شاید بتوان ادعا کرد که خوانش سرشت و سرنوشت سازمان موسوم به پرورش افکار، برای شناخت درک پهلوی دوم از پدیده فرهنگ و راه تأثیر بر آن کافی باشد! کاری که بابک دربیکی در پژوهش مبسوط و پردامنه خویش در این باره، به انجام رسانده است. اثر «سازمان پرورش افکار»، مطولترین تحقیق در موضوع خویش است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی، روانه بازار نشر شده است. مؤلف در دیباچه این اثر، در باب محتوای آن چنین آورده است:
«سازمان پرورش افکار، در زمستان ۱۳۱۷، توسط احمد متیندفتری تشکیل شد. این نهاد، یک نهاد فرهنگی به حساب میآمد که با اهداف رسماً اعلام شدهای، شروع به کار کرد. در عین حال اهداف اعلام نشدهای نیز برای این نهاد در نظر گرفته شده بود که سالها بعد این اهداف از لابهلای اسناد و مدارک جدید و همچنین خاطرات افراد مختلف، به طرز روشنتری بیان شد. با این حال بررسیها نشان میدهد این نهاد، مانند بسیاری از برنامههای مدون یا تدوین نشده دوران رضاشاه که بیشتر حالت انفعالی و دورهای داشت تا یک برنامهریزی درازمدت و مشخص، از اهداف اولیه خود، چه اهداف عنوان شده و چه عنوان نشده، دور شد و در گرداب مشکلاتی گرفتار شد که خودساخته یا ناشی از مشکلاتی میشد که برآمده از ساختار نظام و حاکمیت آن دوران به عنوان مؤسس و متولی این نهادبود. کتاب حاضر تلاشی جهت شناسایی اهداف، عملکرد و مشکلات سازمان پرورش افکار است. فصل اول این اثر، به جایگاه سازمان پرورش افکار، در ساخت حکومت رضاشاه میپردازد. هدف از نوشتن این فصل، یادآوری نکاتی درباره عملکرد عمومی حکومت رضاشاه و بررسی روابط حاکم میان حکومت و مردم، در آن مقطع تاریخی است تا به نتیجهای جامعهشناسانه از ساخت حکومت منتهی شود و آنچه نویسنده بر آن تأکید دارد، یعنی رابطه تنگاتنگ سیستم حکومتی و همبستگی وجودی آن با سازمان پرورش افکار تبیین گردد. فصل دوم، در واقع ادامه بحث فصل اول و تلاشی است جهت شناسایی دیدگاههای فرهنگی غالب بر روشنفکران قبل از تشکیل حکومت رضاشاه و عملکرد حرکتهای فرهنگی و اجتماعی حکومت رضاشاه که در نهایت تشکیل نهادی مانند پرورش افکار را توجیه مینمود. اهداف پیدا و پنهان این نهاد و ساختار تشکیلاتی آن به ترتیب در فصول دوم و سوم مورد بررسی قرار گرفتهاند. عملکرد سازمان پرورش افکار در کمیسیونهای مختلف، موضوع فصول چهارم تا ششم است. فصل چهارم به کمیسیون مطبوعات اختصاص داده شده است. تجربه نشریه ایران امروز، تجربه جالبی است که میتواند بازتابی از دیدگاههای متولیان پرورش افکار، در برخورد با مسائل فرهنگی و در عین حال بازتابی از چگونگی شناسایی و حل مشکلات یک نشریه دولتی باشد، لذا اختصاص یک فصل به این موضوع ضروری بود. فصلی دیگر نیز به کمیسیون سخنرانی اختصاص داده شده است که به جهت اینکه در اجرای برنامههایش مانند سایر کمیسیونها نیازی به امکانات ویژه و تخصیص منابع مالی گزاف (در مقایسه با سایر فعالیتها) نبود، اهمیت ویژهای دارد. سه کمیسیون نمایش، موسیقی و رادیو نیز در یک فصل مورد بحث واقع شدهاند و در نهایت بهعنوان جمعبندی و نتیجهگیری، به بررسی دلایل افول و انحلال سازمان پرورش افکار پرداخته شده است. در ابتدا نویسنده قصد داشت تا با اختصاص فصلی جداگانه، علل افول و انحلال این نهاد را بررسی نماید، اما بنا به دلایل مشخصی از آن منصرف شد. دلیل این امر به نکته ظریفی بازمیگردد؛ پس از فروپاشی نظام رضاشاه که امکان نقد عملکرد دوران رضاشاه به وجود آمده بود، به واسطه اشغال کشور، مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ، قحطی و نظایر آن، بیشتر مباحث روزنامهها به مسائل مختلف روزمره بازمیگشت یا آنکه نقد و بررسی نظام سابق، بیشتر به حملات تند سیاسی معطوف بود. ضمن آن که نمیتوان انتظار داشت در آن مدت کوتاهی که از سپری شدن نظام رضاشاهی میگذشت، نقد جدی و بیطرفانهای از نهادهایی مانند پرورش افکار صورت گیرد...».