کد خبر: 1055778
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۰
«مطالبه وزارت جنگ از سوی محمد مصدق از محمدرضا پهلوی» در آیینه تحلیل چند منظر
۶۹ سال پیش در چنین روزهایی، دکتر محمد مصدق در پی رد درخواست خویش، مبنی بر مطالبه وزارت جنگ از پهلوی دوم استعفا کرد و خانه‌نشین شد! با این همه از همان دوران تاکنون تاریخ‌پژوهان در این فقره تردید دارند که این مطالبه نیاز مصدق بود یا بهانه او؟ چه اینکه در صورت نیاز، اهرم‌های بهتری برای نیل به این هدف وجود داشت، همان راهکار‌هایی که پس از ۳۰ تیر، این وزارتخانه را نیز در اختیار او نهاد.
احمدرضا صدری

سرویس تاریخ جوان آنلاین:  ۶۹ سال پیش در چنین روزهایی، دکتر محمد مصدق در پی رد درخواست خویش، مبنی بر مطالبه وزارت جنگ از پهلوی دوم استعفا کرد و خانه‌نشین شد! با این همه از همان دوران تاکنون تاریخ‌پژوهان در این فقره تردید دارند که این مطالبه نیاز مصدق بود یا بهانه او؟ چه اینکه در صورت نیاز، اهرم‌های بهتری برای نیل به این هدف وجود داشت، همان راهکار‌هایی که پس از ۳۰ تیر، این وزارتخانه را نیز در اختیار او نهاد. در گزارش پی آمده، پاره‌ای از تحلیل‌های متفاوت در این باره مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته‌اند. مستندات این مسوده، در تارنمای مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، درج شده است. امید آنکه محققان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

اصرار شاه بر خصلت «زورمداری»
پهلوی دوم، هنگامی می‌توانست ادعای سلطنت کند که زورمند باشد! مراد از سلطنت در اینجا، اما از نوع مشروطه آن نیست که از جنس سلطه جویی پدر اوست! شاه پس از ترور بهمن ۱۳۲۷، به این نتیجه رسید که مواد مربوط به محمدعلی شاه را از قانون اساسی حذف کند و از این روی، نمی‌توانست درخواست محمد مصدق مبنی بر در اختیارگرفتن وزارت جنگ را بپذیرد. محمدرضا چیت‌سازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران این معادله را به شرح ذیل تحلیل کرده است:
«یکی از مسائلی که در عالم سیاست، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، نقش زور در این عرصه از زیست انسان است. نیرویی که توان تأثیرگذاری و جهت‌دهی به بسیاری از تحولات را برخوردار می‌باشد. نقش این نیرو در دوران مدرن، اهمیت دوچندانی پیدا کرده است. دلیل این امر نیز شکل‌گیری ارتش‌های مدرن و به‌کارگیری نیرو‌های متخصص، به جای سربازان مزدور است. این امر به‌خصوص در کشور‌هایی که در آن رهبران به شیوه اقتدارگرایانه حکمرانی می‌کنند، بروز و نمود پیدا می‌کند. در مورد ایران نیز وضعیت به همین شکل است. تا پیش از شکل‌گیری دولت مدرن در ایران ارتش کشور، متشکل از نیرو‌های عشایر و قبایل بود که گاهی با حکومت مرکزی نیز درگیر می‌شدند. با پدید آمدن دولت مدرن در ایران و مهم‌تر از آن کشف نفت و درآمد‌های حاصل از آن ارتش به نیرویی بی‌بدیل تبدیل شد که نقش آن در حفظ قدرت حاکم، بیش از پیش اهمیت یافت. این امر به‌خصوص در نقاط عطف و سر بزنگاه‌ها به‌خوبی آشکار می‌شد. یکی از این مقاطع، دوران نخست‌وزیری محمد مصدق بود که با سوءظنی که محمدرضا پهلوی به او داشت، نقش ارتش مهم‌تر از گذشته شده بود. در واقع ریاست بر ارتش و وزارت جنگ، از جمله مواردی بود که مورد اختلاف شاه و نخست‌وزیر وقت، محمد مصدق بود. همین وزارت جنگ بود که به موضوع اصلی قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بدل شد و در نهایت، به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رنگ واقعیت بخشید. مصدق پس از به‌دست گرفتن قدرت و تعقیب ملی کردن صنعت نفت، از آنجایی که با مشکلات عدیده داخلی و خارجی روبه‌رو شده بود، در تیر ۱۳۳۱ ش از مجلس تقاضای اختیارت شش‌ماهه را کرد و از شاه نیز خواست پست وزارت جنگ به او داده شود. اما محمدرضا پهلوی با اینکه می‌دانست مصدق حمایت قاطبه مردم و بسیاری از جریانات سیاسی را پشت سر خود دارد، از پذیرفتن این درخواست امتناع کرد. در واقع شاه تا ۲۵ تیر ۱۳۳۱ ش که ماجرای پست وزارت جنگ از سوی محمد مصدق مطرح شد، مایل به برکناری وی یا نخست‌وزیری قوام - که امریکایی‌ها طرفدار آن بودند- نبود، چراکه به خوبی می‌دانست مصدق از چه حمایتی نزد افکار عمومی برخوردار است. با این حال، محمدرضا پهلوی که اعتماد چندانی به مصدق نداشت و سلطنت خود را در خطر از دست رفتن می‌دید و مهم‌تر از آن حمایت مردم را پشت سر خود نداشت، با عدم پذیرش درخواست مصدق، راه را برای استعفای او هموار ساخت. البته ماجرا به اینجا ختم نشد و تحولات بعدی بهتر نشان داد که چرا شاه اصرار به عدم واگذاری وزارت جنگ به مصدق را داشت. بدین‌ترتیب مصدق استعفا کرد و گفت با وضع فعلی، امکان این وجود ندارد که مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده، به نتیجه برساند! محمدرضا پهلوی استعفای او را پذیرفت، مجلس به احمد قوام برای پست نخست‌وزیری رأی داد و او برای بار سوم، در دوران پهلوی به نخست‌وزیری منصوب شد و لقب اشرف - که از او بازپس گرفته شده بود- دوباره به او بازگردانده شد!»
اعمال قدرت شاه، از طریق وزارت جنگ!
بسا حامیان محمد مصدق، بر این نکته تأکید می‌ورزند که شاه با استفاده از اهرم وزارت جنگ و نیرو‌های نظامی، در بسیاری از شئون مربوط به دولت، از جمله برگزاری انتخابات دخالت می‌کرد و نمایندگان حامی خویش را به مجلس می‌فرستاد! عبدالعلی ادیب برومند از اعضای گروه موسوم به جبهه ملی ایران و دبیرکل پنجمین دوره از آن نیز چنین اعتقادی دارد:
«پس از گشایش دوره هفدهم مجلس، دکتر مصدق از شاه خواست وزارت دفاع را به او بدهد. هر کس که وزیر دفاع می‌شد، فقط از شاه ـ که فرمانده کل قوا بود ـ دستور می‌گرفت و دولت نمی‌توانست در بحران‌های داخلی و خارجی، تسلطی بر اوضاع داشته باشد. همیشه شاه خودش وزیر دفاع را تعیین می‌کرد تا کس دیگری غیر از خودش در این وزارتخانه اختیاری نداشته باشد. وقتی شاه درخواست دکتر مصدق را رد کرد، او هم استعفا کرد. شاه از این استعفا بدش نیامد. در آن موقع دو نفر کاندیدای نخست‌وزیری بودند: احمد قوام و سید ضیاءالدین طباطبایی. شاه از مجلس رأی تمایل خواست و از ۴۲ نفر نماینده حاضر در جلسه، ۴۰ نفرشان به قوام رأی دادند! شاه هم عنوان جناب اشرف را که چندی قبل با توهین از قوام گرفته بود، به او پس داد و او را مأمور تشکیل کابینه جدید کرد. قوام از همان ابتدا قدرت‌طلب و مستکبر بود و خیلی دوست داشت او را به عنوان صدراعظم بشناسند، به همین دلیل در ۲۶ تیر اعلامیه شدیداللحنی را با عنوان رئیس‌الوزرا قوام‌السلطنه منتشر کرد که در آن چنان تهدید‌های نفرت‌انگیز و اخطار‌های هشداردهنده‌ای به مخالفانش مطرح کرد که خشم همگان را برانگیخت. بعد هم دستور داد این اعلامیه را چندین بار از رادیو بخوانند و در روزنامه‌های مختلف چاپ کنند. با این همه قیام مردم ایران در ۳۰ تیر، معادلات را زیر و رو کرد! در روز ۳۱ تیر، نمایندگان مجلس گرد هم آمدند و از ۶۴ نماینده حاضر، ۶۱ نفر به نخست‌وزیری مصدق رأی تمایل دادند! شاه ناچار شد بار دیگر فرمان نخست‌وزیری مصدق را صادر و مسئولیت او را برای وزارت دفاع ملی قبول کند. بعد هم در روز ۲ مرداد در جلسه فوق‌العاده مجلس، قیام ۳۰ تیر روز قیام مقدس ملی و شهیدان آن شهدای ملی نامیده شدند. در این قیام همه مردم ایران شرکت داشتند، ولی ۹۰ درصد تلفات متعلق به تهران بود که آن‌ها را در آرامگاه شهیدان ۳۰ تیر در ابن‌بابویه به خاک سپردند. قیام ۳۰ تیر پس از انقلاب مشروطه، کم‌نظیرترین رویداد تا آن زمان بود که نشان داد مردم ایران قدر خدمتگزاران خود را می‌دانند و وقتی قرار است از آن‌ها حمایت کنند، حتی از بذل جان هم دریغ نمی‌کنند. مردم می‌دیدند کسی به صحنه سیاست آمده که وطن‌خواه و مردم‌دوست است، با آنان صداقت دارد و رو در روی انگلستان ـ‌که منابع نفت ایران را غارت می‌کند ـ ایستاده است. ۳۰ تیر به اعتقاد من، یکی از بارزترین تجلیات نهضت مشروطه و حاکمیت دموکراسی و نشانه قدرت ملت، در برابر زورمندان بود.»
مصدق پس از پیروزی، قانون امنیت اجتماعی را امضا کرد!
محمدمهدی عبدخدایی، دبیرکل کنونی جمعیت فدائیان اسلام و از منتقدان دکتر مصدق نیز در اینکه شاه برای تداوم سلطنت خویش به وزارت جنگ نیاز داشت، با تحلیلگران فوق هم داستان است. با این همه او بر این باور است که نخست‌وزیر با به کف آوردن تمامی اختیارات ممکن در دور دوم صدارت خویش از آن به درستی استفاده نکرد و زمینه شکست نهضت ملی ایران را فراهم آورد:
«در به‌وجود آمدن واقعه ۳۰ تیر، جریانات مختلفی سهیم هستند. مثل عدم آگاهی شاه از قدرت جبهه ملی و آیت‌الله کاشانی در میان مردم و عدم فهم احمد قوام نسبت به شرایط زمانی. در آن دوران دکتر مصدق، چون می‌خواهد دولت را ترمیم کند، پیش محمدرضا پهلوی می‌رود و می‌گوید من می‌خواهم وزارت دفاع (جنگ) در اختیار خودم باشد، اما شاه در جواب دکتر مصدق می‌گوید تعیین وزیر دفاع از اختیارات فرمانده کل قوا، یعنی شاه است. دکتر مصدق هم به محمدرضا پهلوی می‌گوید در صورتی که من وزیر دفاع نباشم، از خدمت معذورم... و استعفا می‌کند. محمدرضا پهلوی هم فوراً استعفای دکتر مصدق را می‌پذیرد و فرمان نخست‌وزیری احمد قوام را صادر می‌کند. قوام هم، چون آدم خودخواه و متفرعنی بود، همچنان فکر می‌کرد همان قهرمان سال ۱۳۲۶ است که توانسته پیشه‌وری را از ایران بیرون کند! بنابراین پس از آنکه به نخست‌وزیری می‌رسد، اعلامیه مخوفی می‌دهد که رضا سجادی گوینده رادیو، آن اعلامیه را با حرارت خاصی در رادیو می‌خواند، با این تیتر که: کشتیبان را سیاستی دگر آمد! قوام در آن اعلامیه می‌گوید: (قریب به مضمون) من دادگاه انقلابی تشکیل می‌دهم و اجازه نمی‌دهم روحانیون در سیاست دخالت کنند!...، اما آیت‌الله کاشانی وقتی فرمان تعطیلی بازار را می‌دهد، همه تهران و بلکه همه شهرستان‌ها تعطیل می‌شوند! لذا با تعطیلی بازار تهران و اغلب شهرستان‌ها، جریان ۳۰ تیر به وجود می‌آید و شاه، چون در آن روز‌ها قدرت تصمیم‌گیری نداشت، ساعت یک بعدازظهر، قوام‌السلطنه را می‌خواهد و از او درخواست می‌کند استعفا دهد و فرمان نخست‌وزیری دکتر مصدق را صادر می‌کند! لذا دکتر مصدق ـ که از نظر سیاسی پیروز شده ـ وزیر دفاع و دوباره نخست‌وزیر می‌شود. اولین اشتباه دکتر مصدق پس از پیروزی سیاسی قیام ۳۰ تیر، امضای قانون امنیت اجتماعی بود. او از مجلس اختیارات شش‌ماهه قانون‌گذاری گرفت و بعداً درخواست اختیارات یکساله کرد و در این شرایط، دوستانش از اطرافش پراکنده شدند! مجموعه این‌ها باعث شدند دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تنها بماند و حمایت مردم را از دست بدهد! اسناد و مدارک فراوانی وجود دارند که نشان می‌دهند دکتر مصدق ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دیگر دکتر مصدق وجیه‌المله سال ۱۳۲۹ نبود.»
مگر مصدق از امکانات موجود به درستی استفاده کرد که نیاز به وزارت جنگ داشته باشد؟
قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران صرف‌نظر از اینکه محمد مصدق در دولت دوم خویش، به اختیار وزارت جنگ نیاز داشت یا نداشت، بر این باور است که در آن دوره، امکانات و ظرفیت‌هایی بس بیشتر از وزارت جنگ، در اختیار نخست‌وزیر بود و او در دوره مسئولیت، نه تنها از آن‌ها استفاده نکرد، بلکه به مرور زمینه تضعیف‌شان را نیز فراهم کرد:
«در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱، محمد مصدق نخست‌وزیر به دیدار شاه رفت و از او تقاضای امتیازاتی ازجمله واگذاری ارتش به خود را کرد. این دیدار بدون هماهنگی دکتر مصدق با آیت‌الله کاشانی و حتی افراد و یاران نزدیکش در جبهه ملی انجام شد. به‌هرحال بعد از طرح واگذاری ارتش، شاه از قبول آن سر باز زد و مصدق نیز بدون هماهنگی و مشورت استعفا کرد. بعد هم درِ خانه را روی دیگران بست، بدون اینکه در رسانه و روزنامه و مطبوعات و حتی جبهه ملی، علل این کار خود را اعلام کند! ناگهان رادیو و مطبوعات، اعلام کردند دکتر مصدق استعفا کرده است! اقداماتی که مصدق در این دوره انجام داد، از این جنبه قابلیت بررسی دارد که آیا قانونی بوده یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید گفت تأسیس مجلس مؤسسان در آبان ۱۳۲۸ هم غیرقانونی بود و در همان زمان، بسیاری بیانیه دادند که این کار تعدی به قانون اساسی و غیر قابل قبول است! این کار، اختیارات شاه را بالا برد، ولی متأسفانه دکتر مصدق و یارانش، با سکوت از کنار این مسئله گذر کردند! در مورد مسئله نفوذ در ارتش هم باید گفت در ارتش افرادی از عوامل انگلیس، مانند سرلشکر حسن ارفع و جم حضور داشتند و تعدادی امریکایی هم از سال ۱۳۲۱، به‌عنوان مستشار در ارتش فعالیت می‌کردند و از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۱، تعداد قابل توجهی مستشار امریکایی در ارتش فعال بودند. علاوه بر این‌ها در کنار مصدق هم عوامل دربار و انگلیس بودند! بنابراین اطراف دکتر مصدق، آلوده به افراد نفوذی بود و باید گفت مصدق همان قدرت و امکانات بالقوه و بالفعل را هم که داشت، نتوانست به درستی مورد استفاده قرار دهد. با نگاهی به رفتار مصدق در دوران نهضت ملی، باید بگوییم که او سه قدرت مهم و بزرگ را از دست داد: اول اینکه او مجلس شورای ملی را از دست داد. همین مجلس بود که نفت را ملی اعلام کرد و موانع دولت و نهضت ملی شدن نفت را برداشته بود. اگرچه نفوذی‌های دربار و انگلیس و امریکا در آن حضور داشتند، ولی بعد‌ها با انحلال مجلس، دست استعمارگران برای کودتا باز شد. دومین قدرت و بزرگ‌ترین قدرتی که در اختیار نهضت نفت بود، مراجع تقلید و چهره‌ای، چون آیت‌الله کاشانی و دیگر علما بودند. از نظر علما، مجلس از زمان رضاشاه تا دوره هفدهم تحریم بود، ولی در مجلس هفدهم، آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری، آیت‌الله سیدمحمود روحانی، آیت‌الله سیدحسن خادمی و بسیاری دیگر از علما وارد میدان شدند و حضور مردم در انتخابات را واجب اعلام کردند! سومین قدرت، مردم بودند که مصدق آن‌ها را هم از دست داد. یاران مصدق در جبهه ملی و حزب ایران نمی‌دانستند که او قصد چه کاری را دارد و طرح و برنامه بلندمدت و کوتاه‌مدت او چیست؟ از طرف دیگر هم باید یادمان باشد که شرایط داخلی کشور، ما را از توطئه و خیانت انگلیس و امریکا غافل نسازد. امریکا و انگلیس از سال ۱۳۲۹، با هم متفق شدند و علیه ایران توطئه کردند. بنابراین بخشی از مشکلات ما در زمان ملی شدن نفت، از سوی غرب متجاوز و فریبکار بود. از سوی دیگر افرادی چون: برادران ذوالفقاری و برادران رشیدیان و برخی یا روزنامه‌نگاران و احزاب سیاسی مثل وطن و آریا هم ابزار کودتا شده بودند. کودتا هم حرکتی یک‌روزه نبود که تمام شود، بلکه گویا امریکا آمده بود تا تمام کشور را در دست گیرد و حتی تا ۲۵ سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم کشور ما درگیر خیانت و غارت امریکا بود. در این دوره هم انگلستان با روش مکارانه خود، در کنار امریکا بود. متأسفانه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ملت ما را از مسیر استقلال سیاسی و اقتصادی و مبارزه با سیاست انگلیس و توطئه غرب، بازداشت.»
تجربه پهلوی دوم از خیزش ۳۰ تیر ۱۳۳۱
نیک روشن بود که محمدرضا پهلوی در پی عدم واگذاری وزارت جنگ به مصدق، از چه می‌هراسد، اما تجربه خیزش عظیم ۳۰ تیر ۱۳۳۱، به او نشان داد از آن به بعد اساساً نباید اجازه دهد تا نخست‌وزیری به قدرت مصدق برسد و بتواند آنگونه او را در تنگنا قرار دهد! سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره می‌نویسد:
«به جریان افتادن قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس، محبوبیت مصدق را به‌شدت افزایش داد. با تکیه بر این محبوبیت و البته میل مصدق به داشتن اختیارت و اقتدار بیشتر، او در تیر ۱۳۳۱ از شاه خواست پست مهم وزارت جنگ را به او واگذار کند و از مجلس هم تقاضای اختیارات فوق‌العاده شش‌ماهه کرد، اما شاه نمی‌خواست همچون ۱۰ سال گذشته، به عنوان مقامِ در سایه و تحت تأثیر سیاستمداران کارکشته و استخوان خرد کرده، شناخته شود. او که بهتر از هر کس، از نقش تصدی پست وزارت جنگ توسط پدرش در خلع سلطنت قاجار آگاه بود، با این درخواست مصدق مخالفت کرد. مصدق نیز از نخست‌وزیری کناره گرفت و احمد قوام جانشین او شد. با این اتفاق، طرفداران مصدق و آیت‌الله کاشانی، ایران را به حالت تعطیل درآوردند. آنان براساس فتوای کاشانی مبنی بر وجوب شرعی مقابله دینداران با ارتش، به پا خاسته بودند! پس از قیام مردمی ۳۰ تیر ۱۳۳۱، محمدرضا پهلوی تحت فشار مردم و نیرو‌های سیاسی حامی مصدق، برخلاف میلش قوام را برکنار و مصدق را بار دیگر مأمور تشکیل کابینه کرد! این پیروزی مصدق و جبهه ملی را به نیرویی به‌ظاهر شکست‌ناپذیر در اذهان تبدیل کرد. صعود رعدآسای مصدق به قدرت، شاه را مصمم کرد تا دیگر به هیچ‌کس اجازه برخورداری از قدرتی اینگونه را ندهد. شاید بتوان گفت که سرنوشت مصدق، توجیه فردی لازم را برای شخص شاه در راستای تبدیل شدن به حاکمی مستبد و خودکامه فراهم آورد. شاید اوج منازعه محمدرضا پهلوی و مصدق را بتوان در همین ماجرای استعفای او دانست، جایی که او در متن استعفایش صراحتاً از شاه برای نقض قانون اساسی انتقاد کرد و از سنگ‌اندازی‌های مکرر دربار در مسیر ملی شدن صنعت نفت گفت. با این حال مصدق برخلاف سیدحسین فاطمی، وزیر امورخارجه جوان و جسور خود، از رویارویی مستقیم با شاه پرهیز می‌کرد. او پیش از این و هنگام جلوس بر جایگاه نخست‎‌وزیری، در سخنانی که در مجلس شورای ملی بیان کرد، صراحتاً از همراهی خود با شاه یاد کرد و گفت در این مجلس، به شاهنشاه جوانبخت خود قسم خورده‌ام و یک آدم بی‌شرافت نیستم که به این شاه جوانبخت... خیانت کنم یا اگر بخواهند به این شاه خیانت کنند، من از آن‌ها جلوگیری یا او را محکوم به آن مجازاتی که لازم است نکنم!... مصدق با نهاد سلطنت مخالف نبود، بلکه بر تفکیک میان حکومت و سلطنت و ضرورت پایبندی شاه به قانون اساسی مشروطه تأکید می‌کرد، بنابراین می‌کوشید شاه نیز از جانب او احساس خطر نکند. با این حال به ثمر نشستن نهضت ملی نفت و حمایت مدبرانه آیت‌الله کاشانی از مصدق در این جریان از یک‌سو و قدرت اتحاد این دو شخصیت در جریان قیام ۳۰‌تیر از سوی دیگر، محمدرضا پهلوی را از پررنگ شدن نقش مصدق بیمناک کرد....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار