وجدان عامل بازدارندهای است که مانند یک ترمز در مغز هر انسانی در موقع خطر عمل میکند. وجدان عامل تشخیص انسانهای خوب از بد است. اگر کسی آن را دارا شود، به موقعیتهای بالای انسانی میرسد و اگر بویی از آن نبرده باشد، جامعه را آلوده میکند. سؤال اینجاست که چه کسی باید مراقب این وجدان باشد و چگونه باید بیدار و آگاه نگاهش داشت؟ سراغ مردم رفتم و از تجربیاتشان در مورد وجدان پرسیدم.
وجدان نباشد آدم به یک هیولا تبدیل میشود
کتایون کاشفی/ شاغل شرکت خصوصی
من به وجدان خیلی اعتقاد دارم. یک جاهایی باعث میشود به خودمان بیاییم و از کارها یا مسیری که اشتباه است، برگردیم. من فکر میکنم اگر وجدان نباشد آدم به یک هیولا تبدیل میشود که میتواند هر کاری بکند. از این هیولاها متأسفانه کم نداریم. بارها با این آدمها برخورد کردهام. یک بار با خودرو تصادف کردم. خیلی دوندگی کردم تا خسارت ماشین را بگیرم. ولی هر روز شعب بیمه من را به یک ساختمان دیگر پاس میدادند. از این میز به آن یکی در تردد بودم بدون اینکه گرهی از کارم باز شود. حالا شما به این خسارت مالی استرس و نوسانات روحی حاصل از تصادف را که ممکن بود کسی را زیر بگیرم و خدا رحم کرد اضافه کنید. در آن شرایط با ماشینی که ترمزش معیوب بود دنبال کارهای اداری بیمه بودم.
بعد از کلی دوندگی که کارم درست شد و کارم به تعمیرگاه افتاد، تازه فهمیدم یافتن یه تعمیرکار با وجدان و منصف از سر وکله زدن با بیمه دشوارتر است. چند جا رفتم و تا میدیدند ماشین خارجی ست قیمتی نجومی برای دستمزد و خرید قطعات میدادند. وقتی به سفارش یک آشنا پیش تعمیرکار با ایمان و منصفی رفتم که مشتریهایش توی صف بودند، تازه فهمیدم آدمها اگر در هر موقعیتی وجدان و انسانیت را حفظ کنند چقدر به آرامش خود و بقیه کمک میکنند.
این اتفاق بارها افتاده و وقتی توی ترافیک به سپر ماشین مقابل برخورد میکنم، آنها تمام عیبها و رنگپریدگیهای ماشین را گردن من انداختهاند و من مجبور شدم از بیمهام استفاده کنم. در حالی که یک آدم با وجدان راحت از این مسائل میگذرد و برای دیگران کیسه نمیدوزد.
پاسکاری اربابرجوع بیوجدانی است
محسن اکرامی/ کارمند
من خیلی وقتها به ادارات رفتهام و آنها مرا سر دوانده و پاسم دادهاند. اگر یک کارمند با وجدان باشد و رضایت خدا را در نظر بگیرد، خودش را جای اربابرجوع میگذارد که با همه گرفتاریهایش مجبور به پیگیری کارش شده است و سعی میکند کارش را زود راه بیندازد. یادم است یک بار ساعت اداری تمام شده بود و من باید به سرویس میرسیدم. همه رفته بودند که مردی شهرستانی وارد دفتر شد. او خیلی گیج بود و نمیدانست چه کند. کارش به امضای یک نامه گیر بود تا به شهرشان برگردد. بعد از کمی این پا و پا دلم برایش سوخت و قید سرویس را زدم. به جای آن مرد طبقات را بالا و پایین کردم و به جایش با رئیس چانه زدم. تا بالاخره بعد از دو ساعت کارش راه افتاد و لبخند رضایت بر لبانش نشست. همان موقع مرا دعا کرد و من حال خوبی داشتم، هرچند مجبور بودم برای رفتن به خانه بیشتر هزینه کنم!
مراقب کنکور عمرم را تباه کرد
ریحانه / 20 ساله
با آمادگی کامل در حالی که آزمونهای آمادگی را با درصد بالا زده بودم، سر جلسه کنکور حاضر شدم. وقتی برگه را دیدم، نامخانوادگی مرا اشتباه زده بودند. یعنی پسوند فامیلیام را اشتباه زده بودند. مراقب جوان جلسه را صدا کردم و از او مشورت خواستم. تقریباً وقت در حال اتمام بود که مراقب سمتم آمد و پاسخنامه اصلی با نام خودم را دستم داد. گویا روی صندلی دیگری بوده است. رنگم پرید. وقت نداشتم پاسخها را توی پاسخنامه جدید وارد کنم. میخواستم گریه کنم. ارزوهایم را بر باد رفته میدیدم. مراقب بدون اینکه اتفاق را صورتجلسه کند از من خواست تا به صورت رندوم تعدادی از سؤالات را توی برگه اصلی وارد کنم تا برای تطابق خطها هر دو برگه را ضمیمه کند. دلم کمی ارام شد، ولی وقتی نتیجه آزمون را دیدم پیش از هم مادرم غش کرد!
بعد از آه و ناله و خانهای که شبیه سوگواری بود با پدرم افتادم دنبال اثبات حقم. حتی تا دیوان عدالت اداری هم برای شکایت رفتم ولی قاضی آنجا پدرانه نصیحتم کرد و گفت بی خیال شو و یک سال دیگر شانست را امتحان کن. من یک سال از عمر طلاییام را با بیرحمی و بیمسئولیتی یک مراقب جوان که کارش را بلد نبود، از دست دادم و جالب اینکه وقتی مسئول پیگیری شکایت با مراقب صحبت کرد، مرا شناخت اما اتفاق آن روز را انکار کرد و من به راحتی آیندهام تباه شد. رتبهای که تخمین میزدم زیر 50 باشد حالا من را خانهنشین کرد تا... .
میخواهم بگویم این بیعدالتیها و بیوجدانیها زندگی خیلیها را نابود میکند. آنها نمیدانند چه بلایی سر آینده و انگیزه جوانهای مردم میآورند.
با جان و مال مردم نباید بازی کرد
محمد باقری/ کارمند راه و ترابری
رعایت وجدان خیلی دشوار است. راه برای خلاف بسیار است ولی اگر بخواهی راه راست بروی مدام جلوی پایت سنگپرانی میکنند. آن هم از طرف کسانی که خودشان توی خط راست نمیروند.
مرز درستی و خطا بسیار باریک است. من و همکارانم میتوانیم به راحتی چشم بر خطاها ببندیم و فکر پر شدن جیبمان با رشوههای ریز و درشت باشیم یا میتوانیم خدا را ناظر بر اعمالمان بدانیم و جلوی نفس را بگیریم. ما وظیفه داریم اتوبوسهایی که اضافهبار دارند یعنی تناژی بیش از حد مجاز، جریمه کنیم، در وهله اول اخطار بدهیم و در مرحلههای بعدی جریمه و توقیف خودرو. اغلب این رانندهها در قدم اول برای دادن شیرینی پا پیش میگذارند. اتفاقی هم نمیافتد. اتوبوس که رفته و مسافرها هم که سالمند. پس چرا مته به خشخاش بگذاریم و کاسه داغتر از آش باشیم؟ ولی فکر کنید یک بار همین اتوبوس با حداکثر مسافر در حرکت باشد و دچار سانحه شود. آن وقت هزار تا صاحب پیدا میکند و کلی کارشناس دنبال عیب و دلیل میگردند. این سوانح نتیجه برخی بیوجدانیها و اهمال در انجام وظایف است. از من بپرسید میگویم آدمهایی که کارشان در هر شغلی نظارت است باید وجدان بیدار داشته باشد. اگر ناظر کارخانجات غذایی هستند باید فارغ از مزایایی که میگیرند تخلف را گزارش کنند. درست است که آنها از کارفرما حقوق میگیرند ولی در واقع نماینده و حامی جان مردم هستند که باید وفادار بمانند. اصلاً اگر هر کسی در پست خودش درست رفتار کند و وظیفهاش را تمام و کمال ادا کند، زندگی خوشایند میشود و ظلم کمتری رخ میدهد. چه کنیم که شیطان اغلب موارد موفقتر عمل میکند و بر عقل پیروز است. ناظر تصادفات میتواند نتیجه کارشناسی را تغییر دهد. یک مأمور پزشکی قانونی میتواند فارغ از وجدان، دلیل اصلی مرگ را کتمان کند. کارشناس بیمه میتواند رشوه بگیرد و مبلغ بیمه را کم و زیاد کند. وجدان که نباشد حتی میشود جای قاتلها را عوض کرد و گناه را گردن دیگری انداخت. قاضی هم که کافیست چشم بر واقعیت ببندد یا با اهمالکاری بخشی از اسناد را نادیده بگیرد. ممکن است بیگناهی پای دار برود یا چند خانواده با یک تصمیم اشتباه تباه شوند.
با خودتان چند چند هستید
تقی فردی / کاسب
شبها وقتی به رختخواب میروم مدتی با خودم خلوت میکنم تا بدانم چند چند هستم. نگرانم مبادا حقی از مشتری زایل شده است. میخواهم بگویم هر کس باید خودش مراقب وجدانش باشد تا سنگ روی سنگ بند شود. یک قصاب با وجدان آشغال گوشتها را توی چرخ نمیریزد و به اسم گوشت چرخکرده دست مردم نمیدهد. گوشت کهنه را به اسم گوشت تازه به مردم نمیدهد. محصول تاریخ گذشته را به خورد مردم نمیدهد. سبزیفروش تهماندههای سبزی را قاطی سبزی تازه به خلقالله نمیفروشد. کسی محصول دست دوم را به اسم دست اول نمیفروشد. هر کسی باید با خودش دو دو تا کند و هر شب به حساب خودش رسیدگی کند. اگر هر کس خودش مسئول وجدانش باشد خیلی از اتفاقات ناگوار نمیافتد.
وجدان چیز پیچیدهای نیست. فقط کافیست هر کس وظیفهاش را به درستی انجام دهد و به غیر از خودش به مصلحت دیگری هم فکر کند. آن وقت همه چیز سر جایش قرار میگیرد.