داماد عصباني كه چهار سال قبل در جريان يك درگيري خانوادگي همسر و مادر همسرش را به قتل رساندهبود، در جلسه محاكمه ماجرا را شرح داد و گفت از كاري كه كرده پشيمان نيست!
به گزارش جوان، 14مردادماهسال96، مأموران كلانتري۱۳۳ شهرزيبا از درگيري خونين در يك منزل مسكوني باخبر و راهي محل شدند. با حضور مأموران در محل آنها با جسد زن جواني به نام نيوشا 39ساله و مادر او به نام توران 65ساله روبهرو شدند كه با ضربات چاقو به قتل رسيده بودند. در روند بررسيها همچنين مشخص شد پدر نيوشا نيز زخمي و راهي بيمارستان شدهاست.
با انتقال اجساد به پزشكي قانوني، عامل قتل كه داماد خانواده به نام تيرخش 40ساله بود در حالي كه هنوز چاقو به دست داشت و روي مبل نشستهبود بازداشت شد. متهم به پليسآگاهي منتقل شد و تحت بازجويي قرار گرفت. او در روند بازجوييها با اقرار به جرمش با ادعاي جنون گفت: «سالها بود با همسرم اختلاف داشتم. اين اختلاف با دخالتهاي خانواده همسرم بيشتر شدهبود به همين خاطر اوضاع زندگي خوبي نداشتيم تا اينكه چند بار كار به درگيري كشيد.» متهم ادامه داد: «شب قبل حادثه همسرم از من خواست به جشن عروسي يكي از بستگانشان برويم. من كار داشتم به همين خاطر نميتوانستم به آن جشن عروسي بروم اين شد كه همسرم همراه خانوادهاش به جشن عروسي رفت. آن شب بعد از اتمام كار به خانه رفتم و منتظر آمدن همسر و فرزندم بودم اما هرچه منتظرشان شدم از آنها خبري نشد. وقتي پيگير شدم فهميدم همسرم همراه فرزندم بعد از مراسم به خانه پدرش رفته و شب را آنجا مانده است.»
متهم ادامه داد: «صبح به خانه پدرزنم رفتم و بعد از خوردن صبحانه به همسرم گلايه كردم كه چرا ديشب به خانه نيامد و مرا تنها گذاشت. همين بهانهاي شد كه همسرم با تندي جواب مرا بدهد و كار به درگيري كشيد. آنجا بود كه دست پسر پنجسالهام را گرفتم و به خانه خواهرم رفتم اما نتوانستم آرام شوم به همين خاطر دوباره به خانه پدر همسرم برگشتم و با نيوشا درگير شدم. در آن درگيري مادر همسرم مثل هميشه وارد بحث شد و دخالت كرد. من كه به شدت عصباني بودم دست به چاقو شدم و چند ضربه به او زدم. بعد به طرف همسرم رفتم و او به سمت موتورخانه فرار كرد اما در بسته بود به همين خاطر برگشت. اين شد كه او را هم كشتم. پدرزنم نيز در خانه بود و ميخواست مانع شود كه از عصبانيت چند ضربه هم به او زدم.»
متهم در آخر گفت: «چند سالي است كه مبتلا به بيماري اسكيزوفرني هستم به همين خاطر گاهي كه عصباني ميشوم كنترل اعصابم را از دست ميدهم. روز حادثه نيز دچار جنون شدهبودم كه اين اتفاق افتاد.»
با طرح اين ادعا متهم به پزشكي قانوني معرفي شد. پرونده و توضيحات متهم ابتدا در كميسيون پنج نفره پزشكي قانوني مطرح شد تا اينكه كارشناسان بعد از بررسي و تحقيقات لازم در گزارشي اعلام كردند تيرخش دچار جنون است و هنگام ارتكاب جرم اختياري از خود نداشتهاست. بعد از اعلام اين گزارش اوليايدم به اين نظريه اعتراض كردند به همين خاطر پرونده اين بار در كميسيون هفتنفره بررسي شد. كارشناسان كميسيون هفت نفره پزشكي قانوني اين بار بعد از انجام بررسيهاي لازم در گزارشي اعلام كردند، اگرچه متهم به بيماري اسكيزوفرني مبتلا است، اما هنگام ارتكاب جرم مسئول اعمال خود بوده و اختيار داشته است.
بعد از اعلام اين نظريه متهم به اتهام قتل عمد راهي زندان شد و پرونده بعد از كامل شدن تحقيقات، با صدور كيفرخواست به دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
پرونده با تعيين شعبه در وقت رسيدگي مقابل هيئت قضايي شعبهدوم به رياست قاضي زالي قرار گرفت.
ابتداي جلسه وكيل اوليايدم در غياب آنها در جايگاه قرار گرفت و گفت اوليايدم درخواست قصاص دارند.
در ادامه متهم در جايگاه ايستاد و گفت: «قتل همسر و مادر همسرم را قبول دارم.اي كاش پدر همسرم را نيز به قتل ميرساندم! اشتباه كردم بايد او را اول ميكشتم چون مسبب همه اين بدبختيها اوست!»
مرد جوان سپس در شرح ماجرا گفت: «14سال از ازدواج من و نيوشا ميگذشت و هر دو كارمند بوديم. من شب كاري را قبول كرده بودم تا زندگي بهتري براي همسرم و فرزندم مهيا كنم، اما نيوشا قدر اين تلاشها را نميدانست و با من ناسازگار بود.»
او درباره اختلاف با همسرش گفت: «مدتي بود مبتلا به بيماري رواني بودم به همين خاطر شبها خوب نميخوابيدم. بيخوابيها مرا بيشتر عصبي كرده بود و از فشار اين بيماري حتي گاهي اوقات افراد را مثل گرگ ميديدم. خلاصه كار به جايي كشيد كه به دكتر مراجعه كردم. او وقتي مرا معاينه كرد گفت اگر ديرتر درمانم را شروع ميكردم از شدت بيخواب ميمردم. او چند نوع داروي مختلف تجويز كرد، اما با مصرف آنها خوب نشدم حتي اوضاع زندگيام نيز بدتر شد تا اينكه همسرم تصميم گرفت از من طلاق بگيرد، اما قبول نكردم. به خاطر اوضاع روحي و رواني كه داشتم از همسرم خواستم فرزندمان را به شمال ببرم و به خانوادهام بسپارم تا اوضاع كمي آرام شود اما او قبول نكرد.»
متهم در خصوص قتل گفت: «اين اختلاف و درگيري ادامه پيدا كرد تا روز حادثه. آن روز وقتي به خانه پدر همسرم رفتم با نيوشا به خاطر اينكه شب به خانه نيامده بود درگير شدم. در آن درگيري مادرش و پدرش دخالت كردند به همين خاطر من كه كنترلي روي رفتارم نداشتم دست به چاقو شدم و مرتكب قتل شدم.»
گفت و گو با متهم
شغلت چه بود؟
من و همسرم هر دو كارمند اداره پست بوديم.
چند فرزند داشتي؟
يك فرزند پسر داشتيم.
او را دوست داري؟
پسرم همه زندگيام بود و هست. الان هم به خاطر او زندهام.
گفتي كه با همسرت سالها اختلاف خانوادگي داشتي و اين اختلاف به خاطر بيماري شديدتر هم شده بود. چرا تصميم قانوني نگرفتي و او را طلاق ندادي تا كار به اينجا نرسد؟
او درخواست طلاق داد اما از او خواستم مهريهاش را ببخشد، ولي قبول نكرد. من نميتوانستم مبلغ مهريه را بپردازم به همين خاطر او را از طلاق منصرف كردم.
چرا ميخواستي پسرت را به خانوادهات در شمال بسپاري مگر به او علاقه نداشتي؟
چرا به خاطر همين علاقه بود چون ميخواستم مدتي در آرامش باشد.
گفتي از اينكه پدر همسر را نكشتي ناراحتي! چرا؟
مسبب همه اين بدبختيها او بود. من با همسرم اختلاف داشتم از طرفي مادر همسرم نيز در زندگي ما دخالت ميكرد. اگر پدرزنم با دختر و همسرش صحبت ميكرد من احساس آرامش ميگرفتم كه حداقل يكي هست كه مرا درك كند.
علت درگيري به خاطر اين بود كه شب حادثه همسرت به خانه نيامد و در خانه پدرش مانده بود. آيا اين موضوع اينقدر مهم بود كه به خاطر آن مرتكب دو قتل شوي؟
آن شب تنها مانده بودم و مدام فكرهاي جورواجور به سرم زده بود. همسرم شرايط مرا ميدانست، اما خيلي به من توجهي نداشت و برايش مهم نبود شبها يا روزها تنها باشم يا نه. وقتي آن روز به او اعتراض كردم او با پررويي جوابم را داد و خانوادهاش نيز از او حمايت كردند. اگر همسرم به من آرامش ميداد اين بيماري مرا اينقدر اذيت نميكرد.
در پايان هيئت قضايي جهت صدور رأي وارد شور شد.