جنبش دانشجویی در ایران از دورهای که نهاد دانشگاه سر برآورد، یکی از پدیدههای سیاسی-فرهنگی جامعه ما بوده است. هم از این روی ارزیابی فراز و فرودهای آن از مدخلهای تاریخ سیاسی ایران معاصر به شمار میرود. در اثری که هم اینک به معرفی آنیم، ادوار گوناگون این جنبش و ماهیت هر دوره از آن، از سوی دکتر شهریار زرشناس، مورد تحلیل قرار گرفته است. مؤلف در دیباچه این اثر-که توسط دفتر نشر معارف نشر یافته- چنین آورده است:
«جنبش دانشجویی بهعنوان یک پارامتر تأثیرگذار بر روند تحولات اجتماعی و سیاسی از زمان بسط و فراگیری نظام آموزش عالی مدرن در جوامع غربی و اروپایی مطرح گردیده و سیر بسط و تطوری نیز داشته است که شاید بتوان تحرکات دانشجویی در زمینههای ادبی و فرهنگی در دهههای پس از جنگ جهانی اول در اروپا یا (جنبش دانشجویی ۱۹۶۷) را از حلقههای مهم و نقطه عطفهای آن در غرب به شمار آورد. در جوامع آسیایی و آفریقایی و امریکای لاتینی که به صور مختلف تحت سیطره (غربزدگی مدرن) یا (شبه مدرن) قرار گرفتند نیز حرکتها و رویکردهای متعددی تحتعنوان (جنبش دانشجویی) ظهور کرده است. در تاریخ معاصر ایران از زمان تأسیس دانشگاه تهران به سال ۱۳۱۳ [و حتی اندکی قبل از آن]رویکردها و حرکتهایی در قالبهای دانشجویی آغاز گردید که بهتبع بسط و گسترش نقش و نفوذ دانشگاهها و نظام آموزشی عالی مدرن در کشور بر گستردگی و وسعت آنها نیز افزوده گردید.»
مؤلف در بخش دیگر از این مقدمه، ارزیابی جنبش دانشجویی ایران را از کارکرد این جنبش در دیگر کشورها جدا نمیداند و در این باره مینویسد: «طرح بحث و بررسی جنبش دانشجویی بدون ارائه چشماندازی [هرچند مجمل و مختصر]از کلیات و ویژگیهای نظام آموزش عالی مدرن در غرب و نیز تاریخچه حضور آن در ایران امری ناقص و نارساست. ازاینرو ابتدا به ارائه گزارشی مختصر از مختصات و ویژگیهای نظام آموزش مدرن در غرب و صورت وارداتی آن در ایران میپردازم و بررسی ادوار جنبش دانشجویی در ایران را از گفتار بعدی پی میگیرم. غرب مدرن به دلیل جوهر سکولاریستی و صبغه غیردینیای که داشت، قادر به تحمل ساختار آموزش سنتی و معنوی یا حتی نظام آموزشی یونانی زده و اشرافیمآب قرون وسطایی اروپا نبود. اگرچه محتوا و ساختار آموزش در نظام کلیسای کاتولیک و نیز رویکرد اسکولاستیک هیچگاه بهطور کامل دارای محتوای مذهبی نبود، اما، چون با روح سوداگری و سودجویی زرسالاران نوظهور و خصیصه سکولاریستی (بورژوازی) و عناصر پررنگ لائیک و یهودی نهفته در آن نیز هماهنگ نبود، برای مدرنیستها قابل پذیرش نبود و آنان کوشیدند تا به تدریج نظام و مؤسسات آموزشی مطلوب نظر خود را تأسیس و فراگیر نمایند. شاید بهعنوان اولین گام در این خصوص بتوان از تأسیس (فرهنگستان افلاطونی) توسط (کوزیمودسی) [از تبار بزرگترین خاندانهای سرمایهدار اروپا که از نخستین چهرههای مروج اومانیسم و حامی موج نوظهور رنسانس و تقویت گرایشهای دنیوی و ناسوتی و مقابله با اخلاقگرایی دینی یا سنتهای معنوی بود. (مدیسی)ها از بانیان تأسیس (مافیا) به سال ۱۳۴۹]بودند و نزدیک به یک قرن بعد تأسیس (کالج فرانسه) توسط (گیلام بوده) [با حمایت (فرانسیس یکم) پادشاه وقت فرانسه]نام برد. این دانشگاههای نوظهور غرب مدرن تدریجاً به ترویج رویکرد سکولاریستی تبلیغ آموزههای اومانیستی و ایجاد شکاکیت در ساختار باورهای دینی و نیز آموزههای کلیسایی مشغول شدند. از قرن هفدهم میلادی به بعد و با ظهور (انقلاب صنعتی) و گسترش دامنه تکنولوژی و علوم مدرن، دانشگاهها و کلیت نظام آموزشی عالی و نیز آموزش مقدماتی و متوسط [آنگونه که در بروکراسی مدرن غربی تعریف میگردید]نقش مهم و محوری در انتقال مفروضات سکولاریستی و مشهورات اومانیستی و انتقال بینش مکانیکی- ماشین علوم جدید به همه اقشار و گروههای اجتماعی بهعنوان جهانبینی غالب را بر عهده گرفتند.»