احسان رضایی در کانال تلگرامی خود به نقل از صفحه اینستاگرامی «جعبه» نوشت: سال پیش ترجمه جدیدی از شاهکار لئو تولستوی منتشر شد. برای مقایسه بین ترجمههای معروف این اثر، بخش افتتاحیه آن را با پنج ترجمه بخوانید با این توضیح که مشفق همدانی از فرانسه ترجمه کرده، بیگدلی خمسه از انگلیسی و سه ترجمه دیگر از روی اصل روسی انجام شده.
*ترجمه قازار سیمونیان (آنا کارنینا ۱۳۳۵): همه خانوادههای نیکبخت شبیه یکدیگرند، اما چگونگی سیهبختی هر خانوادهای مختص خود آن است. خانه اوبلونسکیها وضع درهم و برهم و آشفتهای داشت. زن باخبر شده بود که شوهرش با دختری فرانسوی- خانم آموزگار سابق آن خانواده- رابطه عاشقانهای دارد و به وی اخطار کرده بود که دیگر حاضر نیست با او در زیر یک سقف زندگی کند. سه روز بود که این وضع ادامه داشت و نه تنها زن و شوهر بلکه همه افراد آن خانواده از این جریان ناراحت و منزجر بودند... خانم از اتاقش خارج نمیشد و شوهر روز سوم بود که به خانه نیامده بود. بچهها سرگردان و گیج در سرسرای خانه به این سو و آن سو میدویدند. خانم آموزگار انگلیسی با زن خانهدار دعوا کرده و به یکی از دوستان نامه نوشته و از وی خواستار شده بود که برای او در جستوجوی کار دیگری باشد.
*ترجمه مشفق همدانی (آنا کارنین ۱۳۴۲): خانوادههای خوشبخت همه مثل هماند، اما خانوادههای بدبخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند. در خانه ابلونسکی کارها همه درهم بود. زن دریافته بود که شوهرش با پرستار قبلی بچههایش که زنی فرانسوی بود سروسرّی دارد و گفته بود که دیگر نمیتواند با او زیر یک سقف به سر ببرد. این وضع سه روز بود که ادامه داشت و نه فقط زن و شوهر از آن رنج میبردند بلکه سنگینی آن بر همه خانواده محسوس بود... بانوی خانه از اتاق خود بیرون نمیآمد و آقا دو روز بود که در خانه آفتابی نشده بود. بچهها هی از این اتاق به آن اتاق میدویدند و پرستار انگلیسیشان با موهای سفیدش در خانه دائم بگومگو کرده و یادداشتی به دوستش نوشته بود که جای دیگری برایش پیدا کند.
*ترجمه منوچهر بیگدلی خمسه (آنا کارهنین ۱۳۶۳): همۀ خانوادههای خوشبخت به هم شبیهاند، اما تیره بختی یک خانواده بدبخت مخصوص به خود است. در خانه ابلانسکی همه چیز وارونه شده بود. زن خانه به سر و سرّ شوهرش با معلمه سابق فرانسویشان پی برده بود و اعلام کرده بود که دیگر نمیتواند با این شوهر در یک کاشانه زندگی کند. اکنون سه روز بود که این وضع ادامه داشت و بر این زوج و همه اعضای خانواده و دور و بریها تأثیری غمانگیز گذاشته بود... زن از اتاق خودش خارج نمیشد و شوهر از بام تا شام بیرون از خانه بود. کودکان در گوشه و کنار خانه میپلکیدند و نمیدانستند چه کنند. معلمه انگلیسی با سرایدار نزاع کرده بود و با نوشتن نامهای به یکی از دوستانش از او خواسته بود جای تازهای برایش پیدا کند.
*ترجمه سروش حبیبی (آنا کارنینا ۱۳۷۸): خانوادههای خوشبخت همه به مثل هماند، اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند. در خانه آبلونسکی کارها همه آشفته بود. زن دریافته بود که شوهرش با پرستار پیشین بچهها که زنی فرانسوی بود سروسرّی دارد و گفته بود که دیگر نمیتواند با او زیر یک سقف به سر ببرد. این وضع سه روز بود که ادامه داشت و نه فقط زن و شوهر از آن رنج میبردند بلکه سنگینی آن بر همه اعضای خانواده و خانگیان محسوس بود... بانوی خانه از اتاق خود بیرون نمیآمد و آقا دو روز بود که در خانه آفتابی نشده بود. بچهها همچون خیل سرگشته از این اتاق به آن اتاق میدویدند و پرستار انگلیسیشان با گیس سفید خانه بگومگو کرده و یادداشتی به دوستش نوشته بود که جای دیگری برایش پیدا کند.
*ترجمه حمیدرضا آتشبرآب (آنا کارینینا ۱۳۹۹): خانوادههای خوشبخت همهشان لنگۀ هماند، ولی هر خانوادۀ بدبختی مصیبت خودش را دارد. در منزل آبلونسکیها هوا پس بود. خانم خانه بو برده بود که شوهرش با معلم سرخانه فرانسوی سابق بچهها رابطه داشتند و بنابراین به شوهرش گفته بود که دیگر محال ممکن است بتواند با او زیر یک سقف زندگی کند و سه روزی هم میشد که وضع به همین منوال بود. خلاصه که جو سنگینی حاکم بود، هم بین زن و شوهر و هم خدمتکارها و باقی اهالی خانه... خانم که از اتاقش پا بیرون نگذاشته بود و آقا هم سه روز میشد که اصلاً در خانه آفتابی نشده بود. بچهها هم ول شده بودند به امان خدا. پرستار انگلیسی بچهها با خانم بزرگ خانه بحثش شده و به دوستش یادداشت فرستاده بود تا جای دیگری برایش پیدا کند.