دكتر نعمتالله فاضلي، انسانشناس و عضو هيئتعلمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، در كانال تلگرامي خود نوشت: چه چيزي زندگي آدمي را شگفتانگيز ميكند؟ هركس پاسخي براي اين پرسش دارد. برخي سفر و ماجراجويي، برخي ديگر داشتن چيزها، برخي كشف تازه و حتي برخي نيز لذت بردن و هيجان را شگفتي زندگي ميدانند. همه اينها «چيزهاي جالب» هستند، اما شگفتي زندگي نيستند. شگفتي كه همه با آن درگير باشند و همه زندگي را هم دربرگيرد.
براي من شگفتناكي زندگي در«تناقض ميان رنج و خوشبختي» است. بودن و شدن آدمي از درون تجربههاي سخت و دردناك بيرون ميآيد. وقتي به زندگيام نگاه ميكنم، ميبينم تقريباً همه بودنها و شدنهايم حاصل درگيريها و لحظههاي دشوار زندگي هستند و لحظههاي هيجاني و لذتبخش، اگرچه لازمه زندگياند اما «لحظههاي مصرفي»اند. چيزي شبيه كالاي مصرفي. اين لحظههاي مصرفي، پاسخ به نيازهاي زندگياند اما فقط زيستن و بقا را ممكن ميسازند.
جورج زيمل، جامعه شناسي كه بيش از همه كلاسيكها دوستش دارم، «زندگي» (life) و «بيشتر از زندگي»(more than life) را از هم جدا ميكند. نوشيدن، خوردن، بهداشت، تنفس كردن، امنيت و سكونت، همه و همه «زندگي» هستند. اما انسانها براي بودن و شدن انسانيشان به «بيشتر از زندگي» نياز دارند.
كيفيت زندگي، تقلا و جستوجوي چيزي «بيشتر از زندگي» است. عشق، صلح، زيباشناسي، دگردوستي، انديشيدن، خلاقيت، بزرگمنشي و خودتحقق بخشي، اينها و بسياري ديگر از كيفيتها «بيشتر از زندگي» هستند.
اين كيفيتها، بودن و شدن ما را ميسازند. اما قسمت سخت ماجرا در اين است كه اين كيفيتها، خريدني و جعل كردني نيستند و در نتيجه رنج كشيدن و ملالتها ساخته و پرداخته ميشوند. از اين رو، هر كس به اندازه رنجهايش «بيشتر از زندگي» را تجربه ميكند.
رنجها و مرارتها «لحظههاي مولد» زندگياند. در اين لحظهها، كيفيتها ساخته و پرداخته ميشوند. در لحظههاي رنج، ما ناگزير ميشويم از انديشيدن، آفريدن، و درك كردن و لمسيدن هستي و زندگي.
لحظههاي رنج ما را عارف ميكند و آگاه و هشيار ميسازد. لحظههاي رنج، تنها ميشويم و لايهها پنهان و سطوح ناخودآگاهتر خويش را كمي آگاهتر لمس ميكنيم. لحظههاي رنج ما را از نو ميآفرينند.
ما ساخته دست رنجها هستيم، همانطور كه رنجها هم ساخته دست ما هستند. خوشبختي را اگر حس پايدار و ماندگار رضايت از زندگي معنا كنيم و نه هيجانها و لذتهاي گذرا، رنجها ما را خوشبخت ميكنند.