کد خبر: 1065164
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
گزارش «جوان» از مراسم ششمین سالروز تدفین ۵ شهید گمنام در منطقه ۱۷ تهران
زیارتگاه‌های شهدای گمنام که سال‌هاست در بسیاری از نقاط شهر‌ها و حتی روستا‌های کشورمان می‌بینیم، اکنون تبدیل به قرارگاه عاشقانی شده‌اند که دل در گرو مهر شهدای دفاع مقدس دارند و بسیاری از اوقات تنهایی‌شان را در این گلزار‌ها سپری می‌کنند. اواسط مهرماه امسال ششمین سالگرد تدفین پنج شهید گمنام در پارک شهرداری منطقه ۱۷ تهران برگزار شد. ما هم در این مراسم معنوی شرکت کردیم و لحظاتی با دلدادگان شهدا همراه بودیم.
فریده موسوی

زیارتگاه‌های شهدای گمنام که سال‌هاست در بسیاری از نقاط شهر‌ها و حتی روستا‌های کشورمان می‌بینیم، اکنون تبدیل به قرارگاه عاشقانی شده‌اند که دل در گرو مهر شهدای دفاع مقدس دارند و بسیاری از اوقات تنهایی‌شان را در این گلزار‌ها سپری می‌کنند. اواسط مهرماه امسال ششمین سالگرد تدفین پنج شهید گمنام در پارک شهرداری منطقه ۱۷ تهران برگزار شد. ما هم در این مراسم معنوی شرکت کردیم و لحظاتی با دلدادگان شهدا همراه بودیم.


۱۵ مهرماه مصادف با سالروز شهادت امام رضا (ع) زیارتگاه پنج شهید گمنام آرمیده در پارک شهرداری منطقه ۱۷ شلوغ‌تر از زمان‌های دیگر است. در این روز مراسم ششمین سالگرد تدفین شهدا در زیارتگاهشان برگزار می‌شود. شهدای گمنام اگرچه در ظاهر خانواده‌ای ندارند، اما همه مردم ایران از اقشار مختلف این شهدا را از آن خود می‌دانند. وقتی وارد گلزارشهدا شدیم، گلبرگ‌های روی مزار شهدا توجه‌مان را جلب کرد. جالب است که هیچ بخشی از این مراسم از سوی نهادی هماهنگ نشده و خود مردم محله برای تدفین شهدایشان سالگرد گرفته‌اند، گل گذاشته‌اند و نذری پخش می‌کنند و یاد آن‌ها را گرامی می‌دارند.
در کنار مزار شهدا چند خانم نسبتاً مسن و چند دختر جوان نشسته‌اند. کنار خانمی که در حال خواندن زیارتنامه‌ای است، می‌نشینم. ماسک زده و آرام گریه می‌کند. منتظر می‌مانم تا از زیارتنامه فارغ شود. وقتی کارش تمام می‌شود، بدون اینکه سؤالی از او بپرسم، خودش پای حرف را باز می‌کند. می‌گوید: «دخترم! چند سال است که پسرم مفقود شده. نزدیک ۴۰ سال است از او خبری ندارم. نمی‌دانم کجا مانده که این همه مدت نیامده است. نمی‌دانم موقع شهید شدنش آیا درد کشیده یا نه؟ چشم‌انتظاری خیلی سخت است. من چندین سال است که منتظر آمدن خبری از او هستم. در خواب هم می‌بینم که آمده است. اما وقتی بیدار می‌شوم...»
باقی حرفش را ادامه نمی‌دهد و دوباره گریه می‌کند. همانطور که زیر لب حرف‌های نامفهومی می‌زند، از من دور می‌شود و می‌رود. کنار خانم دیگری می‌نشینم. اول از همه نامش را می‌پرسم. خودش را سهیلا بهبودی، خواهر شهید حسین بهبودی معرفی می‌کند. گویا حسین در سال ۶۰ و در منطقه گیلانغرب به شهادت رسیده است. وقتی از او می‌پرسم برای چه به مراسم آمده است؟ در جواب می‌گوید: «شهدا حاجت می‌دهند. شهدا حق بزرگی به گردن ما دارند. من هم یک خواهرشهیدم و برای همین حال خانواده شهدا را خوب درک می‌کنم.»
با معرفی خانم بهبودی متوجه می‌شوم که خواهر شهید عسکری هم در میان جمع است. ایشان خودش را مرضیه عسکری خواهر شهید حمید عسکری معرفی می‌کند. می‌گوید: «خیلی کوچک بودم که برادرم به شهادت رسید. کمابیش خاطراتی از او دارم. همین قدر یادم می‌آید که خیلی باهوش و نترس بود. همیشه ما را به درس خواندن تشویق می‌کرد و الان من وکیل دادگستری هستم و در حرفه خودم موفق هستم. من موفقیت‌های امروزم را مدیون برادر شهیدم هستم.»
خواهر شهید عسکری در ادامه می‌گوید: «امروز که به این مراسم آمده‌ام تنها انگیزه‌ام ادای دین به مقام شهداست. من خواهر شهید هستم و الان هر کدام از این پنج شهید را مثل برادر خودم می‌دانم.»
حوریه محمدی از دیگر خانم‌های شرکت‌کننده در این مراسم است که دو برادرش از رزمندگان دفاع مقدس هستند؛ یکی از آن‌ها مجروح شده و دیگری به مقام جانبازی رسیده است. خانم محمدی می‌گوید که هر سال در مراسم سالگرد تدفین این شهدا شرکت می‌کند و غیر از آن، هر زمان که احساس دلتنگی کند، دست دو نوه‌اش زینب و امیرحسین را می‌گیرد و آن‌ها را به زیارتگاه این شهدا می‌آورد. محمدی می‌گوید: «امام خمینی گفتند شهدا امامزاده‌های عشق هستند. به شخصه وقتی به اینجا می‌آیم، احساس می‌کنم به زیارتگاه یکی از اولیای الهی آمده‌ام. اینجا قرارگاه عشق است. اینجا متعلق به همه است...»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار