کد خبر: 1046750
تاریخ انتشار: ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۱:۰۲
خستگی‌های روح و روانمان را جدی بگیریم
خستگی روح در همه ما اتفاق می‌افتد و پدیده عجیب و ترسناکی نیست. روح و روان هم مثل خستگی جسمی نسخه‌های خودش را دارد که آن هم برای همه یکسان نیست
مرضیه بامیری

سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بعضی کلمات بار منفی دارند. مثل خستگی، خسته‌ام، خسته نباشی و... خیلی وقت‌ها تمام حالات روحی خود را در یک کلمه خلاصه می‌کنیم و به مخاطبمان می‌گوییم، خسته‌ام، اما اینکه این خستگی از کدام ناحیه است و تاکجا نفوذ کرده است، خودمان هم نمی‌دانیم. بعضی خستگی‌ها فیزیکی هستند، یعنی جسم خسته می‌شود، اما روح در عالی‌ترین درجه از آرامش قرار دارد. مثل آدم‌های خوشبختی که ذهنشان آرام است، اما شغلشان پرزحمت. یک مکانیک زیر چرخ‌های ماشین خسته می‌شود.

یک کشاورز از درو‌های طولانی خسته می‌شود. یک پزشک جراح خسته از یک عمل طولانی و یک کارگر معدن خسته از بالا و پایین‌کردن، ولی چیزی که این خستگی‌ها را قابل تحمل می‌کند برنامه‌های بعد از کار است.

هر چند تفریحات و برنامه رفع خستگی برای همه یکسان نیست، ولی هر کسی به یک مدلی حال خودش را خوب می‌کند. می‌تواند این حال خوب در یک لیوان چای خوشرنگ کنار محل کار باشد که با لباس خاکی و دستان پینه بسته بنشینی و خستگی را در لیوان زنگار گرفته، حل کنی. می‌تواند یک سفر باشد. کجایش با هم فرق دارد. یکی وسعش به شمال می‌رسد یکی به شهر ری پابوس حضرت عبدالعظیم. یکی وسعش به هواپیما می‌رسد آن یکی با کاروان ارزانقیمت بسیج مسجد محله. یکی یک روز می‌ماند یکی یک ماه.


این پارامتر‌ها متغیر هستند و از آدمی به آدم دیگری تغییر می‌کنند، ولی چیزی که در اصل ماجرا یکسان است نیاز به رفع خستگی است. یکی برای حال خوبش طلا می‌خرد یکی کباب می‌خورد، یکی دست زن و بچه‌اش را می‌گیرد و پارک می‌برد. یکی هم تمام روز را در رختخواب می‌ماند و می‌خوابد تا خستگی و کوفتگی کامل از جانش به در شود. یکی وقتی خسته می‌شود، دوست دارد تنها باشد یکی گوشی را برمی‌دارد و یک شهر را خبر می‌کند.


خیلی از خستگی‌های روزمره آنقدر حاد نیستند. با یک کلام عاشقانه از سوی همسر، نوشیدن یک چای کنار خانواده یا یک دوش آب گرم رفع می‌شود. کاری که هر روز اکثر مردم می‌کنند، ولی تمام این نسخه‌های ریز و درشت برای وقتی است که خستگی جسمی باشد، یعنی بر اثر کار زیاد جسم فرسوده شود که برای انجام مجدد همان کار باید از اول ریکاوری شود، ولی بعضی وقت‌ها خستگی در کردن‌ها به این آسانی نیست.

 

جنسش فرق می‌کند. چیزی که خسته است روح و روان آدم است. احساس میکنی همه جایت درد می‌کند.

 

رگ‌های سرت کش می‌آید و درد عجیبی در شقیقه‌هایت می‌پیچد و هیچ‌کدام از این درد‌ها مال خستگی روزانه نیست. روح خسته و فرسوده است و اگر در اولین فرصت چاره‌ای برایش نیابید شما را از پا در می‌آورد.


روح به دلایل زیادی خسته می‌شود. همه تجربه‌اش کرده‌ایم. کم و بیشش فرق می‌کند. برای یکی این دوره کوتاه است و زود با خوددرمانی و مراقبت‌های خاص درمان می‌شود، برای یکی هم حاد می‌شود و سرانجامش به سپری‌کردن دوره‌های طولانی‌مدت افسردگی ختم می‌شود.


حکایت خستگی روح مثل همان خستگی جسم است که باید با یک لیوان چای برطرف کرد. اگر به دادش نرسید و ندای خستگی‌اش را نشنیده بگیرید، در یک نقطه حساس گریبانتان را می‌گیرد. آنقدر روح و روان خسته و افسرده می‌شود که دیگر هیچ دارویی برای درمانش کارساز نیست. آن وقت است که آمار خودکشی و افسردگی بالا می‌رود، ولی قبل از چاره اندیشیدن باید نشانه‌های خستگی را بشناسید تا اگر مبتلا شدید آن را سریع شناسایی کنید.


آدم خسته از همه چیز می‌برد. حوصله کسی را ندارد و تنها بودن را به حضور در جمع ترجیح می‌دهد. آدم خسته مدام کارهایش را به فردا می‌اندازد و از زیر بار مسئولیت‌های فردی و اجتماعی شانه خالی می‌کند. آدم خسته تنهاست و میل به شنیدن اهنگ‌های غمگین دارد. به هر بهانه‌ای سیل اشکش جاری می‌شود و با هرکسی میل درد دل‌کردن دارد. آدم خسته ناامید است. در حال زندگی می‌کند و امیدی به آینده ندارد.


این آدم‌ها اغلب بی‌بهانه می‌خوابند. جسم‌شان آرام می‌گیرد، اما پس از هر بیداری روحشان باز خسته و غمگین است. این آدم‌ها مدام می‌گویند «نمی شود» و «نمی‌توانیم» و از شروع هر چیزی می‌ترسند.


آدم خسته ممکن است عشق را نادیده بگیرد و به مرز نفرت برسد. می‌تواند خودش را انکار کند و ساعت‌ها در گوشه عزلت تنها و بی‌هدف بنشیند و به نقطه‌ای خیره شود. آدم خسته هرکاری می‌کند. حتی ممکن است با دوز خستگی زیاد بلایی سر خودش بیاورد.


ممکن است سر خودشان را با خیالبافی گرم کنند و از دنیای واقعی گریزان باشند. ممکن است از آینده وحشت داشته باشند، ولی بودن در زمان حال نیز خوشحالشان نکند. این ادم‌ها وقتی از دنیای خیال بیرون می‌آیند که مجبور می‌شوند تن به انجام وظایف روزانه بدهند و همین نارضایتی خستگی روانشان را بیشتر می‌کند.


ممکن است آدم‌های خسته دست به سانسور احساس خود بزنند، یعنی در حالی که از درون داغان هستند و نیاز به کمک دارند، خودشان را خوشحال نشان داده و پشت لبخند‌های مصنوعی پنهان می‌کنند.


ممکن است آدم‌های خسته خشم‌شان را سر عزیزان و اطرافیانشان خالی کنند. پس اگر کسی در اطرافتان هست که ناگهان تغییر فاز داده و خلق و خویش تغییر کرده، بدون اینکه او را شماتت کنید یا در مقام انتقام و تلافی بربیایید، سعی کنید به آن فرد کمک کنید. ممکن است تبدیل به آدم‌های منفی بافی شوند و به زمین و زمان نگاهشان بدبینانه شود. مدام با روحشان در جنگ باشند و انرژی مثبت‌شان ته کشیده باشد. پس مراقب باشید اگر با چنین شخصی مواجه شدید، هر طور شده فیتیله انرژی مثبت را در او بالا بکشید تا مابقی روند درمان کارساز افتد.


خستگی روح در همه ما اتفاق می‌افتد و پدیده عجیب و ترسناکی نیست. روح و روان هم مثل خستگی جسمی نسخه‌های خودش را دارد که آن هم برای همه یکسان نیست. همه ما بار‌ها اصطلاح دپرس‌بودن را به کار برده‌ایم. یک روز‌هایی دلمان خواسته در خانه تنها باشیم و چشم‌مان به احدی نیفند. آهنگ غمگین بگذاریم و در غار تنهایی خود فرو برویم. همه ما بلدیم در آن شرایط چطور حال خودمان را خوب کنیم.


تا اینجای ماجرا ترسناک نیست و هر چه اتفاق می‌افتد یک روند عادی در مسیر زندگی است، ولی وقتی حاد و نشانه‌هایش طولانی می‌شود، وقتی امید به زندگی در پایین‌ترین نقطه قرار می‌گیرد و این خستگی‌ها مزمن می‌شود باید آن را جدی گرفت و فکر چاره افتاد. باید با سلاح توکل و ایمان به خدا روح را تقویت کرد و از شر احساس پوچی نجات یافت. تا یک جایی خودمان می‌توانیم این احساس ناخوشایند را برطرف کنیم، ولی از یک جایی به بعد کنترل از دستمان خارج می‌شود و دیگر دم‌نوش گل گاوزبان و شربت آرام‌بخش بیدمشک چاره‌ساز نیست. در این مرحله نیاز به مشاور داریم و باید از کسی که کارش رفع خستگی‌هاست، مشورت کنیم. درست مثل یک لیوان چای قندپهلو که هر کجا باشد خستگی تن و جان را با هم بدر می‌کند!

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار