سرویس تاریخ جوان آنلاین: بازخوانی تحلیلی روایت زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی از غائله تجزیهطلبی در کردستان در این روزها میتواند مناسبتهای گوناگون داشته باشد. اول: چهلو دومین سالروز آغاز این غائله که نهایتاً با دستور قاطع امام خمینی و مقاومت شهید دکتر چمران و یارانش خاتمه یافت. دوم: سالروز شهادت سپهبد محمدولی قرنی که ترور او به ایفای نقشی بازمیگشت که در این بحران ایفا نمود و سوم: تلاشهایی که هم اینک پس از سپری شدن چهار دهه، همچنان برای تحریک قومیتها و دمیدن در شیپور تجزیهطلبی، در جریان است! امید آنکه مرور بخشهایی از این گفتار عبرتبخش- که همچنان پس از ۴۱ سال، زنده و روزآمد به نظر میآید- تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید.
بعد از ظهور اسلام، هر چه ما مسلمانان ضربه خوردیم، از منافقین بوده است!
زندهیاد آیتالله سیدمحمود طالقانی در خطبه نماز عید فطر خویش در شهریورماه ۱۳۵۸ و متأثر از ادامه فتنهافکنیهای حزب دموکرات در کردستان و شماری از جریانات سیاسی در دیگر مناطق کشور، به ارائه تحلیلی از مشاهدات خود در سفر به سنندج، در فروردین همان سال پرداخت. اگر چه اشاره مستقیم طالقانی به عملکرد تجزیهطلبان دموکرات در کردستان بود، اما او با زیرکی و با اشاره به خصال گروههای منافق و چپگرا، انتقادات خویش را به گونهای توسعه و تعمیم داد که شامل برخی دیگر از گروهها از جمله سازمان موسوم به مجاهدین خلق و اقمار آن نیز میشد! افکار عمومی نیز از آن روز تا به امروز، از آن خطبه افشاگر چنین برداشتی دارد. آیتالله در بخش اول آن خطبه، سخن را از تبیین خصال منافقین آغاز کرد و چنین گفت: «در نماز جمعه دو سوره، مستحب مؤکد است؛ یکی سوره جمعه که (شامل) دستور صف مسلمانها، صف عبادت، صف جهاد، صف همبستگی، روابط دلها و روابط قلبهاست که مهمترین مسئله است. آن مسائل ارتباطی، ارتباط معنوی در تعالیم عالیه اسلام، آن روابط، دائماً باید تجدید شود. در شبانهروز، در جماعتهای صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء، در زندگی، در توجه به امور عادی زندگی و از آلودگی تحریکات، احساسات و خودخواهی، مالپرستی، خدعه، فریب بیرون بیاییم، در صف جماعت قرار بگیریم، تجدید حیات کنیم، با هم پیوسته شویم، امتیازات را القا کنیم و دومرتبه برگردیم به زندگی معمولی. این از معجزات دستورات اسلامی است، نه مثل رهبانیت که فقط از زندگی کنار بکشند و همه چیز را ترک کنند. نه مثل دنیای مادی که یکسره غرق در شهوات و زندگی باشند. این یک مبارزه محرک و دائم است، بین زندگی و بین حق و توحید و خداپرستی و همین، منشأ هرگونه تعالی انسان است و بعد روزهای جمعه و بعد هم در آن مناسک بزرگ حج. این است که سوره جمعه در خطبه اول، دستور مستحبی مؤکد است برای تشکیل چنین اجتماع و اداره چنین اجتماعی. سوره دوم، سوره منافقین است، یعنی آن خطری که این اجتماع را متلاشی میکند، آن خطری که از درون نفوذ میکند، آن خطری که از اول اسلام بود و هر چه ما مسلمانها بعد از ظهور اسلام ضربه خوردیم، به دست منافقین بوده است، نه به دست کفار. کفار چهره شناخته شدهای دارند، صفشان جداست ولی منافق، یعنی انسان چندچهره و آن کسی که با چهره دین نفوذ میکند در صف مسلمانها، ولی این یک چهره (منافق) است، چهره ظاهر –، اما - باطنش چهره کفر است، چهره وابستگی با بیگانگان است، چهره ضد اسلام است که در بسیاری از آیات شریفه قرآن، چهره منافقین بیشتر ترسیم شده است، تا چهره کفار. در سوره بقره، دو آیه درباره کفار است ولی وضع منافقین، اندیشههای اینها، افکار اینها، چندچهره بودن اینها، شب اینها، روز اینها، (اینکه) در اجتماعات چگونه نفوذ میکنند و همچنین در سایر سورههای قرآن، تأکید شده که ما چهره منافق را بشناسیم. همین که در سوره منافقین میفرماید: «اتخذوا أیمانهم جنه فصدوا عن سبیل الله» همین دو جمله «إنهم ساء ماکانوا یعملون» اینها عهد و پیمانهای خودشان را سپر قرار میدهند، برای اینکه پشت سپرِ توطئهها و دسیسهها خودشان را پنهان کنند و پایبند هیچ عهد و پیمانی نیستند و اینها پوششی دارند که راهی که انبیا باز کردند و اسلام باز کرده به طرف حق، به طرف خیر، به طرف عدالت، این راه را برای مردم سد کنند، با اینگونه دسیسهها.»
چهره ایرانی و اسلامی دارند، اما فکر و خُلق صهیونیستی!
در آغاز غائله حزب موسوم به دموکرات در کردستان، بسیاری از گروههای معاند اینگونه وانمود میکردند که سران این فتنه، صرفاً درصدد حفظ شاخصهای هویتی و فرهنگی خویشاند و حقوق پایمال شده خود در دوران پهلوی را میطلبند! با این همه و پس از سپری شدن پنج ماه، آیتالله طالقانی اهداف این غوغائیان را تجزیهطلبی و نوعی باجگیری از دولت مرکزی میداند و میگوید: «امروز برادرها، خواهرها، فرزندان عزیز اسلام، ما دچار چنین منافقین شرور و حیلهگر و فریبکاری هستیم که گاه به چهره اسلام درمیآیند، به چهره ایرانی هستند، بسیار هم اظهار دلسوزی میکنند برای مردم، ولی وابسته و مرتبط به جاهای دیگر هستند. چهره، چهره ایرانی، ولی روح و درون و نفسش، نفس و اندیشه و فکر و خُلق امپریالیسم، صهیونیسم و دیگر قدرتها (است). یعنی کوبیدن مسلمانها در چهره اسلام، یا در چهره ایرانی و اختلاف (افکندن) در صفوف. این گرفتاریهایی که امروز در مرکز، در شهرستانها و به خصوص در کردستان برای این کشور پیش آمده، به دست کیست؟ آن ساواکی، آن دزد فراری که با سرکردهشان فرار کردند و آن صهیونیست که نمیآید خودش را معرفی کند (که) من چنینم، (بلکه) در چهره این احزاب، این گروهها درمیآید و شعارهای فریبنده میدهد و چنین فتنههایی را برمیانگیزد. مسئله، مسئلهای سطحی نیست که ما گمان کنیم با یک سلسله خواستههایی طرف هستیم. از این جهت خواستههایشان هم گنگ است، میآیند، تعهد میدهند، ولی پایبند تعهداتشان هم نیستند. میگویند این است خواستههای ما والا کدام دولت، کدام منشأ اثر و کدام رهبری است که با یک خواستههای معقول و منطقی یک گروهی، مخالفت کند؟ چه بهانهای اینها دارند؟ چه میگویند؟ آیا این مسئله، تا به حال مطرح شده که اینها چه میخواهند؟ بر حسب ظاهر، چند مسئلهای را مطرح میکنند و میگویند خواستههای ما این است، ولی در باطن چه؟ در باطن، همان مرامنامه حزب دموکرات ۱۰، ۲۰، ۳۰ سال قبل است که در مقابل رژیم، آن مرامنامه را تنظیم کردند، یعنی بالاخره «تجزیه». ولی اکثر برادران کرد ما، خواهران کرد ما هم، از این دسیسه زیر پرده بیاطلاعاند. بارها میگویند اگر شما دیوار آهنی هم در مقابل ما و دیگر برادران مسلمان ما بکشید، ما دیوار را فرومیریزیم! راست هم میگویند، ولی اینها نیستند، آنهایی که دسیسه میکنند، اینها نیستند. میآیند اظهار میکنند چه میخواهید؟ (میگویند) میخواهیم در سرنوشت خودمان مختار باشیم، میخواهیم فرهنگ کردی را تعلیم بدهیم. خب بکنید، کی جلوگیری کرده؟ میخواهیم انجمنهای شهر و روستا را تشکیل بدهیم، خب بدهید، کی جلوگیری کرده؟ بعد، دیگر چه میخواهید؟ اینکه پایگاههای نظامی ارتش از اینجا برود! پاسدارهای غیر بومی از اینجا بروند! یعنی چه؟ آخرش چی؟ آخرش هم اینکه ما هر کاری دلمان بخواهد بکنیم، به دست خودمان باشد، فقط دولت مرکزی به ما نان بدهد، آرد بدهد، نفت بدهد و پول بدهد! آخر مسئله به اینجا میانجامد دیگر! هیچ حق دخالت در کار ما نداشته باشید. یعنی دولت فقط جیرهده یا «کیسه» اینها باشد که به اینها (سرویس) بدهد. نفت را از خوزستان بیاورند به اینها بدهند و اینها هیچ تمکینی از دولت مرکزی نداشته باشند، این شدنی است؟ همه چیز به دست خود ما، فقط بودجه به دست دولت! چون آن (را) هم از خودشان ندارند. از جایی دیگر به ما بودجه بدهید، ما خودمان میدانیم! آیا این سؤال مطرح نیست که خرج ۱۰ هزار، ۲۰ هزار و ۳۰ هزار مسلح با حقوق ۳ هزار، ۴ هزار تومان و ۵ هزار تومان از کجا تأمین میشود؟ خب (این کار را) بکنید، این آقایان لولوها (منظور، سران ضد انقلاب است)، چنین سرمایههایی از خودشان دارند؟ از کجا آوردهاند؟ آیا به عهد و پیمانشان وابسته هستند و متعهدند؟ همانطوری که به آنها گفتند شما حق دارید، شما پیمان دارید، افسر ایرانی، سرهنگ، سربازهای ما، (شما) افسرهای ما (را) که برای حفظ امنیت آمدند به اینها تأمین میدهید، پرچم امنیت روی ماشینشان میگذارید و بعد همین که بیرون آمدند، (آنها را) به گلوله میبندید؟ با شما میشود عهد و پیمان بست؟ مردمی که از اول گفتند ما به جمهوری اسلامی رأی نمیدهیم، یعنی خودشان را عملاً از ۹۸ درصد مسلمانها و مردم ایران جدا کردند. یهودی رأی داد، زرتشتی رأی داد، مسیحی رأی داد، ولی یک عده گفتند ما رأی نمیدهیم. خب رأی نمیدهید، پس دیگر چه میخواهید؟ آن ملا و آن پیشوای مذهبیای که میگوید من رأی به جمهوریت اسلامی نمیدهم، یعنی چه؟ جمهوریت اسلامی، غیر از این است که قوانین قرآن و قوانین الهی باید پیاده شود؟ خب این چه جور پیشوای مذهبی است که نمیخواهد قوانین الهی پیاده شود و پیشوای دین هم است!»
به ما، منور را خمپاره معرفی کردند!
طالقانی از دروغ پردازی و نفاق جریان تجزیهطلب کردستان، در جریان سفر خود و همراهانش به این شهر، بس ملول و آزرده خاطر بود. با این همه او ماجراهای این سفر را تا جایی که توانست، در تریبونها علنی نکرد و ترجیح داد تا منطقه کردستان روی آرامش ببیند، اما در خطبهای که هم اینک آن را بازخوانی میکنیم، ملاحظات پیش گفته را به کناری نهاد و رسماً از فریبکاری بانیان تجزیهطلبی در سنندج گفت: «یک نمونه برای شما برای روشنگریتان عرض میکنم، نخواستم زیاد افشاگری کنم. همان وقتی که در چهار پنج ماه قبل، مسئله سنندج پیش آمد و ما با دوستانمان رفتیم برای حل مسئله، (پرسیدیم) چه میخواهید؟ چه میگویید؟ بعد از تحقیقات معلوم شد، یک درگیری بین کمیته شیعه و کمیته اهل سنت ایجاد کردهاند، بعد یک نفر به تیر مجهولی کشته شده و بعد هم یکی از همین آقایان سران، رفتند و رادیو و تلویزیون را گرفتند و دستور دادند ژاندارمری را هم بگیرند. ژاندارمری را خلع سلاح کردند، رئیس ژاندارمری هم تسلیم شد و بعد شهربانی هم تسلیم شد. بعد حمله کردند به طرف پایگاه نظامی، مرکز نظامی. (مهاجمین گفته بودند) بروید آنجا را هم بگیرید، (اما) آنها از خودشان دفاع کردند. اگر آن روز مرکز نظامی ارتش سنندج سقوط کرده بود، میدانید چه فاجعهای میشد؟ ما هم غافل...! تا وارد شدیم، عوامل و دور و بریهای اینها، داد و فریاد کردند که ارتشیها جوانهای ما را کشتهاند، زنهای ما را کشتهاند! بمب و خمپاره بر سر ما ریختهاند، خب ما را ناراحت کردند که چرا باید ارتش این کار را بکند؟ چه جنگی داشته با این مردم؟ خدا رحمت کند مرحوم قرنی را با او تماس گرفتیم و او گفت: «ما دستوری ندادهایم برای حمله به مردم، اینها از بالا و پایین حمله میکنند به پادگان، ما دفاع نکنیم؟ اسلحههایمان را بدهیم به اینها؟ سربازان خود را به کشتن بدهیم؟» ما باز هم باور نکردیم! در جلسهای که رفتیم در میدان عمومی، چند عدد از این چیزهایی که شبیه کله قند است، جلوی ما گذاشتند که با اینها ما را کشتهاند! در بیمارستانها رفتیم، (دیدیم) عجب وضعی پیش آمده بود. بالاخره رفتیم پادگان برای اینکه اعتراض کنیم چرا بر سر مردم خمپاره ریختهاید؟ ببینید دسیسه را، تبلیغات را. بعد هم متوجه شدیم یک عده جوانهای سرباز متدین و متعهد، ایستادگی کردهاند در برابر حمله آنها و از سویی دیگر هم، دو سه نفر سرهنگی که خودشان بومی آنجا بودند، گفتند آقا (برعکس، اینها هستند که) به ما حمله میکنند. وضع پادگان (از نظر مکانی) در یک سطح پایینی واقع شده است که از بالا و پایین شب و روز به ما حمله میکنند، (آن وقت) ما (از خودمان) دفاع نکنیم؟ من گفتم خب، (درست است که) حمله میکنند، (ولی شما) چرا با خمپاره به اینها حمله کردهاید؟ گفتند (ایـنکه) خمپاره نیست، اینها مشعلههایی – منظور گلوله منور است - است که ما به هوا پرت میکنیم، تا اطراف را خوب ببینیم. بعد، درِ (یک) جعبه را باز کردند، مشعلهها را به هوا پرت کردند و گفتند (اینها) بعد از آنکه سوختش تمام شد، اگر جایی سقوط کند، آسیبی نمیرساند. همینها را برداشته بودند این فریبکارها، جلوی ما آورده بودند که با این خمپارهها ما را کشتهاند! (یعنی) از هر فرصتی (برای فریب دادن ما) استفاده کردند! آن وقت برای من پیام میفرستند علما و سران آنجا که به ما مثل مغولها حمله میکنند که این ارتش شما آمده و ما را میکوبد! (آیا) ارتش ابتدائاً وارد شد؟ فتنه را کی ایجاد کرد؟ از کجا شروع شد؟ هیچ بررسی شده؟ اینها آیا به قول و عهدشان قانع هستند؟ اگر واقعاً مسائلشان این باشد، بسیار آسان و قابل حل است، ولی مسئله این نیست، اینها صدایشان از خودشان نیست. اینهایی بودند که رفتند در اروپا و خارج، زیر لاک خودشان پنهان شدند، این مردم مسلمان خون دادند، حالا ساکتها، به صدا درآمدهاند. تسلیم شدهها، انقلابی شدهاند! وابستهها، دوباره آمدهاند روی کار. اینها (قبلاً) کجا بودند؟ چه میکردند؟ «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون عُلُوّاً فی الارض و لا فساداً... سرای آخرت است که برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواستار برتری جویی و فساد نیستند.» آیا ارتش ما عُلُو کرده؟ آیا رهبرهای ما علو کردهاند در زمین؟ اینها که همهاش طرفدار مستضعفین، طرفدار بیچارهها، طرفدار محرومین هستند، کی علو کرده، کی فساد در زمین میکند؟ و باید بدانند برادرها و خواهرهای کرد! حساب شما از آنها جداست و این ننگی که دارند به پیشانی کردستان میزنند و اینهمه مجاهدههایی (را) که کردها کردند دارند از بین میبرند، (البته) اینها یک عده محدودی هستند، باید حساب مردم کردستان، برادران و خواهران مسلمان و متعهد و ایرانی را (جدا دانست) از یک مشت کسانی که معلوم نیست یا هست (که) از کجاها کمک به اینها میرسد، متهم میکنند از کشور بزرگ شمالی ما به آنها کمک میکنند، از یک کشور اسلامی به اینها کمک میکنند، از اسرائیل میرسد، از طرف دزدهای فراری و عوامل رژیم سابق، هر روز به اینها پول و اسلحه داده میشود، پس میخواهند در مقابل این دسیسهها مردم ساکت بنشینند؟! ارتش دخالت نکند؟ پس چه بکند؟ پس ارتش برای چه روزی است؟ این درگیری عاقبتی برای کردستان ندارد، جز خرابی، جز کشتار، جز ویرانی، جز از بین رفتن آبروی برادرها و خواهرهای کرد ما، هیچ محصولی ندارد.»
ایران تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته نخواهد شد!
امام جمعه وقت تهران- که همگان او را به رأفت و مدارا میشناختند- در فرازهای پایانی خطبه افشاگر خویش، فتنهگران را تهدید و مجازات قرآن را برای چنین کسانی به آنان یادآوری میکند. او بر این باور است که تا زمانی که گروهها به بیان خواستههای مشروع خویش میپردازند، قطعاً نظام اسلامی برای آن گوش شنوایی خواهد داشت، اما اگر به اغتشاش روی بیاورند، با آنان برخوردی قاطع خواهد کرد: «۳۰ میلیون جمعیت ایران و مسلمانها، تسلیم یک مشت خودخواه و وابسته به دیگران نخواهند شد. خودشان باید در ابتدا حساب اینها را برسند، نمیرسند؟ ارتش دخالت نمیکند؟ نمیتواند؟ ضعف پیش میآید؟ همه ملت (به میدان) میآیند. ما هم راه میافتیم، امام خمینی هم راه میافتد. ما این انقلاب را مفت به دست نیاوردیم که بازیچه یک مشت بازیگر بینالمللی باشیم. ۶۰ هزار (نفر) از بهترین جوانهای ما کشته شدند. خیال میکنند به این مفتی است؟ خب تو برو کنار، بعد بلوچستان و خوزستان را فرض کن، بعد دولت مرکزی بماند (با) تهران، کویر لوت، یزد و کرمان! عاقبت کار همین است دیگر. این خیانت بزرگی است، (اما) اگر مطلبی، پیشنهادی انسانی معقول سراغ دارند، (بیایند) پیشنهاد بدهند. منهای آنهایی که دستشان به خون مردم آلوده شد و الا هر روز یکجا را تحریک کردن را این ملت تحمل نمیکند. قرآن هم تحمل نمیکند. قرآن میگوید: «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه» هر جا فتنه شد، باید بکوبید. فتنه را قرآن و دین ما تحمل نمیکند. اگر مسئله و مطلبی معقول و برحق است که اسلام هیچ حقی را ضایع نمیگذارد. هیچ مرام و مسلکی به اندازه اسلام به مردم حق نداده، خب، بیایند ابراز کنند، این آتش افروزی برای چیست؟ تحریکات برای چیست؟ و بالاخره به دست شما ملت، باید این آتشها خاموش بشود و فتنهها از میان برود....»