سعید غفاری در کانال تلگرامی خود نوشت: مدتی پیش دوستی عزیز کتاب «جبر جغرافیا» را به من هدیه داد. دیدگاه موجود در آن کتاب، تبیینی از چرایی بحران و منازعه در مناطق مختلف جهان مبتنی بر فهم جغرافیایی است. فصلی از کتاب نیز به خاورمیانه اختصاص داده شده است.
تحلیل موجود در کتاب جبر جغرافیا را نمیتوان کامل پذیرفت، اما از این جهت که در چارچوب تحلیلهای آیندهپژوهانه میتواند دیدگاهی منسجم و مهندسی شده درباره سهم جغرافیا و مرز ارائه دهد، بسیار مغتنم و قابل تأمل است.
باری، خواندن آن کتاب سبب شد تا به دنبال برخی تجربهها و تکنگاشتهای مرتبط بروم. یکی از آنها نوشتهای از جیانلوکا سرا، فعال محیطزیست و محقق است که موضوع بیابانهای سوریه و چرای دام را در این کشور مطالعه کرده است. او بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۱ (بحران سوریه از سال ۲۰۱۱ آغاز گشت) از طریق سازمانهای بینالمللی مختلف در سوریه شاغل بوده و دولت سوریه را در پیشبرد برنامههای حفاظت از محیطزیست یاری داده است.
این محقق معتقد است که جنگ داخلی در سوریه نتیجه گسترش بیابان و تخریب اکولوژی شکننده دشتهای سوریه است [نه به معنای انکار عوامل دیگر نظیر دخالتهای ژئوپلیتیک کشورهای دیگر، بلکه تأکید بر نقشِ کلیدی تخریب اکولوژی در فراهم کردنِ بستری مستعد برای بحران.]فرایندی که از ۱۹۵۸ یعنی زمانی که دروازه «سرزمینهای مشترک متعلق به قبایل بادیهنشین» به روی چرای نامحدود دامها گشوده شد، آغاز گردید. این امر نهتنها به فروپاشی اکوسیستم منطقه انجامید، بلکه نهایتاً منجر به تخلیه منابع آب و از میان رفتن کشاورزی منطقههای وسیعی از سوریه نیز شد. شکست دولت سوریه در یافتن راهکاری برای جلوگیری از این روند تخریبی، در نهایت به آشوب اجتماعی و جنگ داخلی انجامید.
جیانلوکا در مقالهاش، منابع و تحقیقات مختلفی را که نظریه او را تأیید میکنند نیز گردآورده است. از جمله در سال ۲۰۱۴، سه سال بعد از ناآرامیهای اجتماعی و به دنبال آن جنگ داخلی خشنی که در کشور گسترش یافت، فرانچسکا دی چاتل مقاله جالبی منتشر کرد که نشان میداد ناتوانی دولت سوریه در مدیریت بحران اکولوژیک پیش آمده در دشتهای این کشور و اتخاذ سیاستهای ناپایا طی ۵۰ سال اخیر، از عوامل مهم بروز درگیری مسلحانه در این کشور بوده است. توسعه سریع اقتصاد لیبرالی، افزایش بیکاری، فساد و همچنین فقدان بلندمدت آزادی از سایر عوامل بروز خشونتها در این کشور ذکر شده است.
نادیده گرفتن اکوسیستم
درک وضعیت آنچه را توسط جیانلوکا مطرح شده است، میتوان در بررسی نظام طبیعی مستقر در بیابانهای سوریه که قرنها ادامه داشت کشف کرد. اکولوژی طبیعی که با دستکاری غیرعلمی زمینهساز بحران شد:
دشتهای سوریه حدود ۵۵درصد سطح این کشور را تشکیل میدهند. قرنهاست که دامهای بادیهنشینان بومی در این سرزمین بزرگ (همراه با قسمتهایی از عراق، عربستان و اردن) بهصورتی پایا چرا میکنند. هر ایل و قبیله دامهایی معین را در فصلی معین و بهصورتی پایا به چرا میبرد. رویهای که با نیاز گیاهان بومی به رشد و بازسازی هماهنگ شده بود. دامداران عرب این مناطق به پیشگامان ایجاد مناطق حفاظت شده شهرت دارند. آنها چرای دام در بخشهایی از مراتع را بهصورت موقتی یا دائم ممنوع میکردند. این مناطق حفاظتشده به «حِما» موسوم هستند. این سیاست باعث میشد که اکوسیستم منطقه طی قرنها سالم و مناسب برای چرا باقی بماند.
اما شکلگیری دولت مدرن در سوریه به معنای آغاز فرایند تخریب و تحلیل رفتن اکوسیستم منطقه بود. ایده افزایش بهرهوری از منابع ملی از شوروی سابق اقتباس شد و بدون هیچ نگاه انتقادی در دستور کار دولت قرار گرفت:
در سال ۱۹۵۸، دولت سوریه دشتهای این کشور را ملی اعلام کرد. نتیجه آنکه این مناطق تبدیل به منطقهای آزاد برای بهرهبرداری شد. این سیاست، رابطه سنتی بین منابع طبیعی و کاربران بومی آن را دچار اختلال کرد. دانش سنتی بومیان بهطور ناگهانی از آنها گرفته شد. مراتع که دیگر توسط قبایل بومی و شیوههای سنتیشان مدیریت و محافظت نمیشدند، توسط دامداران مدرنی (با سرمایهگذاری ثروتمندان شهری) که از قیدوبندهای سنتی رها بودند مورد بهرهبرداری بیشازحد و ناپایا قرار گرفتند.
سوءتدبیر عظیم دیگری در دشتهای شرقی سوریه، منطقهای که در شرق رود فُرات قرار دارد، رخ داد. کشاورزی گسترده مبتنی بر آبیاری و بهرهبرداری از منابع زیرزمینی آب در این منطقه رواج یافت. برای چندین دهه، بدون کنترل و مدیریت کافی، آب از سفرههای محدود زیرزمینی به بالا پمپ میشد. همراه با تخلیه سفرههای زیرزمینی، هرسال چاههای عمیقتری حفر میشد و سوخت بیشتری برای پمپاژ آب موردنیاز بود.