کد خبر: 1051531
تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۱۸
گفت‌وگوی «جوان» با یکی از دوستان شهید مظفر طاهری از شهدای مبارزه با ضد انقلاب
شهید مظفر طاهری قبل از آخرین اعزامش همراه چند نفر از دوستانش به گلزار شهدای زادگاهش در روستای بریز می‌روند
مبينا شانلو

شهيد مظفر طاهري قبل از آخرين اعزامش همراه چند نفر از دوستانش به گلزار شهداي زادگاهش در روستاي بريز مي‌روند. آنجا شهيد طاهري سمت راست مزار اولين شهيد روستا «شهيد ابوالفضل طاهري» مي‌رود و مي‌گويد: «اينجا جاي من است.» دقيقاً چهار ماه بعد از اعزام به منطقه عملياتي كردستان، در 26 خرداد 64 به دست كومله به شهادت مي‌رسد. فرازي از زندگي شهيد مظفر طاهري را از زبان يكي از همرزمانش پيش‌رو داريد.

روستازاده
مظفر متولد سال 45 در بريز استان فارس بود. تا پنجم ابتدايي درس خواند و بعد از ترك تحصيل پدرش را در كار كشاورزي و دامداري ياري كرد. از آنجايي كه خانواده طاهري‌ها پرجمعیت بودند، پدر يك ماشين دو كابين قديمي تهيه كرد و با آن مسافر به شهر مي‌برد و مي‌آورد تا كمك‌خرج خانواده باشد. مظفر هم از پدر آموخته بود براي رزق حلال بايد تلاش كرد. كمي كه بزرگ‌تر شد، به ورزش پرداخت و خيلي خوب فوتبال بازي مي‌كرد.
او با اينكه ترك تحصيل كرده بود، اما علاقه زيادي به مطالعه كتاب‌هاي ديني و مذهبي داشت. بسيار خوش‌اخلاق و مهربان بود. براي همين دوستان زيادي داشت. علاوه بر پدر و خانواده، كمك حال اهالي روستا هم بود. هركاري از دستش برمي‌آمد براي روستاييان انجام مي‌داد. مظفر همچون يك نيروي جهادي و آماده به خدمت در امور كشاورزي و دامداري به اهالي رسيدگي مي‌كرد و روحيه جهادي بالايي داشت.


مداح اهل‌بيت
مقارن با پيروزي انقلاب، مظفر همراه چند نفر از دوستانش هيئت روستا را راه‌اندازي كردند و از آنجايي كه خودش هم صداي خوبي داشت، مداح همان هيئت شد و در برگزاري مراسم دعاي توسل و كميل كمك حال روحاني محل بود. كمي بعد مظفر براي گذراندن دوران سربازي راهي شد. سه ماه آموزشي‌اش را در جهرم گذراند و سپس با چند نفر از بچه‌هاي روستاهاي اطراف در اسفند 1363به مهاباد اعزام شد.
آخرين ديدارش را خواهرش به خوبي به ياد دارد و مي‌گويد: آخرين باري كه مي‌خواست به جبهه اعزام شود گريه مي‌كردم. مظفر پرسيد چرا اينقدر بي‌تابي و گريه مي‌كني؟ گفتم مي‌ترسم بروي و بر نگردي. گفت خواهرم حالا گريه نكن. گريه‌هايت را بگذار براي وقتي كه شهيد شدم. خودش مي‌دانست محل خدمتش شرايط آرامي ندارد. بچه‌ها گاهي در كمين ضد انقلاب افتاده و شهيد مي‌شدند. اصرار خانواده هم مانع نشد و فايده‌اي نداشت. در مقابل همه مخالفت‌ها تنها يك جمله مي‌گفت: «مگر خون من از خون جوانان ديگر كه به شهادت مي‌رسند، رنگين‌تر است؟»


وداع آخر
مظفر قبل از آخرين اعزام، همراه چند نفر از دوستانش به گلزار شهداي روستا رفتند. او سمت راست مزار اولين شهيد روستا، شهيد ابوالفضل طاهري را نشان داد و گفت اينجا جاي من است. دقيقاً چهار ماه بعد از اعزام به منطقه در 26 خرداد 64 به شهادت رسيد.
آن‌طور كه بعدها همرزمانش تعريف كردند، شهيد مظفر طاهري در خودروي پشت ماشين فرمانده در حال حركت بود كه در منطقه‌اي به نام «پيچ پاپيون» در حالي كه مسئوليت محافظت از فرمانده را به عهده داشت، به كمين كومله افتاد و از ناحيه گردن و شكم به شدت مجروح شد. او و تعدادي از همرزمانش را به بيمارستان منتقل كردند، اما مظفر به شهادت رسيد.
مادرش مي‌گفت به دليل شرايطي كه پيش آمد نتوانستيم پيكر مظفر را براي وداع به خانه بياوريم. براي همين شب تدفين خواب مظفر را ديدم كه مي‌گفت ننه جان چرا من را به خانه نياورديد؟


شهيد محمدحسين نجات‌پور
تعدادي از جواناني كه در تشييع پيكر شهيد مظفر طاهري حضور داشتند، تصميم گرفتند همگي با هم به منطقه اعزام شوند تا اجازه ندهند اسلحه شهيد بر زمين بماند. يكي از همان‌ها به نام شهيد محمدحسين نجات‌پور بعد از مدت‌ها حضور در جبهه به شهادت رسيد و امروز مزارش كنار مزار شهيد مظفر طاهري ميزبان زائران گلزار شهداست. شهيد نجات‌پور از سوي اهالي روستا به شهيد هميشه كارساز معروف شده است؛ شهيدي كه چراغ هدايت جوانان روستاست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار