کد خبر: 1049933
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۹
از شنیدن موسیقی مورد علاقه‌مان سیر نمی‌شویم
بیش از ۹۰درصد زمانی که داریم به موسیقی گوش می‌دهیم صرف شنیدن آهنگ‌های تکراری می‌شود. گاهی موسیقی‌ای که دوستش نداریم را بعد از چندبار گوش‌دادن، اندک اندک می‌پسندیم. اگر می‌خواهید بدانید تکرار چقدر با موسیقایی جلوه‌کردن صدا‌ها عجین است، کافی است شروع کنید به تکرارکردن کلمه‌ای بدآوا. مثلاً قاشق. خواهید دید که بعد از چندین بار تکرار این کلمه، گویی دارید با آن آواز می‌خوانید. اما چرا تکرار صدا‌ها چنین تأثیری بر ما دارد؟
حسین گل‌محمدی

بيش از ۹۰درصد زماني كه داريم به موسيقي گوش مي‌دهيم صرف شنيدن آهنگ‌هاي تكراري مي‌شود. گاهي موسيقي‌اي كه دوستش نداريم را بعد از چندبار گوش‌دادن، اندك اندك مي‌پسنديم. اگر مي‌خواهيد بدانيد تكرار چقدر با موسيقايي جلوه‌كردن صداها عجين است، كافي است شروع كنيد به تكراركردن كلمه‌اي بدآوا. مثلاً قاشق. خواهيد ديد كه بعد از چندين بار تكرار اين كلمه، گويي داريد با آن آواز مي‌خوانيد. اما چرا تكرار صداها چنين تأثيري بر ما دارد؟

موسيقي چيست؟ صف فيلسوفاني كه درباره اين پرسش انديشيده‌اند پاياني ندارد، امّا بيشتر ما در پاسخ به اين پرسش با اعتمادبه‌نفس مي‌گوييم: «وقتي مي‌شنوم، مي‌فهمم چيه.» درباره موسيقايي بودن، داوري محكمي وجود ندارد و داوري‌ها به انعطاف‌پذيري شهره‌اند. آهنگ‌هايي كه در كلوپ‌ها پخش مي‌شوند ممكن است اول به‌نظرتان خيلي مزخرف برسند، اما پس از چند بار گوش دادن از آنها خوشتان مي‌آيد و با آنها ضرب مي‌گيريد. تكرار عملِ ساده‌اي است كه مي‌تواند مثل يك عامل جادويي باعث موسيقايي‌شدن بشود. به‌جاي طرح پرسش «موسيقي چيست؟» بهتر است بپرسيم: «آنچه به‌عنوان موسيقي مي‌شنويم چيست؟» در اين حالت نيز بسياري پاسخ خواهند داد كه «وقتي دوباره بشنوم، مي‌فهمم چيه.» روانشناسان دريافته‌اند كه انسان چيزهايي را ترجيح مي‌دهد كه قبلاً تجربه كرده است. از زماني به اين واقعيت پي برده‌ايم كه رابرت زايونس در سال ۱۹۶۰ براي نخستين بار «تأثير نمايش محض»را اثبات كرد. در آزمايش او افراد، پس از دو يا سه بار ديدن يا شنيدن يك چيز – يك مثلث، يك تصوير يا يك آهنگ- بيشتر از آن خوششان آمده بود، حتّي وقتي از مواجه قبلي با آن آگاه نبودند. در واقع وقتي افراد چيزي كه قبلاً با آن مواجه شده‌اند را - مثلث، تصوير يا آهنگ- راحت‌تر درك مي‌كنند، توانايي بهبوديافته‌شان در پردازش آن را به تجربه قبلي‌شان نسبت نمي‌دهند، بلكه به‌اشتباه فكر مي‌كنند خود شيء يا صدا خاصيتي داشته كه باعث شده راحت‌تر دركش كنند. به‌جاي اينكه فكر كنند «اين مثلث را قبلاً ديده‌ام، به‌خاطر همين آن را مي‌شناسم»، اين‌طور فكر مي‌كنند «آره! از اين مثلث خوشم مي‌آيد، باعث مي‌شود احساس باهوش بودن بكنم.» اين تأثير شنيدن موسيقي را نيز در بر مي‌گيرد. اما شواهدي يافت شده كه نشان مي‌دهند چيزي فراتر از تأثير نمايش محض نقش مخصوص تكرار در موسيقي را هدايت مي‌كند.
براي شروع بحث، نمونه‌هاي بي‌شماري وجود دارند. فرهنگ‌ها در سرتاسر جهان موسيقي‌هاي تكرارشونده مي‌سازند. برونو نتل، قوم‌موسيقي‌شناس در دانشگاه ايلينوي، تكرارشوندگي را يكي از معدود ويژگي‌هاي جهاني- موسيقايي مي‌داند كه از مشخصه‌هاي موسيقي در سرتاسر جهان هستند. ديويد هيوران، موسيقي‌شناس در دانشگاه ايالت اوهايو، برآورد كرده است كه افراد، در طول بيش از 90 درصد از زماني كه به موسيقي گوش مي‌دهند، در واقع به قطعه‌هايي گوش مي‌دهند كه قبلاً هم گوش داده‌اند. شمارنده پخش موسيقي در آي‌تونز نشان مي‌دهد كه هر چندوقت يك‌بار به آهنگ‌هاي دلخواهمان گوش مي‌دهيم. اگر به دفعات كافي به آهنگ‌هايي كه از حفظ هستيم گوش نداده باشيم، توي سرمان دوباره و دوباره مي‌چرخند. خلاصه اينكه تكرار، چه واقعي و چه ذهني، يكي از ويژگي‌هاي بسيار متداول موسيقي است.
درواقع تكرار پيوند بسيار محكمي با موسيقايي‌بودن دارد، به‌طوري كه با به‌كارگيري آن مي‌توان مواد ظاهراً غيرموسيقايي را به آهنگ تبديل كرد.
حتي تكرارهاي ناخواسته و كاملاً خلاف ترجيحات موسيقايي ما نيز قدرتمند هستند. به همين دليل است كه موسيقي‌هايي كه ازشان بيزاريم، امّا بارها آنها را شنيده‌ايم، گاهي مي‌توانند ما را ناخواسته درگير خود كنند. مثل وقتي كه در اتوبوس نشسته‌ايم و يك آن به‌خودمان مي‌آييم، متوجه مي‌شويم كه داريم آهنگي را كه از راديوي اتوبوس پخش مي‌شود مشتاقانه زمزمه مي‌كنيم. آهنگي كه هر روز از راديو و تلويزيون پخش مي‌شود و اصلاً از آن خوشمان نمي‌آيد. مواجهۀ مكرر، يك صدا را تقريباً به‌صورت ناگزير به صداي بعدي‌اش متصل مي‌كند، به‌طوري كه وقتي يك تكه از آن را مي‌شنويم، تكه بعدي فوراً در ذهنمان حاضر مي‌شود. بيان‌هاي گفتاري اندكي از چنين اتصال غيرقابل مقاومتي بين يك بخش و بخش بعدي برخوردارند. در واقع، وقتي مي‌خواهيم قطعه‌هايي گفتاري بسازيم كه به اين نحو به هم متصل باشند، مثلاً براي حفظ‌كردن اسامي رئيس‌جمهورهاي امريكا، آنها را به صورت موسيقي درمي‌آوريم و تكرار مي‌كنيم. به‌نظر مي‌رسد گوش‌دادن زماني موسيقايي است كه صدايي كه مي‌شنويم به‌نحوي جدانشدني صداي بعدي‌اش را به‌سمت خود بكشد. تكرار اين ويژگي را تشديد مي‌كند.
آيا مي‌توانيد هر چيزي را با تكرار به موسيقي تبديل كنيد؟ خير. به نظر مي‌رسد درباره صداها يك چيز به‌خصوص وجود دارد. پژوهش‌هاي اندكي انجام شده‌اند كه ويژگي‌هاي موسيقايي مثل ضرب‌آهنگ، تكرار و دوره‌اي بودن را به حوزه‌هاي غيرشنيداري مثل چراغ‌هاي چشمك‌زن منتقل كرده‌اند. اين پژوهش‌ها اظهار مي‌كنند كه وقتي ماده اوليه صوتي نباشد، انواع پردازش‌هاي ذهني به‌خصوص كه مربوط به موسيقي‌اند به‌سختي به‌كار مي‌افتند.
لازم به يادآوري است كه موسيقي جنبه‌هاي بسياري دارد كه ويژگي تكرار نمي‌تواند آنها را توضيح دهد. شايد بتوان يك سخنراني را به آواز تبديل كرد، امّا صداي يك نت واحد روي ويولن نيز مي‌تواند به‌راحتي و بدون نياز به چيز ديگري، همچون موسيقي به‌گوش برسد. تكرار نمي‌تواند توجيه كند كه چرا يك آكورد مينور صداي تيره و تاري دارد يا چرا يك آكورد كاسته صدايي شيطاني مي‌دهد. اما مي‌تواند توضيح دهد كه چرا مجموعه‌اي از اين آكوردها مي‌توانند هيجان‌آور و مقاومت‌ناپذير به‌گوش برسند. تكرار، با رديابي دوباره و دوباره يك مسير در فضاي موسيقايي، باعث مي‌شود دنباله‌اي از صداها كمتر به‌صورت نمايش خارجي يك مفهوم به نظر برسند، و بيشتر مانند يدك‌كشي عمل كنند كه شما را به‌دنبال خود مي‌كشد. تكرار، با گيرانداختن دوُرهاي متوالي، باعث مي‌شود موسيقي مثل چيزي باشد كه انجام مي‌دهيد نه چيزي كه درك مي‌كنيد. اين احساس همراهي كه با موسيقي داريم، يعني احساس گوش‌دادن با آن به‌جاي گوش‌دادن به آن، علاوه بر اينكه به تعريف ما از موسيقي برمي‌گردد، تا حد زيادي مرهون مواجهۀ مكرر است.
رواج حيرت‌آور تكرار در موسيقي در سرتاسر جهان، تصادفي نيست. موسيقي ويژگي تكراري‌بودن را به اين دليل به‌دست نياورده است كه پيچيدگي كمتري از گفتار دارد، درحقيقت تكراري‌بودن به آن نوع از گوش‌دادن فرامي‌خواند كه ما آن را موسيقايي مي‌دانيم. مسيري آشنا و لذت‌بخش را در ذهنمان هموار مي‌كند و به ما اجازه مي‌دهد كه حين شنيدن موسيقي، با هر عبارت هم مشاركت كنيم و هم آن را پيش‌بيني نماييم. تجربه اجرا شدن به دست موسيقي، بين ما و صدا و - اگر هدفون‌هايمان را از گوشي‌هايمان بيرون بكشيم- بين ما و ديگران يك ذهنيت مشترك خلق مي‌كند، يك ارتباط متعالي كه دست كم تازماني كه آهنگ مورد علاقه‌مان در حال پخش است ادامه مي‌يابد.
نقل از: وب سايت ترجمان
نوشته: اليزابت هلموث مارگوليس
ترجمه: عرفانه محبي/ مرجع: ايان

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار