سرویس بینالملل جوان آنلاین: تحولات در افغانستان به صورت نگرانکنندهای پیش میرود و امنیت نسبی این روزهای بیشتر استانها، به جز تحولات پنجشیر، میتواند دستخوش تغییر و تحولاتی سریع شود. جدا از اینکه تحریک اسلامی طالبان تا چه اندازه بتواند از طرق مسالمتآمیز و خویشتنداری، همانطور که تا حالا سعی کرده بر مدار آن پیش برود، بر مشکلات داخلی در افغانستان فائق آید و به خصوص یک دولت فراگیر ملی با حضور همه اقوام و جریانهای مختلف شکل بدهد، آنچه مایه نگرانی جدی است، توطئهها و دسیسههای خارجی و خوابهای شومی است که کشورها و عوامل جهانی و منطقهای برای افغانستان دیدهاند. در نگاهی به سیر تحولات تاریخی افغانستان حداقل در یک قرن گذشته، به خصوص چهار دهه اخیر، عوامل اصلی ایجاد بحران در این کشور توطئهها و مداخلات خارجی بوده که البته زمینهها و عوامل مساعد داخلی، پیشران این توطئهها بوده است. افغانستان کنونی هم در یک مقطع حساس دیگر، و طالبان و همچنین جریانهای سیاسی و قومی در یک آزمون بزرگ قرار دارند؛ این آزمون که تا چه اندازه میتوانند از هر شرایط جدیدی، یک فرصت برای صلح و ثبات، یا اینکه با اشاره انگشت دیگران، به آن نگاه تهدیدآمیز داشته باشند و بار دیگر به جای ایجاد دولت فراگیر ملی، به سمت و سوی جنگ فراگیر داخلی و حتی جنگهای نیابتی کشورهای مختلف حرکت کنند. قطعاً پیروز بهدر آمدن از این آزمون، سرنوشت افغانستان را رقم خواهد زد.
جدا از عوامل پیدا و پنهان متعدد خارجی که میتواند شرایط موجود افغانستان را دستخوش تغییر کند، حداقل یک عامل بسیار برجسته و بارز است و سیگنالهایی که این عامل بازتاب میدهد، بسیار مخرب و نگرانکننده است. این عامل مهم، نوع رویکرد یک بام و دو هوا و مسموم ایالات متحده امریکاست. از همه سخنان و سیگنالهای مقامهای ارشد امریکایی، از فرماندهان ارشد نظامی، استراتژیستها و تئوریسینهای امریکایی گرفته تا مقامهای ارشد دولتی و شخص جو بایدن، رئیسجمهور، بعد از تسلط طالبان بر افغانستان چنین برمیآید که امریکا برای جبران اشتباه راهبردی که به دنبال خروج شتابزده و نسنجیده خود از افغانستان انجام داد و اساساً فکر نمیکرد با چنین وضعیتی مواجه شود، به دنبال فروبردن افغانستان به کام یک جنگ تمامعیار داخلی دیگر، به خصوص به راه انداختن جنگهای نیابتی علیه کشورهای منطقه و از دل این بحران، احیا و بازخیزی گروه تروریستی داعش، به عنوان ابزار پیشبرد سیاست خارجی و منابع امریکا در افغانستان و منطقه است. در این مورد، به ذکر دو نشانه و سیگنال قوی قابل اشاره است:
۱ ـ حملات انتحاری به نام داعش و آگاهی امریکا
در اوج تحولات کابل پس از تسلط گروه طالبان بر آن و سقوط دولت محمد اشرف غنی رئیسجمهور فراری افغانستان، در حالی که هزاران تن از مردم برای فرار از افغانستان به داخل و اطراف فرودگاه کابل هجوم آورده بودند، جو بایدن و مقامها و فرماندهان ارشد امریکایی در مورد تهدید جدی گروه داعش علیه این فرودگاه و احتمال انجام یک حمله خونین تروریستی هشدار دادند. در مورد حمله اول، این هشدارها از یک هفته قبل از حمله ۴ شهریور و از ۳۰ مرداد کلید خورد که سفارت ایالات متحده در کابل به امریکاییها در افغانستان هشدار داد به دلیل تهدیدات احتمالی امنیتی در بیرون فرودگاه بینالمللی کابل، از آمدن به محل خودداری کنند و علت این موضوع خطر حمله داعش اعلام شد. همزمان مشاور امنیت ملی امریکا هشدار داد که تهدیدات گروه داعش علیه فرودگاه کابل واقعی و مداوم است. این هشدارها ادامه داشت تا اینکه عصر روز پنجشنبه (۴ شهریور) حمله دو عامل انتحاری شاخه خراسان گروه داعش در میان تجمع عملیات خروج در فرودگاه کابل صورت گرفت که بیش از ۱۷۰ کشته از جمله ۱۳ سرباز امریکایی و ۲۰۰ زخمی برجا گذاشت.
سه روز پس از این حمله، جو بایدن، رئیسجمهور امریکا روز ۷ شهریور از احتمال حمله قریبالوقوع دیگری به فرودگاه کابل خبر داد و گفت فرماندهان ارتش به او گفتهاند این حمله ممکن است ظرف ۲۴ تا ۳۶ ساعت آینده انجام شود. به دنبال این هشدارها، یک پهپاد امریکایی عصر روز یکشنبه (۷ شهریور) طبق گفته مقامهای این کشور، یک خودروی بمبگذاریشده داعش را قبل از رسیدن به فرودگاه کابل هدف قرار داد که البته اصابت موشکهای آن به یک منزل مسکونی، یک تراژدی غمبار دیگر را رقم زد و ۱۰ غیرنظامی عضو یک خانواده از جمله شش کودک کشته شدند. به دنبال این رویداد، صبح روز دوشنبه (۸ شهریور) نیز حداقل پنج موشک به سمت فرودگاه کابل شلیک شد.
در یک بررسی ساده، این سؤال مطرح است که مقامها و فرماندهان ارشد امریکایی چطور به این دقت نسبت به حملات احتمالی گروه داعش، حتی از ساعت و دقیقه وقوع آن مطلع بوده و به خصوص در حمله نخستین که سبب متلاشی شدن ازدحام جمعیت در فرودگاه کابل شد تا امریکاییها نفس راحتی بکشند، آن را پیشبینی کرده، اما نتوانسته یا نخواستهاند جلوی آن را بگیرند؟! این همه بزرگنمایی و برجسته کردن تهدید داعش، در حالی که پیش از آن، هیچ نشانه و علائمی از تحرکات این گروه به خصوص در کابل وجود نداشت، به یکباره از کجا سر باز میزند و عملی میشود؟! باید گفت با توجه به هشدارهایی که داده شده و تحلیل و ارزیابی که نسبت به نقش آینده امریکا در عرصه تحولات افغانستان داده شده، قطعاً پروژه احیا و بازخیزی شاخه خراسان داعش یکی از اولویتهای جدی امریکا است و بسیار سادهلوحانه خواهد بود که کارشناسان و آگاهان و همچنین عموم مردم، خط و ربط و ارتباط بین این هشدارها و سیگنالهای مقامهای امریکایی و وقوع رویدادهای تروریستی را متوجه نشوند و شرایط را به گونه دیگر تحلیل کنند.
۲ ـ پیشبینی بیثباتی سیاسی و جنگ داخلی
هشدار دیگر این روزهای مقامها و فرماندهان ارشد امریکایی، احتمال بیثباتی سیاسی و وقوع یک جنگ داخلی در افغانستان است. جالب این که امریکاییها چنان این هشدارها را با مختصات و نشانههای دقیق بیان میکنند که گویی از غیب آگاه بوده و غیبگویی میکنند، در حالی که خود سناریونویس این تحولات هستند. مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا به تازگی در مصاحبه با فاکس نیوز هشدار داده که او نمیداند آیا طالبان در موقعیتی هستند که بتوانند قدرت خود را تحکیم بخشیده و یک دولت [مقتدر]تشکیل بدهند؟! و ادامه داده که در صورت عدم توانایی طالبان برای ایجاد ثبات سیاسی، این امکان وجود دارد که گروههای تروریستی نظیر القاعده یا نیروهای وابسته به داعش طی سه سال آینده با بهره گرفتن از بیثباتی حاکم بر افغانستان اقدام به تجدید سازماندهی خود بکنند.
این در حالی است که قطعاً در شرایط باثبات سیاسی و امنیتی در افغانستان، امریکا نخواهد توانست پروژه بازخیزی و احیای گروه داعش و دیگر گروههای تروریستی را در این کشور رقم بزند، به همین خاطر، برای رسیدن به این هدف، نیاز است ابتدا زمینه بیثباتی سیاسی و سپس حرکت به سوی یک جنگ فراگیر داخلی در افغانستان فراهم شود.
در روزهایی شاهد تشدید درگیریها و بیثباتیها حول محور جبهه مقاومت در ولایت پنجشیر هستیم که با فراخوانی که داده شد، زمینههای فراگیرتر شدن بیثباتی و جنگ در مناطق مختلف افغانستان وجود دارد. جزئیات زیادی از محتوای مذاکرات طالبان و جبهه مقاومت به رهبری احمد مسعود به بیرون درز نکرده، که چرا دو طرف نتوانستند با وجود روحیه و رویکرد مثبتی که در گفتگوها داشتند، در نهایت به توافق برسند؟! قطعاً اگر نگوییم که دو طرف در محور برنامه و خواست امریکا برای رفتن به سوی یک جنگ داخلی گام برداشتهاند، اما حرکت نرم امریکا روی شکافها و گسلها بین دو طرف، فضای رسانهای و تبلیغاتی که در امریکا به خصوص در بین جمهوریخواهان مبنی بر به رسمیت شناختن جبهه مقاومت پنجشیر به جای طالبان و حتی کمک نظامی به آن و... میتواند نقش اثرگذاری در تحریک هر یک از دو طرف و فاصله گرفتن از صلح داشته باشد. البته در این بین، برخی مداخلات منطقهای (از جمله از سوی پاکستان و کشورهای عربی)، شروط سختگیرانه هر دو طرف و عدم عقبنشینی از آن و همچنین دیوار بلند بیاعتمادی که بین آنها به خصوص در مورد طالبان وجود دارد، خود به خود این زمینه را فراهم میسازد که مسیر تحولات مطابق پیشبینی مقامها و فرماندهان امریکایی پیش برود.
آنچه مشخص است، اکثر مردم افغانستان و همچنین کشورهای همسایه و منطقه از تداوم جنگ و بیثباتی در این کشور خسته بوده و به دنبال فضایی برای مذاکره و صلح میگردند. قطعاً حرکت در مسیر بیثباتی، حرکت در مسیر اهداف و برنامههای امریکا خواهد بود. نکته قابل تأمل اینکه در این فضا نباید اهداف و منافع تمام جریانهای سیاسی، قومی و مردمی افغانستان و خواستهای مشروع آنها برای رسیدن به صلح و ثبات، قربانی شده و نادیده گرفته شود، بلکه فضا باید در مسیر منافع ملی افغانستان از اقشار و گروههای مختلف به پیش برود و جلوی عمیقتر شدن شکافهای موجود گرفته شود. در این زمینه، نقش یک میانجیگر و طرف سوم خیرخواه قطعاً به نفع مردم افغانستان و آینده باثبات این کشور و منطقه خواهد بود و جمهوری اسلامی ایران، در مقابل رویکرد توطئهگر و مسموم امریکا، میتواند شرایط دیگری را رقم بزند.