سردار شهید غلامرضا صالحی ۲۲ تیر ۱۳۶۷ در آخرین روزهای دفاع مقدس به شهادت رسید. صالحی اهل اصفهان بود و در لشکر تهرانیها میدرخشید. گذری بر زندگی وی را به مناسبت سالروز شهادتش پیش رو دارید.
شهید غلامرضا صالحی نجفآبادی، در پاییز سال ۱۳۳۷ در نجفآباد متولد شد. بافت مذهبی خانواده، خیلی زود او را جذب مسائل دینی و مذهبی کرد. شش ساله بود که مادرش نامش را در یک مدرسه علمیه نوشت و یک سالی آنجا درس خواند. پس از آن تا مقطع ششم را در مدارس دولتی گذراند و به خاطر علاقه زیادش به تحصیلات حوزوی به دنبال تحصیل در حوزه رفت.
علاقه به فراگیری علوم دینی و قرائت کلامالله موجب شد حوزه علمیه حاجشیخابراهیم ریاضی را برای ادامه تحصیل انتخاب کند. با استعداد زیادی که از خود نشان داد توجه همه استادان را به خود جلب کرد. با اصرار خانواده به خدمت سربازی رفت و در حال گذراندن دوره سربازی بود که با شنیدن فرمان امام، از پادگان محل خدمت فرار کرد و به جمع مردم انقلابی پیوست. در بهمن ۱۳۵۷ با چند تن از دوستان خود به تهران رفت و جزو گروه محافظان در کمیته استقبال از امام خمینی شد. پیروزی انقلاب اسلامی مسیر تازهای پیش پای او قرار داد. او حالا با فراغ بال بیشتری میتوانست به دغدغههای دینی و علاقهمندیهای مذهبیاش بپردازد. با پیروزی انقلاب ادامه خدمت سربازیاش را در کمیته انقلاب اسلامی اهواز سپری کرد. سپس عازم تهران شد و در کنار شهید محمد منتظری آموزشهای نظامی و چریکی را در سوریه دید و به لیبی و الجزایر هم سفر کرد. رفته رفته مسیر زندگی او را در برای یک نیروی نظامی ورزیده آماده میکرد.
با شروع دفاع مقدس، شهید صالحی فرماندهی یک گروه صد نفره را برعهده گرفت و عازم منطقه سرپل ذهاب شد. در عملیات بیتالمقدس به عنوان فرمانده گردان حضور داشت و از ناحیه پا به شدت زخمی و حدود دو ماه در بیمارستان تهران بستری شد. سپس به جبهه غرب رفت و نزدیک یک ماه به کار شناسایی در کوهستانهای صعبالعبور و پُربرف منطقه شمال عراق مشغول شد.
با توجه به توانایی، مدیریت و روحیه رزمی زیادی که داشت، سال ۱۳۶۲ در قرارگاه حمزه سیدالشهدا مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه را بر عهده گرفت. در عملیات قادر، نماینده رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و با تلاش شبانه روزیاش در هماهنگیهای لازم بین این دو نیرو نقش مهمی را ایفا کرد.
از اوایل سال ۱۳۶۵ تا اواسط سال بعد با سِمت مسئول عملیات قرارگاه نجف در طرحریزی عملیاتهای مختلف نقش فعالی را ایفا کرد. همانگونه که طراح عملیاتهای نظامی بود، عنصری فرهنگی نیز به شمار میرفت و هیچ وقت از کتاب و کتابخوانی فاصله نگرفت. صالحی در سال ۱۳۶۶ به لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) مأمور میشود و در کربلای ۸ به عنوان قائممقام لشکر انجام وظیفه میکرد. سردار سرلشکر ایزدی درباره ایشان میگوید: «نقش او در دفع حملههای دشمن در استراتژی دفاع متحرک، به یادماندنی است.» سردار محمدحسین دینی نیز شهید صالحی را اینگونه توصیف میکند: «خصوصیاتی که من از ایشان دیدم، مهمترینش این بود که آدم باتدبیری بود. من فرمانده لشکر زیاد دیدم، وقتی قرار بود به عملیات بروند و جایی کار کنند، میدیدی که فرمانده لشکرها خودشان از یگان هم جلوتر بودند که این درست نبود. شهید صالحی حساب شده فکر میکرد و نمیگفت من وارد خط بشوم و بچهها در خط هستند اگر میدانست حضورش درخط اثر ندارد نمیرفت. یک جا میبینی، رفت در خط و عراق پاتک کرد و تا پاتک آخر عراق ایستاد و آنجا مثل رزمندهها شلیک کرد. یک روز با موتور به همراه ایشان به منطقهای میرفتیم که ناگهان در نقطهای ایستاد، آتش زیاد بود و من گفتم «حاجی چرا ایستادی؟» گفت «اینجا آتیش زیاده، بگذار آتیش بخوابه بریم» یعنی از ترس نبود، با خود فکر میکرد که من وسط این آتش بروم و کاری نتوانم انجام بدهم به چه دردی میخورد؟» تنگه ابوغریب در ۲۲ تیر ۱۳۶۷ حکایتی عجیب از پرواز غلامرضا داشت. ۳۰ سال بیشتر نداشت و هنگامی که گردان عمار را به جلو حرکت میداد، اصابت ترکش گلوله توپ دشمن به پاها و بدنش، او را به زمین انداخت و به مقام وصال رساند. آخرین کلام او در واپسین لحظههای زندگی سعادتمندانهاش ذکر مقدس «یا حسین (ع)» بود.