در دنیای حیوانات، وقتی تعارض منافعی پیش میآید، دو راهحل بیشتر وجود ندارد: جنگ یا گریز. خیلی وقتها در رویاروییهای انسانی هم از همین قاعده پیروی میکنیم. مثلاً وقتی در محیط کار موضوعی پیش میآید که شدیداً با آن مخالفیم یا باید بحثوجدلی پرحرارت را به جان بخریم که ممکن است باعث عصبانیت و کدورت شود یا باید حرفمان را بخوریم و برای حفظ همکاری و روحیه تیمی سکوت کنیم. اما محققانی که مدتها درباره جدلهای انسانی مطالعه کردهاند، معتقدند راههای دیگری هم وجود دارد.
دنیای سراسر نزاع اینترنت
در سال ۲۰۱۰، مجله «تایم» مارک زاکربرگ را چهره سال نامید و مأموریت فیسبوک را این دانست که «تودههای هیاهوگر را رام کرده و دنیای تنها، ضداجتماع و سراسر بینظمی را به دنیایی صمیمی تبدیل کند.» در طول اولین دهه استفاده گسترده از اینترنت، نظر رایج این بود: مردم هر چه بیشتر بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، مهربانتر و فهیمتر میشوند و در نتیجه، دنیا هم در صلح و هماهنگی بیشتری خواهد بود.
در سال ۲۰۲۱، آن نگاه بهشکل دردناکی سادهلوحانه به نظر میرسد. هیاهوگران آنلاین روز و شب با یکدیگر نزاع میکنند و برخی از آنها در دنیای واقعی مرتکب خشونت میشوند. اینترنت انسانها را به یکدیگر متصل میکند، اما لزوماً همدلی به وجود نمیآورد. اینترنت در بدترین حالت میتواند به دستگاه عظیم تولید بیزاری متقابل شباهت پیدا کند.
فناوری حداقل تا اندازهای مسئول دنیایی است که در آن مخالفتهای مسمومکننده همهجا به چشم میخورد؛ دنیایی که مدام به دیگران توهین میکنیم و از آنها توهین میشنویم، بیش از همیشه حرف میزنیم و کمتر از همیشه گوش میدهیم. پُل گراهام، کارآفرین سیلیکونولی (منطقهای در شمال سانفرانسیسکو و جنوب کالیفرنیا)، معتقد است اینترنت محیطی است که طوری طراحی شده که به مخالفت دامن میزند. پلتفرمهای رسانهای دیجیتال ذاتاً تعاملی هستند و خب، مردم نیز اهل مجادلهاند.
همانطور که گراهام میگوید: «موافقتکردن کمتر از مخالفتکردن مردم را به هیجان میآورد.» وقتی خوانندگان با مقاله یا پستی مخالفند، بیشتر احتمال دارد نظرشان را درج کنند و هنگام مخالفت هم مطالب بیشتری برای گفتن دارند (برای گفتن «موافقم» روشهای بسیاری وجود دارد). علاوهبراین، مردم وقتی مخالفت میکنند برانگیختهتر میشوند که معمولاً به معنای عصبانیشدن است.
«با تو مخالفم» یا «از تو خوشم نمیآید؟!»
اگر ما انسانها موجوداتی صرفاً عقلانی بودیم، پیش از آنکه پاسخهای از پیش آمادهمان را شلیک کنیم، مؤدبانه به نظر مخالف گوش میدادیم. در دنیای واقعی، مخالفت سیلابی از سیگنالهای شیمیایی را به مغزمان روانه میکند و تمرکز بر موضوع بحث را دشوار میسازد. سیگنالها به ما میگویند این حمله به من است. جمله «با تو مخالفم» به «از تو خوشم نمیآید» تبدیل میشود. به جای آنکه ذهنمان را برای فهم دیدگاه دیگران آماده کنیم، روی دفاع از خودمان تمرکز میکنیم.
لازم نیست برای یافتن پاسخهای پرخاشگرانه به نظر مخالف، راه دوری بروید: کافی است به محتوای شبکههای اجتماعی که در آن عضوید توجه کنید یا بخش نظرات سایتهای مورد علاقهتان را بخوانید.
یک دلیل آنکه گفتگوهای آنلاین تا این اندازه پرخشونتند آن است که اساساً به همین منظور طراحی شدهاند. پژوهشها نشان میدهند محتوایی که خواننده را به خشم میآورد بیشتر احتمال اشتراکگذاری دارد. کاربرانی که پیامهای خشونتآمیز پُست میکنند، لایک و ریتوییت بیشتری دریافت میکنند و پلتفرمهایی که این پیامها در آنها پست میشود توجهی را دریافت میکنند که کاربران به تبلیغکنندهها میفروشند. بنابراین پلتفرمهای آنلاین به شما انگیزه میدهند تا در هر بحثی افراطیترین پاسخهایتان را ارسال کنید. خرده اختلافها، تعمق و فهم متقابل نه فقط در این جروبحثهای شدید نادیده گرفته میشوند، بلکه لاجرم قربانی اینگونه منازعات میشوند.
اما اگر از آنچه گفتم نتیجه بگیرید که بیش از اندازه با یکدیگر بحث میکنیم، اشتباه بزرگی مرتکب شدهاید. برآشفتگیهای توخالی که در شبکههای اجتماعی میبینیم در واقع نشان میدهد نمیدانیم چگونه درست و همراه با تأمل مخالفت کنیم: جنگیدن پوششی است برای فرارکردن.
درست مخالفت کردن را بیاموزیم
مخالفت نوعی تفکر است، شاید بهترین شیوهای است که در اختیار ماست و برای حفظ سلامت سرمایهگذاریهای مشترک، از ازدواج گرفته تا تجارت و دموکراسی، حیاتی است. میتوانیم از مخالفتکردن استفاده کنیم تا افکار مبهم را به اندیشههای عملیاتی، نقاط ضعف را به درونبینی و بیاعتمادی را به همدلی تبدیل کنیم. به جای آنکه بر تفاوتهایمان چشم ببندیم، باید آنها را در کار دخیل کنیم.
برای انجام این کار باید بر احساس همهگیر شرم از مخالفت غلبه کنیم. درست مخالفتکردن دشوار است و برای بسیاری از ما اضطرابآور، اما اگر یاد بگیریم درست مخالفتکردن یک مهارت است و نه امری که بهصورت طبیعی اتفاق میافتد، رفتهرفته راحتتر مخالفت میکنیم. آنها که در هنر مخالفتکردن تبحر دارند، فقط به تصویری که از خود به نمایش میگذارند، فکر نمیکنند؛ آنها به راحتی تصویری را تشخیص میدهند که فرد مقابل هم میخواهد از خود به نمایش بگذارد. یکی از قدرتمندترین مهارتهای اجتماعی اعتباردادن به دیگران است؛ یعنی بتوانیم تصویری را تأیید کنیم که فرد دوست دارد در میان مردم از خود به نمایش بگذارد. در هر گفتوگویی، وقتی فرد مقابل احساس میکند تصویر اجتماعی مدنظرش را پذیرفته و تأیید کردهاید، بسیار راحتتر با شما ارتباط برقرار میکند و احتمالاً به آنچه باید بگویید بیشتر گوش میدهد. تأیید و بهرسمیت شناختن وجهه و اعتبار فرد مقابل تا این اندازه مهم است. به نفع مذاکرهکننده است که فرد مقابل تا حد امکان، احساس امنیت کند. مذاکرهکنندگان متبحر همواره تلاش میکنند فرد مقابل را در وضعیتی قرار دهند که خود میخواهند. آنها میدانند وقتی خود در موضع قدرت قرار دارند، هوشمندانه آن است که شکاف بین طرفین را کم کنند.
جایگاه طرف گفتگو را به رسمیت بشناسیم
هرگاه در گفتوگویی تعادل قدرت برقرار نباشد، آنکه قدرتمندتر است به امور مهمتر- به محتوای گفتگو و موضوع بحث- توجه دارد؛ در مقابل، فردی که در موضع ضعف قرار دارد، بیشتر به روابط توجه میکند. به این مثال توجه کنید: پدر میگوید: «چرا اینقدر دیر برگشتی؟» دختر نوجوان با خود فکر میکند: «داری مثل یک بچه با من رفتار میکنی.»
گفتگوها اغلب بدین دلیل ناکارآمد شده و از موضوع اصلی منحرف میشوند که یکی از طرفین احساس میکند اعتباری را که شایسته آن است دریافت نمیکند. این امر بهخوبی توضیح میدهد چرا در شبکههای اجتماعی بدخلقی به پدیدهای فراگیر تبدیل شده است؛ پدیدهای که گاه به رقابت برای بهدستآوردن جایگاه شبیه میشود. آنچه در این رقابت رد و بدل میشود، توجه است. در مقام نظر، همه میتوانند در توییتر، فیسبوک و اینستاگرام فالوورهای جدید داشته باشند و دیگران لایک و ریتوییتشان کنند، اما جز سلبریتیها افراد دیگر بهندرت میتوانند بهراحتی فالوور جمع کنند؛ البته موارد استثنا نیز وجود دارد ولی حقیقت آن است که این شبکهها بهگونهای طراحی شدهاند که حجم عظیمی از توجهات را نصیب اقلیتی محدود میکنند و اکثریت افراد سهم اندکی از این توجهات دارند. این شبکهها فریبکارانه رفتار میکنند.
تعریف افراد از خودشان چیست؟
عموماً نزاع بر سر هویت است که حاضران در گفتگو را به تعارضهای مخرب میکشاند. نزاع بر سر هویت را در گروگانگیریها، در سیاست و در دعوای بین همسران دیدهام. [وقتی به شما میگویند]این شمایید که هیچ چیز نمیدانید، این شمایید که مشکل دارید، این شمایید که بیعاطفهاید، احساس میکنید دیگری دارد به کیستیتان حمله میکند و بنابراین در دفاع از خودتان وارد عمل میشوید و تلافی میکنید. اینجاست که نزاع بالا میگیرد.
آنها که در مخالفتکردن با دیگران مهارت دارند، راهی مییابند تا فرد مقابل درک کند میتواند خودش باشد، اما نظر یا عملش متفاوت [از ما]باشد. یکی از روشهای رسیدن به این هدف آن است که مخالفت و گفتگو را به دور از مخاطب انجام دهید. در ۱۹۹۴، به دنبال تیراندازی به مرکز سقط جنین در بوستون، لارا چِیسِن در حرکتی انساندوستانه از شش نفر از فعالان حوزه سقط جنین، درخواست کرد به دور از مخاطب عام با یکدیگر گفتگو کنند تا شاید به فهمی مشترک دست یابند. این کار دشوار و حتی دردناک بود. این شش زن که سه تن موافق حق حیات جنین و سه تن موافق حق انتخاب مادر بودند، چندین سال به دور از مخاطب با یکدیگر ملاقات کردند. آنها در ابتدا بر مواضع خویش اصرار داشتند و هیچ یک از آنها در موضوعات اساسی تغییر نظر نداد، اما با گذر زمان که به درک و شناخت بیشتری از یکدیگر دست یافتند، متوجه شدند میتوانند با محدودیتهای کمتر و به روشهای واقعبینانهتری فکر، گفتگو و مذاکره کنند. مردم هرچه برای حفظ وجهه خود در برابر رقبایشان زیر فشار کمتری باشند، احساس میکنند انعطاف بیشتری دارند.
گفتگو، مذاکره و حتی چالش دور از چشم دیگران
از همین اصل میتوان برای حل تعارضات در محیطهای کاری سود جست. در جمع همکاران، افراد احتمالاً به تصویری که دوست دارند از آنها دیده شود بیشتر توجه میکنند تا به یافتن راهحل درست مسئله. اگر برایم مهم باشد دیگران مرا باکفایت ببینند، احتمالاً با هر چالشی در کارم پرخاشگرانه روبهرو میشوم. اگر بخواهم دیگران مرا فردی خوب بدانند که روحیه همکاری دارد، احتمالاً از بیان مخالفتم که بهشدت به آن معتقدم سر باز میزنم و مخالفتم را آنقدر صریح بیان نمیکنم که همه متوجه شوند. به همین دلیل است که وقتی در بحثهای کاری، گفتگو به مشکل برمیخورد، طرفین اغلب پیشنهاد میدهند «فعلاً از آن صرفنظر کنیم تا بعد شخصاً درباره آن گفتگو کنیم.» معنای ظریفتر این عبارت این است: «اجازه بده این گفتوگوی ذاتاً دشوار را جایی ادامه دهیم که وجهه و اعتبارمان کمتر در معرض خطر باشد.» به تعویق انداختن مشاجره کارساز است، اما باید به آن بهعنوان گزینهای نگاه کرد که در درجه دوم اهمیت قرار داد؛ بدین معنا که از مزایای گفتوگوی آزاد چشمپوشی میکنیم تا افراد کمتری در مسئلهای که با آن درگیریم، موشکافانه نظر کنند. بهترین راه برای کاستن از فشار اهرم هویت ایجاد فضایی در محیط کار است که افراد احساس نکنند مجبورند از تصویر اجتماعی خود محافظت کنند؛ فضایی که تنوع آرا را به رسمیت میشناسد، اشتباهات و خطاها را بعید نمیداند، با اصول رفتاری آشناست و همه اطمینان خاطر دارند دیگران به هدف جمعی اهمیت میدهند. در چنین فضایی است که میتوانید واقعاً حرف دلتان را بیان کنید.
بااینحال، در بیشتر منازعات، تصویر اجتماعی افراد بهنوعی در خطر است. خارجشدن از تیررس مخاطبان فشار اهرم هویت را کم میکند، اما راه دیگر آن است که تصویر فرد را به رسمیت بشناسیم، یعنی تصویر ایدهآل او از خودش را تأیید کنیم. وقتی نشانم میدهید باورم دارید و تصویری را به رسمیت میشناسید که میخواهم از خودم به نمایش بگذارم، آسانتر میتوانم جایگاهم را بازبینی کنم. اگر خودتان بزرگمنشانه رفتار کنید، میتوانید از منازعه شخصیتزدایی کنید. وقتی با کسی بحث میکنیم، باید به این فکر کنیم او چگونه میتواند همزمان هم ذهنش را تغییر دهد و هم تصویر اجتماعی خود را حفظ کند یا حتی ارتقا بخشد. اغلب، انجام این کار حین منازعه دشوار است. بااینحال، اگر به طرف مقابل نشان دهیم به او گوش میدهیم و به دیدگاهش احترام میگذاریم، احتمال اینکه فرد بعداً تغییر موضع دهد، افزایش مییابد.
*نقل و تلخیص از: وبسایت ترجمان/ نوشته: ایان لِزلی/ ترجمه: فاطمه زلیکانی/ مرجع: گاردین