سرویس ایثار و مقاومت جوانآنلاین: جمعهها هميشه بوي انتظار ميهد و منتظران موعود هنوز چشم به راهند. در عصر جمعه اول اسفندماه با پرچم حفظ آثار شهداي دستجرد کوچه به کوچه در شهر گشتيم تا به خانه شهيد رضا فصيحي رسيديم. شهيد رضا فصيحي دستجردي از شهداي دوران دفاع مقدس 22 فروردين سال 1362 و در جريان عمليات والفجر يک به شهادت رسيد. شهيد فصيحي قبل از شرکت در عمليات والفجر يک در مرداد ماه سال ۱۳۶۱ به لبنان اعزام شد و هفت ماه در بعلبک حضور داشت و با رزمندگان مقاومت لبنان همکاری میکرد. او از رزمندگاني بود که موفق شد تصوير حضرت امام خميني را روي تانک صهيونيستها نصب کند و خواب را به چشم آنها حرام کند.
وقتي پرچم کنار خانه قرار ميگيرد، ذکر صلوات فضا را پر ميکند و چشمها روي تصوير شهيد رضا فصيحي خيره ميماند. پس از آن قاري نوجوان عباس هاشمپور آياتي از کلام وحي را تلاوت ميکند، حاجآقا کثيري به ياد امام عصر مديحه سرايي ميکند و پس از آن حسين فصيحي، برادر شهيد رضا فصيحي ميگويد در خانه ما هميشه ياد دو شهيد با نام امام شهيدان گره خورده است. ياد برادرم رضا و برادر همسرم حسين فصيحي.
حسین هاشمپور، از رزمندان دفاع مقدس و مدافعان حرم به خانواده شهيد ميگويد:« ما آرامش امروزمان را مدیون ایثار و گذشت شهدا و خانواده های شهدا هستیم. یاد و خاطره شهدای هشت سال دفاع مقدس و شهدای مدافعین حرم بویژه شهید رضا فصیحی را گرامی ميداريم و باورمان اين است که ما باید قدردان خون شهدا و ادامه دهنده ی راهشان باشیم.
تغییر مسیر در زندگی
بعد از آن حسين فصيحي درباره خصلتهاي برادر شهيدش ميگويد:« رضا پسری بسیار با محبت و دلسوز و مهربان بود. او در دبستان روستای دستجرد اصفهان درس خواند و همراه درس خواندن در کارهای انقلابی هم شرکت می کرد. رضا در اوج جوانی برای کسب وکار به تهران آمد و چون به کار خیاطی علاقمند بود ما برادرها کمکش کردیم و برایش یک مغازه اجاره کردیم و شش دستگاه چرخ خیاطی و چند تن پارچه هم خریدیم تا بتواند پیشرفت کند و الحمدلله با پشتکاری که داشت بازار کسب و کارش پر رونق بود. رضا یک جوان خوش سیما و فعال و با ایمان بود. برای همین خیلی ها آرزو داشتند رضا دامادشان شود. ما خودمان هم تصمیم داشتیم برای رضا به خواستگاری دختری برویم که پدرش تاجر معروفی از شهر بانه بود و باهم رفت و آمد خانوادگی داشتیم. اما رضا یک دفعه صدو هشتاد درجه چرخید و راه و هدفش در زندگی تغییر کرد و یک روز به ما زنگ زد و گفت من پادگان امام حسین علیه السلام هستم و قرار است به لبنان اعزام شویم. پرسیدیم چرا پس تا حالا چیزی نگفتی؟ گفت: اگر می گفتم جز مخالفت کاری نمی کردید. سوال کردیم پس مغازه ات را چه می کنی؟ گفت: همه را جمع کنید، من راه و هدفم را پیدا کردم و دیگر سر این کار بر نمی گردم. رضا تصمیمش را گرفته بود و نیت داشت برای همیشه عضو سپاه شود و به اسلام و انقلاب خدمت کند. آن روز ما فکرمان این بود که کمک کنیم رضا یک زندگی ایده آل برای خودش بسازد اما او به درکی بالاتر از این دنیای مادی رسیده بود و ما یک چنین درکی را نداشتیم. رضا حدود هفت ماه در بعلبک لبنان آموزش دید و سپس به ایران باز گشت».
نحوه شهادت
برادر شهيد فصيحي در شرح شهادت برادرش ميگويد:«رضا پس از اینکه از لبنان آمد یک هفته بیشتر پیش ما نماند. در آن یک هفته پنج روزش را باهم به دستجرد رفتیم تا با پدر و مادرمان دیداری تازه کنیم در آنجا یک روز به گلزار شهدای دستجرد رفتیم. رضا را بر سر مزار برادر همسرم شهید حسین فصیحی بردم که تازه به شهادت رسیده بود. آنجا رضا کنار مزار شهید حسین فصیحی را به من نشان داد و گفت: اینجا کسی را خاک نمی کنند به جز یک نفر که آن یک نفر هم من هستم . بعد از اینکه به تهران آمد به سپاه رفت و پیگیر اعزام به جبهه شد. این اعزام اولین و آخرین اعزامش بود و در والفجر یک در منطقه عملیاتی شرهانی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. »
دعای خیر مادر
برادر شهيد ادامه ميدهد:«در عملیات والفجر یک ما خیلی شهید دادیم که پیکر پاک خیلی از شهدا برنگشت. اما پیکر مطهر رضا سه روز بعد از شهادتش آمد و من فکر می کنم که این از دعای خیر مادرمان بود که می گفت: خدایا من فرزندم را سالم به سوی تو رهسپار کردم یا او را سالم به من برگردان یا با شهادت. دوست ندارم که فرزندم اسیر یا مجروح و یا مفقودالاثر شود و رضا پس از شهادت پیکر مطهرش به وطن بازگشت. »
وصیت شهید
برادر شهيد فصيحي درباره وصيت برادر شهيدش ميگويد:«برادرم در وصيتنامه اش نوشته است که: پدر و مادر و برادرانم اگر من به شهادت رسیدم شما مزاحم دولت نشوید و از آنان توقعی نداشته باشید. و از سفره ی انقلاب چیزی برندارید و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید.»
سخن آخر
برادر شهيد ميگويد:«الحمدلله با همه ی سختیها و دشمنی هایی که وجود دارد اکثر مردم قدر انقلاب را می دانند و وجود با برکت رهبر معظم انقلاب دلگرمی همه ی ما می باشد و ما همیشه حضور شهدا را در زندگیمان حس می کنیم بخصوص حضور برادر شهیدم که همیشه در مراحل سخت زندگی که قرار گرفتیم چون می دانستیم دعای خیر ایشان را به همراه داریم با توکل به خدا کارها را پیش بردیم و به لطف خدا موفق هم بودیم و دعا می کنیم که خدا لطف و نظرش را از ما نگیرد و وضع مملکتمان از این بهتر شود و ما خانواده شهدا از مسئولین محترم می خواهیم که به وظیفه ی خوشان به نحو احسن عمل کنند و به حرفهایی که می زنند عمل کنند و نگذارند که خون شهدا پایمال شود.»
شهادت آغاز است
روايت زندگي و شهادت شهيدان را پاياني نيست چرا که به گفته سيد شيهدان اهل قلم شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستارهای است که پرتو نورش عرصه زمان را در مینوردد و زمین را به نور ربالارباب اشراق میبخشد.
پس از اين که تصوير قاب گرفته شهيد به خانواده شهيد تقديم مي شود، خادمان شهداي دستجرد، يادگاران دفاع مقدس و اعضاي خانواده شهدا از جمله امير قليچخاني فرزند امير سرتيپ علي قليچخاني و برادر شهيد مهدي فصيحي پرچم حفظ آثار شهدا را بار ديگر کوچه به کوچه در شهر ميگردانيم تا در ديداري ديگر در خانه شهيدي ديگر ياد شهدا را زنده نگه داريم.