کد خبر: 1045277
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۳:۳۱
سپهبد شهید محمدولی قرنی، از اندیشه کودتا علیه شاه تا همگامی با انقلاب اسلامی
تصمیم سپهبد شهید محمدولی قرنی به انجام کودتا و براندازی رژیم پهلوی پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اقدامی از سر آشنایی با واقعیت‌های اجتماعی و گوش فرادادن به ندای وجدان انسانی بود. او می‌توانست در یکی از بالاترین مراتب ارتش، به کار خویش باشد و از مزایای آن مقام، همچنان بهره ببرد! با این همه برخورداری از احساس مسئولیت و گرایش مذهبی، وی را به چنین رویکردی سوق داد
احمدرضا صدری
سرویس تاریخ جوان آنلاین: ۴۲ سال پیش در چنین روزهایی، نخستین عملیات تروریستی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رخ داد و سپهبد شهید محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد مشترک ارتش، به دست گروه فرقان به شهادت رسید. قرنی اما، زندگی پرفراز و نشیبی را سپری کرده و از کودتا علیه رژیم پهلوی پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به پذیرش بالاترین مسند نظامی در نظام نوتأسیس اسلامی رسیده بود. در مقال پی‌آمده، کوشیده‌ایم که به مدد پاره‌ای روایت‌ها و تحلیل‌ها، در این مسیر طولانی قدری درنگ کنیم. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را، مفید و مقبول آید.

قرنی به مثابه چهره‌ای همچنان ناشناخته!

در زمره نقش‌آفرینان و چهره‌های نامور و اسطوره‌ای نظام جمهوری اسلامی، بسا شخصیت‌ها هستند که تنها برای نام و شخصیت آنان تبلیغ شده، اما کارنامه ایشان، کماکان ناخوانده باقی مانده است! سپهبد شهید محمدولی قرنی، در زمره این طیف از نخبگان به شمار می‌رود. او در دوران حاکمیت پهلوی دوم، دو بار برای براندازی نظام شاهنشاهی تلاش کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز، مسئولیتی مهم یافت. با این همه، کمتر محققی تلاش کرده تا از وی، تصویری جامع به دست داده و او را معرفی کند. یعقوب توکلی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره چنین آورده است: «شهید قرنی با تمام آوازه‌ای که دارد، تقریباً و همچنان، چهره‌ای ناشناخته است. این امر دلایل متنوعی دارد. اولاً او سال‌ها یک شخصیت اطلاعاتی و رئیس رکن ۲ ارتش بود، بنابراین به تناسب شغل خود، حرف نمی‌زد! ثانیاً ارتباط شهید قرنی با انقلابیون، چندان آشکار نبود و لذا افراد زیادی از مبارزات سیاسی ایشان، خبر نداشتند. ایشان در عین حال که در ارتش نفوذ کرده بود، تا بتواند به براندازی رژیم شاه کمک کند و کار مبارزه را پیش ببرد، در عین حال بسیار مراقب بود تا ساواک به او دسترسی پیدا نکند. پنهانکاری، در واقع خط مشی اختیاری و آگاهانه ایشان، برای برملا نشدن جریان انقلابی داخل تشکیلات ارتش بود. ایشان به‌شدت توسط رژیم شاه، تحت نظر بود، به همین دلیل امکان ارتباط مستقیم با مردم را نداشت و نمی‌توانست دست به افشاگری بزند. لحظه به لحظه رفت و آمدها، تماس‌ها و حتی سفر‌های تفریحی و خانوادگی شهید قرنی، در پرونده ساواک ایشان موجود است، که نهایت حساسیت رژیم شاه را به او نشان می‌دهد. افراد نظامی مرتبط با شهید قرنی، اغلب در جنگ به شهادت رسیدند که نکته روشنگری است. همه این مسائل موجب می‌شود شهید قرنی حتی تا همین حالا هم، ناشناس باقی مانده باشد! مضاف بر اینکه بعد از انقلاب، گروه‌های سیاسی مختلف، هجمه‌های سنگینی را علیه ایشان تدارک دیدند، که بعد از شهادت ایشان هم ادامه یافت. مخالفت ایشان با تصمیمات دولت موقت درباره کردستان، فضا را علیه ایشان شکل داد و ضدانقلاب هم از این فضا استفاده کرد. هنوز هم نویسندگان ملی‌گرا و چپگرا، همین که فرصت چاپ مقالاتشان را پیدا می‌کنند، سعی دارند حوادث کردستان را، به نوعی به ایشان مرتبط جلوه دهند! به نظر من چهره ایشان، هنوز هم به‌درستی تبیین نشده است. در کتاب «ناگفته‌هایی از زندگی سپهبد قرنی» نوشته آقای احمد نوروزی فرسنگی، بخش‌هایی از زندگی شهید قرنی آمده است، که البته باز هم جای کار دارد».

اول آبت می‌دهد و بعد سرت را می‌بُرد!
 
تصمیم سپهبد شهید محمدولی قرنی به انجام کودتا و براندازی رژیم پهلوی پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اقدامی از سر آشنایی با واقعیت‌های اجتماعی و گوش فرادادن به ندای وجدان انسانی بود. او می‌توانست در یکی از بالاترین مراتب ارتش، به کار خویش باشد و از مزایای آن مقام، همچنان بهره ببرد! با این همه برخورداری از احساس مسئولیت و گرایش مذهبی، وی را به چنین رویکردی سوق داد. تیمسار محمد هادی شادمهر وکیل سپهبد قرنی در دادگاه نظامی، ماجرای این کودتا را، این‌گونه روایت کرده است: «حدود سال ۱۳۳۶ جان نوسترداس، وزیر امور خارجه امریکا، به ایران آمد. سرلشکر قرنی یک‌بار نصف شب او را برمی‌دارد و به محله‌های جنوب شهر، علی‌آباد، حصیرآباد، کوره‌پزخانه و... می‌برد و زاغه‌ها را به او نشان می‌دهد و می‌گوید: «وضع زندگی مردم را ببینید، شاه از شما حرف‌شنوی دارد، به او بگویید یا به این مردم بدبخت خدمت کند، یا او را بردارید و ببرید!» ماشینی از آگاهی که ماشین ایشان و وزیر امور خارجه امریکا را تعقیب می‌کرده، گزارش می‌دهد و به دستور شاه، شهید قرنی را می‌گیرند و برایش پرونده‌سازی می‌کنند! ایشان در دادستانی ارتش در خیابان سوم اسفند (سرهنگ سخایی فعلی) محاکمه می‌شد و دو وکیل مدافع هم داشت. من، چون با ایشان دوست بودم و چهار سال هم در رشته حقوق درس خوانده بودم، گفتم می‌خواهم وکیل سوم ایشان باشم. من با برادر سرتیپ آزموده، سرهنگ اسکندر آزموده، دوست بودم و به اعتبار همین دوستی، به سرتیپ آزموده گفتم سرلشکر قرنی را فدای اغراض شخصی سرلشکر بختیار نکنید، ایشان خدمات زیادی به این کشور کرده! سرتیپ آزموده به من گفت شادمهر برو، حرف‌های‌مان را در دادگاه می‌زنیم! یادم هست در روز دادگاه، هوا خیلی گرم بود. سرلشکر قرنی، سمت راست من نشسته بود و سرتیپ آزموده، روبه‌روی ما! لیوان آب من تمام شده بود و سرتیپ آزموده، لیوان آب خودش را به من تعارف کرد و من کمی خوردم. سرلشکر قرنی گفت: «اول آبت می‌دهد و بعد سرت را می‌برد!» در آن شرایط دشوار، روحیه‌اش بسیار خوب بود. پیش‌بینی‌اش هم درست از آب درآمد، چون بعد از اینکه آن دو وکیل کارشان را انجام دادند و حرف‌هایی زدند که هیچ به کار پرونده سرلشکر قرنی نمی‌آمد، من به دفاع از او پرداختم و از ویژگی‌های اخلاقی و اعتقادی ایشان حرف زدم و از ایشان دفاع کردم. دادگاه که تمام شد، یک نامه دادند دستم که در آن نوشته شده بود: به زنجان منتقل شده‌اید! گفتم من در آزمون دانشگاه جنگ شرکت کرده و قبول شده‌ام. گفتند خدمت خارج از مرکزت کم است! گفتم، ولی شرط شرکت در آزمون دانشگاه جنگ، این نبود! خلاصه هر جور که بود به من فهماندند می‌خواهند تو نباشی! بالاخره مرا بازنشسته کردند و از آن به بعد، مدیر شرکت ساختمانی رخشا شدم. رابطه ما هیچ‌وقت قطع نشد. بعد از انقلاب یک روز به دیدن ایشان رفتم. مرا پشت میزش نشاند و خودش رفت گوشه اتاق. دیدم پکر است. پرسیدم قضیه چیست؟ گفت: «من ۲۰ سال در ارتش نبوده‌ام، سران ارتش یا اعدام شده، یا فرار کرده، یا پاکسازی شده‌اند! من هم از نیرو‌های جدید، کسی را نمی‌شناسم!» گفتم من هم ۱۰ سال است که بازنشسته شده‌ام و کسی را نمی‌شناسم. گفت: «به هر حال رفاقت و برادری، حکم می‌کند که کمکم کنی!» من هم قبول کردم. در آن دوره با لباس شخصی، ساعت ۶ صبح می‌آمدم و ساعت ۱۲ شب، به خانه برمی‌گشتم! فقط جمعه‌ها به شرکت می‌رفتم و کم و بیش، آنجا را مدیریت می‌کردم. مهم‌ترین مسئله در آن دوره، این بود که نسبت به ارتش، سوءظن زیادی ایجاد شده بود و گروه‌های مختلف با شیوه‌ای کاملاً هدفمند، سعی می‌کردند ارتش را تضعیف کنند! ارتش ما طوری طراحی شده بود که با توجه به اهداف عراق- که خوزستان را یکی از استان‌های خود تلقی می‌کرد و در کلاس‌های مدارس خود هم، پیوسته این نکته را آموزش می‌داد- پیوسته در فکر دفاع مؤثر در برابر حمله احتمالی عراق بودیم. گروه‌های معاند، کاملاً طبق نقشه، سازماندهی ارتش را به‌هم ریختند و نیرو‌های کارآمد ارتش را از صحنه خارج کردند!...»

ناکامی کودتای قرنی، با همدستی عوامل داخلی و خارجی

همان‌گونه که اشارت رفت، سپهبد شهید محمدولی قرنی برای تغییر شرایط دشوار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران، با عده‌ای از دوستان همفکر، در صدد کودتا برآمد. با این همه، این طرح با تمام پیچیدگی‌های خویش، افشا شد و او و دوستانش، دستگیر شدند! در باب چند و، چون لو رفتن این کودتا، فرض‌های متنوعی وجود دارد که همچنان، در کانون گمانه و بررسی محققان است. سیدمرتضی حافظی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در مقالی، آیین احتمالات را به شرح ذیل، بسط داده است: «قرنی در سال ۱۳۳۶، به فکر یک کودتا افتاد. او معتقد بود دستگاه دولتی در ایران، فاسد شده و علاوه بر فساد، گرفتار بی‌نظمی و بی‌سروسامانی گسترده‌ای است و این ساماندهی را، می‌توان از طریق یک کودتای نظامی به سرانجام رساند. ضمن اینکه نسبت به تمایل امریکایی‌ها در جریان کودتای ۲۸ مرداد به ایجاد یک حکومت دیکتاتوری و حاکمیت نظامی وابسته به امریکا، واقف بود. انگیزه قرنی و همکارانش در تماس با امریکایی‌ها، در راستای سه منظور کلی بوده است: ۱- دادن اطلاعات به مقامات امریکایی، با این احتمال که آن‌ها اطلاعات یادشده را به شاه منتقل کنند. در این صورت قرنی و همکارانش، از نظریه امریکایی‌ها درباره چگونگی موفقیت خود در عملیاتی که در پیش داشتند، آگاه می‌شدند. ۲- محتمل است که نه‌تن‌ها ایالات‌متحده آن‌ها را تأیید کند، بلکه با دادن اطلاعات و رایزنی و شاید با وارد ساختن فشار به شاه برای روی کار آمدن دولت موردنظر، آن‌ها را یاری کند. ۳- در صورتی که ایالات متحده از زیر فشار گذاشتن شاه به سود آن‌ها خودداری کند، امید می‌رود که مقامات امریکایی، لااقل کوشش بیشتری برای تشویق شاه به انجام دادن اصلاحات اجتماعی، به عمل آورند. انگیزه قرنی از طرح اقدام ضدامنیتی علیه شاه و تلاش برای جلب حمایت امریکایی‌ها برای طرح کودتایی که می‌خواست پادزهر کودتای امریکایی دیگری باشد، یکی از خلأ‌هایی بود که در نهایت به ناکامی طرح او منجر شد. اقدام سرلشکر قرنی، کودتا بود و ظاهراً از همه جوانب هم شرایط فراهم شده بود، اما در شگفتی تمام کودتا لو رفت و اغلب قریب به اتفاق عوامل آن، از جمله خودِ وی دستگیر شدند. درباره چگونگی افشای طرح قرنی و اینکه چه کسی شاه را قانع کرد که توطئه قرنی واقعیت داشته، فرضیه‌های متعدی مطرح است. نخستین فرض بر دشمنی‌ها و رقابت‌های داخلی افرادی، چون بختیار رئیس ساواک، سرلشکر حاج‌علی کیا و سرلشکر مهدی علوی‌مقدم- که هر سه رقیب سخت قرنی بودند و از هر فرصتی برای بی‌اعتبار کردن او استفاده می‌کردند- تأکید دارد. فرضیه دوم لو رفتن کودتا را، منتسب به افشای اطلاعات توسط امریکایی‌ها می‌داند. قرنی در سال ۱۳۳۶ توسط اسفندیار بزرگمهر، امریکایی‌ها را در جریان کودتا می‌گذارد، اما امریکایی‌ها تصمیم نداشتند که در آن دوره، تغییری در ایران انجام دهند و با قرنی که او را دقیقاً نمی‌شناختند، باب همکاری را باز کنند و لذا قرنی را کنار گذاشتند و کودتا را لو و به محمدرضا پهلوی خبر دادند. فرضیه سوم نیز با توجه به نقش و تأثیر نیرو‌های خارجی در ایران، بر احتمال نقش و تأثیر انگلیس‌ها ضمن ارتباطشان با بختیار، کیا و علوی‌مقدم، در ناکام ماندن طرح قرنی اشاره دارد. صرف‌نظر از اینکه صحت‌وسقم کدام‌یک از این فرضیه‌ها را می‌توان اثبات کرد، آنچه روشن و آشکار است این که طرح کودتای قرنی، با همدستی میان عوامل داخلی و خارجی ناکام ماند و پیامد مهم و مستقیم آن، نظارت بیشتر بر نهاد‌های نظامی از یک‌سو و افزایش قدرت نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی از سوی دیگر بود. محمدرضا پهلوی با افشای کودتای قرنی، مستمسکی یافت که به‌واسطه آن، هم بر دایره اختیارات خود افزود و هم توانست زمینه را برای نقش‌آفرینی نیرو‌های اطلاعاتی و ضداطلاعاتی، فراهم سازد».

پذیرش مسئولیت ارتش، در هزارتوی مشکلاتِ پس از پیروزی انقلاب اسلامی

وانهادن سمت ریاست ستاد مشترک ارتش به سپهبد شهید محمدولی قرنی، در دوران پس از پیروزی انقلاب، نشان از اعتماد سران نظام نوپای اسلامی، به وی داشت. با این همه او در شرایطی بس دشوار، به پذیرش چنین مسئولیتی مبادرت ورزید. سران و بخش‌هایی از بدنه ارتش، فراری و مخفی بودند و برپا کردن دوباره این نهاد در شرایطی چنین توطئه‌خیز، بس طاقت‌فرسا می‌نمود. این نکته‌ای است که امیر سرلشکر حسین حسنی سعدی، در خاطرات خویش به آن اذعان دارد: «در ۲۲ بهمن سال ۵۷ و زمانی که انقلاب پیروز شد، تقریباً ساختار ارتش از هم پاشیده بود! عده‌ای از فرماندهان رده بالای این نهاد دستگیر شدند، عده‌ای از آن‌ها فرار کردند و عده‌ای هم، جرئت نداشتند از خانه‌هایشان بیرون بیایند! پادگان‌ها هم اکثراً تعطیل بودند و فقط عده‌ای انگشت‌شمار، به عنوان ادای تکلیف و حفاظت از پادگان‌ها، در آنجا حضور پیدا می‌کردند. این روز‌ها واقعاً برای اکثر ارتشی‌هایی که عمیقاً مذهبی بودند و از قید ژریم ستمشاهی آزاد شده بودند، از دشوارترین روز‌ها بود. در این شرایط بود که مسئولان انقلاب تلاش کردند نظم و انسجامی به ارتش بدهند و سرلشکر قرنی را- که عضو شورای انقلاب بود- به عنوان رئیس ستاد ارتش انتخاب کردند. ایشان سال‌ها بود که در ارتش حضور نداشت و طبیعتاً قبول این مسئولیت، برایش بسیار دشوار بود. شرایط کشور هم بسیار حساس بود و عناصر ضدانقلاب در گوشه و کنار کشور، بلوا به پا می‌کردند و می‌خواستند به ارکان نظام نوپای اسلامی، صدمه وارد کنند و بیش از هر عاملی، نابودی ارتش را هدف خود قرار دادند. آن‌ها به داخل پادگان‌ها نفوذ کردند و اسلحه‌های سبک و سنگین را، به غارت بردند! از جمله در اسفند ۵۷، به پادگان مهاباد حمله و تیپ آنجا را به طور کامل خلع سلاح و پادگان را تبدیل به مخروبه کردند! لازم به ذکر است که در آن برهه، سلسله مراتب فرماندهی وجود نداشت و اکثر نظامی ها، با لباس شخصی به پادگان می‌آمدند، یکی دو ساعتی را با دوستان سابق خود می‌گذراندند و به خانه برمی‌گشتند! شرایط بسیار ناپایدار و نامعلوم بود. حضرت امام فرمان بازگشت نظامی‌ها به پادگان‌ها و حفظ آن‌ها را، صادر کردند و شورا‌هایی به شکل خودجوش در پادگان‌ها تشکیل شد، ولی متأسفانه باز هم، وضعیت بهبود پیدا نکرد تا سرانجام قرار شد برای هر یگان، مسئولی تعیین شود و شورا‌ها بر اساس شناختی که از افراد داشتند، عده‌ای را انتخاب کردند».

مدیریت و مظلومیت در کردستان، در واپسین روز‌های حیات

مدیریت بحران تجزیه‌طلبی در کردستان و البته فرجام تلخ این پایمردی، واپسین برگ از حیات نظامی و سیاسی سپهبد شهید محمدولی قرنی است. او در آن دوره به دلایل گوناگون، از سوی ضدانقلاب مورد ترور شخصیت قرار گرفت و سوگمندانه با توفیق این روند، ترور شخص وی نیز زمینه یافت. حجت‌الاسلام والمسلمین سیدموسی موسوی، در این باره خاطراتی تلخ دارد: «شهید قرنی با قاطعیت خاصی که داشت، در سر و سامان دادن به ارتش بسیار موفق عمل کرد و در همان دوره کوتاه فرماندهی، با کمک نیرو‌های سپاه و کمیته، ارتش را به شکلی جدی در کنار نیرو‌های مردمی قرار داد، تا برخوردی بین این نهاد‌ها شکل نگیرد. شهید قرنی در غائله سنندج هم، تأثیر مهمی داشت. بنده به دلیل سوابقی که از دیرباز در آن خطه داشتم، می‌دانم که شهید قرنی، عامل عمده حفظ پادگان سنندج بود. اگر پادگان سنندج هم مثل پادگان مهاباد- که در روز‌های اول پیروزی انقلاب به دست ضدانقلاب افتاد- سقوط می‌کرد، قطعاً توپ و سلاح و تانک بیشتری به غارت می‌رفت! ضدانقلاب، تمام نیرو‌های خود را در سنندج متمرکز و باشگاه افسران و فرودگاه و پادگان شهر را محاصره و در اطراف شهر و در ارتفاعات اطراف، پایگاه‌های مهمی را دایر کرده بود. در چنین وضعیتی، اگر پادگان سنندج تسلیم می‌شد و این شهر با ارتفاعات و امکانات زیادی که داشت، به دست ضدانقلاب می‌افتاد، غائله کردستان دست‌کم ۱۰، ۱۵ سال طول می‌کشید! و معضل کردستان برای نظام، تبدیل به گرهی کور می‌شد. حتی احتمال داشت که کردستان تجزیه شود. شهید قرنی به رغم مخالفت‌های بسیار، کوتاه نیامد و با کسب اجازه از امام، هواپیمایی را به آنجا فرستاد تا با شکستن دیوار صوتی، در دل ضدانقلاب وحشت ایجاد کند و خودش هم به کرمانشاه آمد و هماهنگی‌های لازم را انجام داد. حقیقتاً شرایط دشواری بود. شهید قرنی معتقد بود در عین برخورد با فتنه کردستان و قلع و قمع ضدانقلاب، باید مراقبت کنیم که کمترین خسارت متوجه مردم شود. اگر فردی مکتبی و قاطع و با تدبیر مثل تیمسار قرنی مسئولیت ارتش را به عهده نمی‌گرفت، معلوم نبود غائله کردستان به عنوان اولین مشکل جدی‌ای که سر راه انقلاب قرار گرفت، به کجا می‌کشید. شهید قرنی با قاطعیتی که در کردستان نشان داد، روحیه افراد در ارتش را حفظ کرد. ما در آن دوره، افراد حزب‌اللهی که از نظر ایمان و اخلاق در حد شهید قرنی باشند، در ارتش داشتیم و افراد زیادی هم خدمت امام رفته و افراد دیگری را معرفی کرده بودند، اما امام علاوه بر ایمان و تعهد و اعتقاد، کسی را می‌خواستند که در حد سر‌لشکری و امیری باشد. ایشان نمی‌خواستند در همان روز‌های اول، یک سرگرد یا سروان فرمانده کل ارتش شود. این فرد باید قاطعیت لازم را هم می‌داشت، چون ضعف مدیریت، ارتش را نابسامان می‌کرد. تیمسار قرنی همه این ویژگی‌ها را در خود داشت. در قضیه کردستان اگر کار به دست دولت موقت و بنی‌صدر می‌افتاد، قطعاً کردستان وضعیت بهتری پیدا نمی‌کرد، اما شهید قرنی در همان اولین لحظات رخ دادن فتنه، قاطعانه برخورد کرد. شهید کشوری می‌گفت تیمسار قرنی بر خلاف نظر دولت موقت، خدمت امام رسیده و عرض کرده بود: «اگر در این قضیه کوچک‌ترین تعللی بکنیم، گرفتار می‌شویم و کاری از پیش نمی‌بریم!» هر وقت یادم می‌آید که شهید قرنی، چگونه در فروردین ۵۸، پادگان سنندج را نجات داد و ضدانقلاب را سرکوب کرد و امنیت را به شهر برگرداند و به جای قدردانی، از فرماندهی ارتش عزل شد، واقعاً دلم به درد می‌آید! حضرت امام، حتی‌الامکان نمی‌خواستند شخصاً تمام امور کشور و نظام را اداره کنند و طبیعی است که در کناره‌گیری شهید قرنی در ششم فروردین سال ۵۸ هم، تا حد زیادی سکوت کردند، که البته طبیعی بود».
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار