آدمها در دنیای پرشتاب و شلوغ امروز نیاز به تنهایی دارند. به خلوت و سکوت. گاهی سکوت میشود گوهر نایاب. گاهی حاضری تمام حقوق یک ماهت را بدهی تا فقط یک روز از هیاهوی شهر دور باشی و آرامش را به معنی واقعی کلمه پیدا کنی. بروی یک جای دور. یک جای دنج و بیهیاهو که فقط خودت باشی و خدای خودت و آنهایی که دوستشان داری و مهرشان سنجاق شده به دلت. گاهی باید برای آرامش پول خرج کنی، گاهی باید برنامههایت را خالی کنی یا بعضی قرارهای کاری را کنسل کنی تا به طعم آرامش برسی. گاهی نه. آرامش نزدیک است. فقط باید پیدایش کنی. باید نشانههایش را بشناسی و هر جا سراغت آمد و رخ نشان داد او را بیابی...
آرامش یک روز پاییزی وقتی روی برگهای زرد و نارنجی راه میروی باد ملایمی به گونه هایت میکوبد و صدای رعد آسمان را میشکافد. وقتی در یک بوستان سر راهت روی نیمکت رنگ و رو رفته مینشینی و گذر عمر را تماشا میکنی. یا وقتی خانه میآیی عطر خوش چای و کیک مشامت را مینوازد و مهربانهای زندگی به استقبالت میآیند و از سر و کولت بالا میروند.
گاهی رانندگی در جادههای شلوغ و توقف بیدلیل پشت چراغهای قرمز حالت را خوب میکند و از نو متولد میشوی.
گاهی برای خوب شدن حالت به خانه قدیمی پدری میروی. مرور خاطرات و عطر خوش مهربانی آن روزها حال دلت را خوب میکند، یکی هم برای حال خوب پناه میبرد به پاساژ و سینما و تئاتر که آرامش را کنار دیگران بیابد.
بعضیها با بودن کنار دیگران حالشان خوب میشود و خوشحال کردن دیگران میشود دلیل آرام شدنشان. پناهگاه شما کجاست؟ شما در کدام نقطه از این زندگی شلوغ آرام میشوید و فرصت میکنید خودتان را بیابید. با خودتان کلنجار بروید و بدون غرور با خود واقعیتان روبهرو شوید.
جایی که نه از سرزنش خبری باشد و نه از تهدید. خودتان باشید و من واقعی خودتان که گاهی نیاز به اصلاح دارد؟
یکی از امنترین پناهگاههای جهان خانه است. یکی میگفت بهترین لحظه عمرم زمانی است که دارم به خانه برمیگردم. آنجا برایم سرشار از عشق است. گاهی داد و بیداد بچهها کلافهام میکند، گاهی با همسرم دعوایم میشود و میدانم هیچ لبخند و کلام پر مهری در انتظارم نیست.
گاهی آدمهایی مهمان خانهمان هستند که دل خوشی از آنها ندارم، ولی با این حال خانه برایم امنترین نقطه جهان است. با شور سمتش میروم. وقتی در چهاردیواری خانهام هستم شادترین و پرقدرتترین مرد جهانم و شادی و خوشبختی فرزندان و همسرم میشود آرزوی قلبیام. کنارشان شادم. تخمه میخوریم، آشپزی میکنم. زیر نور مهتاب در تراس کوچکمان کتاب میخوانم و خوشمزهترین قهوهها را همسرم با چاشنی عشق برایمان سرو میکند.
خانه یعنی یک پناه امن برای فرار از مزاحمها و طلبکارهای ریز و درشت. فرقی هم نمیکند طلبکار پول باشند یا چیز دیگر... همین که در جوار همسایههای مهربان و هم فکرت باشی، یعنی آرام هستی.
بدخلق باشی، دوستت دارند؛ بیپول باشی، دوستت دارند و خلاصه حتی قاتل هم که باشی با هم برای آدمهای خانه محترمی و آنها حاضرند برای نجات جان وآبرو و مال تو هر فداکاریای نشان دهند. امن بودن تنها معجزهای است که فقط از پس خانه بر میآید!
بعضیها محل کار آرامشان میکند. حس واقعی خوشبختی و موفقیت را وقتی تجربه میکنند که کنار همکارشان هستند. اتاق کارشان مثل حریم خصوصی قلبشان است.
هر وقت دلتنگ میشوند هر وقت قلبشان میشکند یا با خودشان قهر میکنند به آرامش صندلیاش پناه میبرند. آنجا میتوانند بدون سؤال و جواب کردن بقیه خودشان باشند و در تنبیه یا تشویقشان کسی مزاحم نیست. آنها گاهی با تعریف و تمجید دوستانشان در محل کار حالشان خوب میشود. یکی با کار زیاد حالش خوب میشود و از این رو وابستگی زیادی به محل کار برایشان یک فرصت مطلوب است.
شاید باورتان نشود، ولی برای بعضیها دست گرفتن گوشی، یعنی دریافت آرامش درونی. آنها گوشهای مینشینند و سرشان را برای مدتی در گوشی میکنند.
غرق پیامها میشوند و دنیای مجازی و تماشای زندگی دیگران حالشان را بهتر میکند. بعضیها آنقدر به این وسیله جادویی وابستهاند که دچار تیک میشوند و هر دقیقه قفلش را باز میکنند شاید پیامی تازه داشته باشند. آدمهای درونگرا اغلب با درون خودشان تنها هستند و سیر کمال را در دنیای خصوصی خودشان طی میکنند. حال این خلوت در گوشی باشد یا دفتر خاطراتشان.
بعضیها هم هرقدر خانواده خوبی داشته باشند و از نعمتهای دنیای برخوردار باشند، باز برایشان مثل پول نمیشود. بعضی آدمها وقتی حسابشان پر باشد احساس امنیت میکنند.
اغلب مردان این حس را دارند و تا چند روز بعد از گرفتن حقوق حالشان خوب است. همین که قسطها را پرداخت کردند و پول مایحتاج را کنار گذاشتند دوباره همان آش میشود و همان کاسه.
بعضیها همه عمر خودشان را به در و دیوار میزنند تا پول پس انداز و هر روز داراییشان را بیشتر کنند! کسی نمیداند نیت این آدمها چیست. اغلب آدمهای عاشق پول فقط عاشق پولند و دلشان نمیآید آن را خرج خودشان و شادیهایشان کنند. همین که حسابشان پر باشد و دسته چکهایشان قطور حالشان خوب است.
فرق پول با دیگر پناهگاهها این است که باید از صاحبش ترسید، زیرا او احتمالاً شوق و امید به زندگی شادمانه را از دست داده و چنین فردی برای رسیدن به پول بیشتر، حتماً از گرفتن قربانیها ابایی ندارد. پس از آدمهایی که پناهشان پول است و خود را در غار تنهایی و حساب بانکیشان مخفی میکنند، دوری کنید.
بگذارید این حریم خصوصی فقط برای خودشان باشد و شما به آن قدم نگذارید. پول تا جایی که کارها راه بیفتد و آدم را از یک زندگی راحت و کمدغدغه برخوردار کند، خوب است تا جایی که انسانیت و بخشیدن خمیرمایه سرشت آدمی باشد، خوب است، ولی از وقتی تو و روحت را تسخیر کرد دیگر امن نیست. روحتان را ناایمن میکند و باید برای فرار از دستش کاری کنید. آدمها پناههای خودشان را دارند. یکی در تنهایی شعر میبافد یکی قصه مینویسد و یکی هم قهوه مینوشد و با حافظهای شبانهاش معاشرت میکند. بگردید و پناهگاه امنتان را بیابید!