بازگشت پیکر شهید مدافع حرم محمد اینانلو به کشور، بار دیگر کار بزرگ شهدای مدافع حرم را پیش چشمانمان میآورد. شهدایی که به محض اطلاع از هجوم تروریستهای تکفیری به سرزمینهای اسلامی در سختترین روزها پا به کارزار نبرد گذاشتند و وظیفه دفاع از حریم اهل بیت (ع) را برعهده گرفتند. آنها با تمام وجود به جنگ با تروریستها رفتند و با شهادتشان مزد جهادشان را در این راه گرفتند.
هدف بزرگ محمد
شهید اینانلو متولد سال ۱۳۶۷ و فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه آزاد کرج بود. جوانی پاک و آیندهدار که در دو جبهه علم و جهاد همزمان حضور داشت و فعالیت میکرد. او با وجود داشتن یک دختر کوچک، در دیماه ۱۳۹۴ راهی سوریه شد. محمد در آن روزها هنوز به ۳۰ سالگی نرسیده بود و همسر جوان و دختر کوچکش به نام حلما را در خانه گذاشت و به دنبال هدف والایش رفت. قطعاً این تصمیمی سخت برای او بود و دل کندن از خانه و خانواده کاری بسیار دشوار است، اما محمد به دنبال اعتقاد و هدفی بزرگ بود و میدانست در چه راهی قدم میگذارد.
محمد از سالها قبل از اعزام به سوریه در دورههای آموزشی زیادی شرکت میکرد و وقتی اطرافیانش از او میپرسیدند دلیل حضورش در این دورهها چیست، همواره با لبخندی زیبا پاسخ میداد که یک سرباز امام زمان (عج) باید همیشه حاضر و آماده باشد تا وقتی صدای هل من ناصر ینصرنی امام زمانش را شنید لبیک بگوید.
پدر شهید عشق به شهادت فرزندش را چنین بیان میکند: «محمد همیشه به من میگفت پدر دعا کن که شهید شوم. بارها به او میگفتم پسرم چطور میتوانم برایت دعا کنم که در کشور جنگ شود تا به جبهه بروی و شهید شوی و امروز شاهد هستم که چطور محمد به سوریه رفت و در خانطومان شهید شد.»
همراهی همسر
البته در این مسیر همسر شهید نیز بسیار همراه بود. روز رفتن محمد، روز امتحان همسر و خانواده شهید نیز بود و آنها هم باید ثابت میکردند تا چه اندازه بر روی اعتقاداتشان محکم و ثابتقدم هستند. همراهی شوهر در چنین شرایطی خیلی برای مردم مهم و حیاتی است، چراکه اگر او با آرامش خاطر قدم در جبهه نگذارد، شرایط برایش سخت خواهد شد.
همسر شهید روز رفتن محمد به جبهه مقاومت را چنین بازگو میکند: «روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم. چون نمیخواستم شرمنده اهل بیت شوم. من همیشه با خود میگفتم اگر روز عاشورا و زمان امام حسین (ع) بودم ایشان را یاری میکردم. روزی که آقامحمد از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود باید ثابت میکردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم. من همسرم را با جان و دل و با دستهای خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنیهاشم راهی سوریه کردم.»
روزی که شهید اینانلو میخواست به سوریه برود در حیاط با همه خداحافظی کرد، دخترش را در آغوش گرفت و میبوسید. بعد همسرش را صدا کرد، با هم آخرین عکسهای یادگاریشان را انداختند و در آخر رو به همسرش گفت حواست به همه چیز باشد.
پایان چشمانتظاری
شهید اینانلو مجموعاً شش روز در سوریه بود. او ۱۵ دیماه ۱۳۹۴ عازم سوریه شد و در ۲۱ دی خبر شهادتش را به خانوادهاش دادند. محمد در خانطومان سوریه به شهادت رسید و سالها هیچ اثری از پیکرش نبود و خانوادهاش در طول این سالها چشمانتظار خبری از عزیزشان بودند. در جریان درگیری با تروریستها گلولهای به پای شهید محمد اینانلو اصابت میکند و باعث مجروحیتش میشود. همرزمانش او را داخل ماشین میگذارند تا به عقب بیاورند که موشک به ماشینشان اصابت میکند و باعث شهادتشان میشود.
خانواده شهید پس از شش سال انتظار با شهیدشان دیدار کردند و این دیدار پایانی بر سالها چشمانتظاری بود. دیدار با پیکر شهید در این روزها فضایی خاص را به همراه داشت. حالا دیگر مزار شهید اینانلو، جایی برای عاشقان او میشود و دوستداران شهید با حاضر شدن بر مزارش، لحظهای از هیاهوی دنیا دور میشوند و فرصتی برای خلوت پیدا میکند.