پس از نزدیک ۱۰ سال از شروع دور جدید و شدید تحریمهای ظالمانه علیه اقتصاد کشور، دیگر آثار مخرب تحریم بر اقتصاد کشور بر کسی پوشیده نباشد. در سالهای اولیه شروع تحریمها بیش از امروز، افرادی در فضای سیاستگذاری کشور بودند که نسبت تحریمها به اقتصاد کشور را به صورت صفر و صدی درآورده بودند؛ عدهای همه مشکلات کشور را ناشی از تحریم تصویر میکردند و دیگرانی آن را نفی کرده یا حتی آن را موهبت میدانستند.
در واقع از آنجا که آثار تحریم بر اقتصاد کشور به زودی مشهود میشد، دوگانهسازی صفر و صدی از تحریمها در نهایت به نفع جریانی رقم میخورد که همه مشکلات کشور را به تحریم گره میزد. اینگونه دوگانههای افراطگونه و تفریطگونه از اساس برای این ساخته میشوند که نگاههای واقعبینانه و صحیح که مبتنی بر درکی واقعی از آثار میدانی تحریمها و سهم ناکارآمدی داخلی در وضعیت نامناسب اقتصاد است، شنیده نشود و در اثر شدت دو قطب اصلی گم شود.
در هر صورت به نظر میرسد امروز در مورد اصل آثار تحریم بر اقتصاد کشور اختلاف نظری وجود ندارد، اما در مورد کیفیت و کمیت این اثرگذاری اختلافاتی وجود دارد که تصویری از موضوع تحریم میسازد که غیرواقعی است. منشأ و مبدأ تحریمها یعنی امریکا قاعدتاً باید از تحریمهای خود آثار ویرانگری بسازد تا علاوه بر ایجاد ترس در جامعه هدف از این تصویر به منظور تهدید علیه دیگر کشورها ابزاری قدرتمندتر بسازد.
در تقاطعی با این هدف امریکا طبیعتاً دولت نیز تمایل دارد به منظور تبرئه خود سهم تحریم در وضعیت اقتصادی کشور را بیش از ناکارآمدی و عملکرد خود جلوه کند، طبیعتاً خروجی چنین تقاطع منافعی شکلگیری تصویری اغراق شده از قدرت تحریم در کشور خواهد بود. توسعه کمی اثر تحریمها به همه حوزههای اجتماعی و اقتصادی مثل مشکل آب، راهبردی بود که دولت برای پیشبرد هدف مذاکرهای خود و تحت فشار گذاشتن مخالفان سیاست خارجی خود در فضای رسانهای دنبال کرد، اما نتیجه آن در درازمدت وابسته شدن سطح بیشتری از موضوعات اقتصادی و اجتماعی به موضوع تحریم بود.
نتیجه چنین وضعیتی نوعی از شرطی شدن اقتصاد به تحریم است. بیشک تحریم بر اقتصاد مؤثر است، اما شرطی شدن اقتصاد به تحریم سطح بالاتری از تأثیرپذیری اقتصادی را به دنبال دارد و دیگر منوط و وابسته به اثرات واقعی تحریم بر اقتصاد نیست بلکه نوعی از وابستگی ذهنی و بالطبع رفتاری کنشگران اقتصادی را به دنبال دارد.
وابسته شدن ذهن عناصر اقتصادی از سیاستگذاران تا مجریان و فعالان اقتصادی به تحریم، قدرت تأثیرگذاری میسازد که هیچ قدرت واقعی اقتصادی توان چنین اتفاقی را ندارد. شرطیشدن اقتصاد به تحریمها در واقع یعنی منوط شدن هرگونه تصمیم و اقدام، به نسبت آن تصمیم با ابرمتغیر تحریم.
اینکه کلیت اقتصاد و ذهن همه عناصر انسانی اقتصاد به تحریمها شرطی بشود به معنی واقعی یعنی واگذاری همه سطوح سیاستگذاری و اجرا به دست بازیگر خارجی یعنی امریکا. بیشک خودتحریمها متغیر مهمی است، اما آیا هیچ متغیر دیگری در کنار این متغیر اثرگذار نیست؟ گمان نمیرود هیچ فعال اقتصادیای به این سؤال پاسخ منفی بدهد، بنابراین ما با وضعیتی روبهرو هستیم که همه متغیرهای مؤثر به غیر از تحریم غیرفعال شده و امکان اثرگذاری اندکی یافتهاند.
اما آیا شرطی شدن هدف غایی اعمال تحریمها و فضاسازی رسانهای حول آن است؟ آیا بیاثر کردن ارادهها در عرض تحریمها و متغیرهای دیگر اثرگذار و افزایش اثربخشی تحریم، آخرین هدف اعمال تحریمهاست؟
به نظر میرسد تحریم و فرآیند شرطی شدن آن خود بخشی از مسیری است که به شرایطی ختم میشود که بسیار مهلکتر و زیانبارتر از تحریم است. شرطی شدن فقط منجر به تأثیرپذیری بیشتر تحریم نمیشود بلکه فضای ذهنی را وابسته میکند. این وابستگی باعث میشود حتی کشور نتواند در دوره تحریمی باقی مانده و خود را با شرایط تحریمی تطبیق دهد.
فرض کنیم با همه این اغراقها در تأثیر کمی و کیفی تحریم، کشور در شرایط تحریمی مطلق فرو رود. طبیعتاً شرایط سختی است، اما آیا شرایط از این سختتر هم میتواند باشد؟ بله. شرایط بلاتکلیفی از شرایط تحریمی بدتر و ویرانکنندهتر است. شرایط بلاتکلیفی شرایطی است که اقتصاد شرطی و وابسته شده به متغیر تحریم، نمیداند تحریم باقی میماند یا خیر.
فرض کنیم در شرایطی که اقتصاد ایران مطمئن باشد تا ۱۰ سال تحریمها باقی است، آیا رفتار عناصر اقتصادی در این وضعیت مانند شرایطی است که روزنههای رفع تحریم و وعده رفع آن دیده و شنیده میشود؟ به عبارت دیگر شرایط بلاتکلیفی، اقتصاد ایران را همیشه در مرحله در «آستانه تصمیمگیری» نگه میدارد و این اقتصاد نمیتواند اساساً تصمیمگیری کند، حال این تصمیم درست یا غلط باشد.
در آستانه تصمیمگیری نگه داشتن اقتصاد ایران محصول و میوه اصلی شرطی شدن اقتصاد است که آن نیز محصول اغراق در میزان تأثیرگذاری تحریمهاست. به عبارت سادهتر اقتصاد ایران پس از سه مرحله روانی و رسانهای وارد مرحلهای شده که از آن میتوان به بیماری «ناتوانی تصمیمگیری» یاد کرد. اقتصاد شرطی شده ایران آنقدر به متغیر تحریم وابسته شده است که به محض اینکه وارد دوره تثبیت تحریمها میشود با کوچکترین علامت سیاسی میتواند دوباره وارد دوره عدم قطعیت شود و به صورت بلاتکلیف در بیاید.
بازی دادن اقتصاد ایران توسط عنصر خارجی با کوچکترین پالس مذاکره یا وعده رفع تحریم امکانی است که شرطی شدن اقتصاد فراهم میکند و این بیشک آثار مخربتری از تحریم دارد. این قدرت در مشت گرفتن اقتصاد ایران حتی با شدیدترین و گستردهترین تحریمها نیز به دست نمیآید که متأسفانه در نتیجه اغراق در اثرگذاری تحریم و بازی خوردن سیاسیون داخلی در بازی پالسدهی و عدمقطعیت کشورهای خارجی، به دست آمده است.
در این شرایط تولیدکننده داخلی که در تأمین مواد اولیه خود از طریق واردات با مشکلات بسیار زیادی ناشی از تحریم مواجه است، حتی امکان برنامهریزی برای تأمین مواد اولیه یا قطعات مورد نیاز خود را نیز ندارد. تولیدکنندهای که حتی نمیداند آیا رقیب خارجیاش که به واسطه تحریمها از بازار داخلی رفته امکان دارد به بازار برگردد یا خیر در واقع قدرت هیچ گونه برنامهریزیای را ندارد.
تولیدکننده نمیداند آیا میتواند برای تأمین قطعات خود وارد سرمایهگذاری و تولید در لایه پایینتر شود یا خیر؟ حتی تولیدکنندههای خرد نیز نمیدانند شرایط عدمواردات محصول خارجی مشابه تا چه زمانی پایدار است و آیا میتوان برای تولید داخل برنامهریزی کرد یا خیر.
در چنین شرایطی تولید داخل اساساً امکان فهم درازمدت از بازار خود ندارد؛ اول که نمیداند بازیگران خارجی که بخشی از مهمترین بازیگران بازار هستند در بازار حضور دارند یا نه؟ دوم اساساً حجم بازار و امکان صادرات محصول نیز در وضعیت عدمقطعیت به سر میبرد. همه این عدمقطعیتهای کلیدی را اضافه کنید به ریسکهای بالا و عدمقطعیتهای ذاتی اقتصاد ایران، نتیجه این میشود که همه ایستادهاند ببینند چه میشود و این وضعیت انتظار و «ببینیم چه میشود» را تا سالها میشود نگه داشت و اقتصاد ایران را نابود کرد.