزد پدرتان چه بود؟
اوايل انقلاب هر كسي كه توانسته بود چهار تا اسلحه گير بياورد، يك جائي را گرفته و تبديل به كميته كرده بود. حتي بعضي از ساواكيها با تغيير اسم و هويت كميته تشكيل داده بودند تا در موقع مقتضي دست به اقداماتي بزنند. اوضاع عجيب و غريبي بود و به همين دليل هم امام به سرعت آقاي مهدوي را به رياست كميتهها منصوب كردند تا اوضاع سر و ساماني پيدا كند. دفتر مرحوم طالقاني هم قبل از تشكيل ستادها و كميتهها به امور رسيدگي ميكرد و كارهاي مختلف امدادرساني و كمك به مردم را انجام ميداد. تعداد كميتهها زياد و كنترلشان سخت بود و ما مطمئن بوديم در ابتداي كار آقاي مهدوي با تمام تلاشي كه ميكند، نميتواند به تخلفات همه كميتهها رسيدگي كند. ما براي سالمسازي كميتهها و به دنبال شكايتهائي كه به ما ارجاع ميشد، ميرفتيم و بعضي از كميتهها را منحل ميكرديم. من هميشه آقا را براي جلسات شوراي انقلاب كه معمولاً در منزل آقاي چهپور برگزار ميشد همراهي ميكردم. يكبار مرحوم آقا مرا صدا زد و گفت: «مهدي! بيا آقاي مهدوي از تو شكايت دارد.» من رفتم و براي ايشان توضيح دادم كه بعضيها در محلات با عنوان كميته كارهائي را انجام ميدهند كه موجب بدبيني مردم ميشود، از جمله يك بار جائي را گرفتيم و ديديم پر از موادمخدر و مشروبات الكلي است و آنجا را بستيم. ايشان وقتي توضيحات مرا شنيد قانع شد و از آن به بعد هم ديگر شكايتي از ما نشد.
از نقش ايشان در برگزاري بزرگداشتهاي مرحوم آيت الله طالقاني بگوئيد.
حدود ده سالي ما نتوانستيم براي بزرگداشت مرحوم آقا كاري بكنيم. دلايلش هم زيادند كه بايد جداگانه دربارهشان بحث شود. در خانهها يا مكانهائي مراسمهاي مختصري گرفته ميشدند، ولي مراسم گسترده و علني وجود نداشت. من يك روز به دانشگاه امام صادق(ع) رفتم و خدمت آقاي مهدوي عرض كردم كه طالقاني به گردن انقلاب حق زيادي دارد و شما هم اين را ميدانيد. به نظر شما براي بزرگداشت ايشان چه بايد بكنيم؟ مرحوم آقاي مهدوي گفت چرا در مسجد هدايت مراسم برگزار نميكنيد؟ آنجا پايگاه مبارزات مرحوم طالقاني بود و مردم هم آن مسجد را به اسم ايشان ميشناسند. من خودم اطلاعيه ميدهم و در مراسم شركت ميكنم و ميگويم در مراسم نمازجمعه هم اعلام كنند. شما هم به هر طريقي كه ميتوانيد از مردم دعوت كنيد كه در مراسم مسجد هدايت شركت كنند. اين كارها انجام شدند و ايشان هم هر سال با بزرگواري تشريف ميآوردند و كنار در مسجد مينشستند و مجلس بسيار باشكوهي برگزار ميشد. در واقع پايهريزي مراسم سالگرد مرحوم آقا در مسجد هدايت به پيشنهاد و همت مرحوم آقاي مهدوي انجام شد. البته در سالهاي آخر به خاطر بيماري كمتر تشريف ميآوردند، ولي تا زماني كه وضعيت جسميشان اجازه ميداد، در اين مراسم شركت ميكردند. ايشان در دوراني براي گرفتن سالگرد براي مرحوم آقا همت كردند كه كسي به اين چيزها فكر نميكرد.