کد خبر: 1037857
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۰:۵۹
«چالش‌های مبارزات انقلاب اسلامی در محله تهرانپارس تهران» در گفت‌و‌شنود با زنده‌یاد آیت‌الله حیدرعلی جلالی خمینی
وقتی به منطقه نارمک آمدم، دیدم در این منطقه مسجد خیلی کم است، لذا تصمیم گرفتم عده‌ای از شاگردان امام را به منطقه بیاورم و با کمک هم، به ساخت مسجد بپردازیم و حرکت انقلابی را از پایگاه مسجد شروع کنیم. اولین مسجدی هم که تصمیم گرفتیم بسازیم، در فلکه دوم تهرانپارس بود. تهرانپارس، مرکز زرتشتی‌ها بود و سه معبد داشت، اما مسجد نداشت! املاک آنجا هم کلاً به دو نفر به نام‌های ارباب هرمز و ارباب رستم تعلق داشت که هر دو وابسته به دربار بودند!
محمدرضا کائینی

سرویس تاریخ جوان آنلاین:  در واپسین روز‌های دهه فجر و چهل و دومین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، روحانی مجاهد و معتمد امام خمینی، زنده‌یاد آیت‌الله حیدرعلی جلالی خمینی، روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت گشت. هم از این روی و در تکریم مجاهدات آن بزرگ در ادوار پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تلفیقی از دو گفت‌و‌شنود خویش با آن بزرگ را به شما تقدیم می‌دارم. امید می‌برم که انتشار آن، تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

انس با امام خمینی، از آغاز هجرت به قم برای تحصیل


زنده‌یاد آیت‌الله حیدرعلی جلالی خمینی را می‌توان در زمره یکی از نزدیک‌ترین فضلای قم و روحانیون تهران، به امام خمینی قلمداد کرد. او از بدو ورود به شهر قم تا پایان حیات رهبر‌کبیر انقلاب اسلامی، با ایشان رابطه‌ای وی‍ژه داشت و اسناد متعدد، حاکی از آن است. آن مرحوم خود در آغاز این گفت‌و‌شنود، در‌این‌باره می‌گوید:

«زادگاه من خمین است و مقدمات را در آنجا خواندم. بعد پدرم و پدرِ آیت‌الله رضوانی (رحمه‌الله)، ما را به قم آوردند و خدمت حضرت امام بردند. از آن به بعد من در منزل امام رفت‌وآمد داشتم و ایشان هم، بسیار به من لطف داشتند. مرحوم آقای پسندیده هر وقت می‌خواستند از خمین چیزی برای حضرت امام بفرستند، می‌دادند من و می‌آوردم و خدمتشان می‌دادم. در قم استادان متعددی داشتم. معالم را در خدمت آیت‌الله سبحانی خواندم، کفایه را نزد آیت‌الله سلطانی. مدتی پای درس آیت‌الله آقا شیخ جواد تبریزی بودم و دو سال هم از محضر آیت‌الله العظمی بروجردی بهره بردم و درس ایشان را امتحان دادم و قبول شدم و برایم، ماهی ۴۵ تومان شهریه مقرر کردند. وقتی حضرت امام درس خارج را شروع کردند، یک دوره اصول و فقهی را که از مکاسب می‌گفتند در محضر ایشان بودم.»


پیش خود می‌گفتم: امام با کدام امکانات می‌خواهند در برابر استکبار جهانی بایستند؟


آیت‌الله جلالی خمینی از آن گاه که از اراده امام خمینی برای به چالش کشیدن رژیم شاه- که در واقع اعلام جنگ به تمامی حامیان فرامنطقه‌ای وی بود- مطلع گشت، با حیرت مواجه شد! چه اینکه نه‌تن‌ها برای وی که برای بسیاری، چون او این پرسش مطرح بود که چنین فرآیندی، قرار است با کدامین وسایل و امکانات پیش رود؟


«من به درس حضرت امام خمینی می‌رفتم و به خانه ایشان هم آمد و شد داشتم. راستش را بخواهید وقتی امام از نهضت و قیام حرف می‌زدند، پیش خودم می‌گفتم امام خمینی با کدام سپاه و امکانات می‌خواهند در برابر استکبار جهانی بایستند؟ رژیم شاه کاملاً توسط غرب، به‌ویژه امریکا، حمایت می‌شد و یکی از قوی‌ترین ارتش‌های دنیا را در اختیار داشت، درحالی‌که کل امکانات امام خمینی، یک عبا، یک عمامه و یک جفت نعلین بود! البته ما قدرت معجزه‌گر ایمان و توکل امام را، درک نکرده بودیم. خداوند می‌فرماید: اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری و قدم‌هایتان را استوار می‌کند. امام خمینی از چنین پشتوانه عظیمی برخوردار بودند، به خدا توکل کردند و توانستند نظامی مبتنی بر احکام اسلامی تأسیس کنند.»


ارثیه پدری امام در خمین را، بین خانواده شهدا و جانبازان تقسیم کردم!


تحلیل آیت‌الله جلالی از سیره امام خمینی، از آن روی که از زبان شخصیتی نزدیک به آن بزرگ بیان می‌شود، در خور توجه مضاعف است. او بر این باور است که توفیق برقراری حکومت اسلامی، تنها نصیب رهبر‌کبیر انقلاب گشت و این همه، به دلیل خصال کم بدیل آن بزرگ بود: «حضرت امام از هر جهت یک شخصیت کم‌نظیر و استثنائی بودند و توانستند مسئله سیاست اسلامی و ولایت را در جامعه عملی کنند. قبل از ایشان هم بزرگانی در میان فق‌های ما، موضوع ولایت فقیه را مطرح کرده بودند، اما تنها امام خمینی بودند که توانستند پس از ۱۴۰۰ سال، اسلام را از غربت بیرون بیاورند و ولایت فقیه را به صورت حکومت پیاده کنند. پس از ائمه اطهار (ع)، علما و مبارزان زیادی در راه استقرار یک حکومت الهی به زندان رفتند، شکنجه شدند و به شهادت رسیدند، اما خداوند این توفیق را نصیب حضرت امام کرد. ایشان همواره می‌فرمودند: برای دو چیز قیام کرده‌اند:

اسلام و مستضعفین. ایشان در دورانی پایه‌های انقلاب را روی این دو محور قرار دادند که دو ابرقدرت سرمایه‌داری و کمونیستی - که ماهیت هر دو بر ظلم و بهره‌کشی است - دنیا را در اختیار داشتند. امام خمینی در چنین وضعیتی شعار نه شرقی، نه غربی را مطرح و جمهوری اسلامی را مستقر کردند، بنابراین از همان ابتدا توجه به طبقه ضعیف در پرتوی احکام اسلامی، هدف امام بود. امام خمینی خود نیز مانند ضعیف‌ترین طبقات اجتماعی زندگی می‌کردند و زندگی ایشان در آغاز نهضت، در تبعید و بعد که ۱۰ سال و چهار ماه حکومت کشور را در اختیار داشتند، کمترین فرقی نکرد و چه بسا که ساده‌تر هم شد! می‌دانید که ایشان در سال‌های پایانی عمر، به من مأموریت دادند که ارثیه پدری ایشان را - که حدود ۴ هزار و ۵۰۰ متر زمین در خمین بود - به قطعات ۱۰۰ تا ۱۵۰ متری تقسیم و بین خانواده شهدا، مفقودین و جانبازان تقسیم کنم! این کل ارثیه رهبر جهان اسلام بود! به نظر من وصف چنین شخصیتی بسیار دشوار است، مضافاً بر اینکه خود ایشان به هیچ‌وجه از اینکه کسی مدح ایشان را بگوید، خوششان نمی‌آمد و موضع‌گیری می‌کردند. یک‌بار ائمه جمعه در جماران خدمت امام خمینی آمده بودند و آیت‌الله مشکینی از امام تعریف کردند. امام بسیار ناراحت شدند و به ایشان فرمودند: من از شما انتظار نداشتم! امام خمینی در همه چیز از جمله زندگی روزمره‌شان، به پیامبر (ص) اقتدا می‌کردند. هرگز اجازه نمی‌دادند سفره پر زرق و برقی گسترده شود. غذایشان بسیار ساده بود و، چون به نان محلی خمین علاقه داشتند، من هر بار که به خمین می‌رفتم، برای ایشان نان محلی می‌آوردم. امام هر وقت یک لیوان آب می‌خوردند و نیمی از آن باقی می‌ماند، روی لیوان کاغذ می‌گذاشتند که هر وقت تشنه شدند نیمه دیگر را بخورند، یعنی از اسراف در این حد هم پرهیز داشتند. این همه زهد و تقوا در کنار شجاعت مثال‌زدنی امام خمینی، جز در معصومین (ع) سابقه ندارد. علاوه بر این، تمام کار‌های امام خمینی دقیق بود و روی برنامه و ساعت انجام می‌شد. یک‌بار من مسئولیت بعثه حضرت امام در حج را به عهده داشتم و خانم مصطفوی دختر امام، مهمان ما بودند. ایشان گاهی به ساعتشان نگاه می‌کردند و می‌گفتند الان دقیقاً می‌دانم که پدرم دارند چه کار می‌کنند! امام خمینی در ساعات خاصی در طول روز قرآن می‌خواندند و در آن ساعت، هیچ کسی را به حضور نمی‌پذیرفتند. نظم در کار‌ها به قدری امر مهمی است که مولای متقیان علی (ع)، در آخرین لحظات عمر پربرکتشان فرزندانشان را به نظم در امور توصیه می‌کنند. امام به قدری منظم بودند که واقعاً می‌شد ساعتتان را با کار‌های ایشان تنظیم کنید!»


در دوران انقلاب، لقب «خمینی» را کنار اسم خود قرار دادم!


مصاحبه شونده فقید ما پس از آغاز نهضت اسلامی، از سوی امام خمینی عازم تهران شد که امامت جماعت مسجد احمدیه نارمک تهران را بر‌عهده گیرد! وی در بدو ورود به تهران، سلسله اقداماتی را برای زنده نگه داشتن نام امام و حرکت نهضت اسلامی در آن منطقه آغاز کرد که اهم موارد آن را اینگونه روایت کرده است:

«پیش‌نماز مسجد جامع نارمک، حجت‌الاسلام واحدی برادر شهیدان واحدی بود. آن‌ها از قم برای مسجد احمدیه، امام جماعت خواستند و حضرت امام دستور دادند من این مسئولیت را به عهده بگیرم. نهضت امام شروع شده بود و من در واقع، نماینده ایشان در آن مسجد بودم و لذا باید با فعالیت‌هایم، به نهضت امام کمک می‌کردم. بنابراین ابتدا، لقب خمینی را کنار اسمم قرار دادم! ساواک بار‌ها بابت این قضیه مرا احضار کرد، ولی من هر بار می‌گفتم زادگاهم خمین است و طبیعی است که پشت سر فامیلم، خمینی باشد... و آن‌ها نمی‌دانستند چه باید بکنند! می‌خواستم به این ترتیب و به سهم خودم، در زنده نگه داشتن نام امام در ذهن مردم تلاش کنم، تا آن‌ها بدانند که منشأ حرکت و قیام، در کجاست. دومین اقدام این بود که وقتی به منطقه آمدم، دیدم در این منطقه مسجد خیلی کم است، لذا تصمیم گرفتم عده‌ای از شاگردان امام را به منطقه بیاورم و با کمک هم به ساخت مسجد بپردازیم و حرکت انقلابی را از پایگاه مسجد شروع کنیم. اولین مسجدی هم که تصمیم گرفتیم بسازیم، در فلکه دوم تهرانپارس بود که بعد‌ها امام جماعت آن، آیت‌الله مفید رئیس سابق دیوان عالی کشور شد. تهرانپارس، مرکز زرتشتی‌ها بود و سه معبد داشت، اما مسجد نداشت! املاک آنجا هم کلاً به دو نفر به نام‌های ارباب هرمز و ارباب رستم تعلق داشت که هر دو وابسته به دربار بودند! لقب آریامهر را هم، زرتشتی‌های تهرانپارس به شاه داده بودند! اکثر مردم منطقه مسلمان بودند، اما مسجد نداشتند! یک شب به مناسبت دهه محرم، مرا برای سخنرانی به جلسه‌ای دعوت کردند. شب هفتم به فکر افتادم از خود اهالی بخواهم کمک کنند که مسجدی ساخته شود و پیشنهاد دادم که نام مسجد را هم اباعبدالله‌الحسین (ع) بگذاریم. آن شب برای شروع بنای مسجد، ۳۵ تومان پول جمع شد. بعد هم مقرر شد آن جلسه به شکل سیار، در خانه افراد برگزار شود تا وقتی که مسجد ساخته شود. استقبال از این جلسات خیلی خوب بود و گاهی نماز‌های جماعت عظیمی هم، در آن برگزار می‌شد.»


زمین مسجد نارمک را به ۳۶ هزارتومان خریدم!


از جمله اقدامات آیت‌الله جلالی خمینی پس از استقرار در منطقه نارمک تهران، تأسیس یک مسجد بود. اهمیت ساخت این پایگاه دینی و سیاسی، در این بود که برای فعالیت‌های وی در آن منطقه- که فاقد مسجد بود- مرکزیتی به وجود آید. وی برای ساخت این مسجد، از اختلافات ارباب هرمز و ارباب رستم (دو چهره زرتشتی و متنفذ منطقه) بهره برد و زمین آن را از ارباب رستم خرید! با این همه، این همه چالش‌های مربوط به ساخت مسجد نبود: «یک روز از طرف ارباب هرمز یکی از ملاکین عمده تهرانپارس، کسی آمد و گفت می‌دانیم شما تازه به تهران آمده‌اید و خانه ندارید و وضع مالی شما خوب نیست، ارباب هرمز گفته است فردا به محضر بیایید تا هزار متر زمین به نام شما ثبت شود، به شرط اینکه از بنای مسجد منصرف شوید! من گفتم سلام مرا به ارباب هرمز برسانید و بگویید نیازی به این ولخرجی‌ها نیست، ما هم با شما دعوا نداریم. شما معبد دارید، ما مسلمان‌ها هم می‌خواهیم مسجد داشته باشیم!... دو سه شب بعد کسی از طرف ارباب گیو آمد و گفت ارباب گفته است شنیده‌ام می‌خواهید مسجد درست کنید و پول هم ندارید، فردا به فلان محضر بیایید و سند هزار متر زمین را بگیرید و هر کاری که دلتان می‌خواهد در آن انجام بدهید! پرسیدم پولش چه می‌شود؟ پاسخ داد همان ۳۶ تومانی که دارید کافی است! در واقع رقابت و اختلاف دو ارباب، به نفع ما شد! من رفتم و زمین را گرفتم و همانجا در محضر، وقف مسجد کردم که دیگر کسی نتواند آن را تصاحب کند! زمین درست روبه‌روی معبد زرتشتی‌ها بود. امام هنوز به ترکیه تبعید نشده بودند. من رفتم قم و موضوع را برایشان تعریف کردم و گفتم در دهه محرم چنین قصه‌ای پیش آمد، مشکلی هم که دارم این است که می‌ترسم با بهانه‌گیری‌هایی که می‌کنند، این مسجد از دست ما برود! امام پرسیدند به فکر خودت چه راه‌حلی می‌رسد؟ جواب دادم فکر می‌کنم خوب است آیت‌الله سید احمد خوانساری را- که در دربار نفوذ و شاه از ایشان حرف‌شنوی دارد، در این موضوع داخل کنیم! امام پیشنهادم را پسندیدند و گفتند نزد ایشان برو و سلام مرا هم برسان و کمک بگیر! به تهران برگشتم و نزد آیت‌الله خوانساری رفتم و ماجرا را تعریف کردم. گفتم زمینی را برای بنای مسجد پیدا کرده‌ایم، ولی می‌ترسم بالاخره جلوی کار ما را بگیرند! ایشان چندان در کار‌ها دخالت نمی‌کردند، ولی در این قضیه، انصافاً به میدان آمدند و کمک کردند. من گفتم اطلاعیه می‌دهم و شما می‌آیید و کلنگ مسجد را می‌زنید. همین کار را هم کردم و در روزنامه اطلاعیه دادم. فردا صبح از ساواک به سراغم آمدند که چرا برای ساختن مسجد، از ساواک اجازه نگرفتید؟ گفتم از کی تا به حال برای ساخت مسجد، باید از ساواک اجازه گرفت؟! ساواکی‌ها می‌گفتند در تهرانپارس زرتشتی زیاد است و احتمال دارد سر این قضیه، زرتشتی‌ها و مسلمان‌ها به جان هم بیفتند و افرادی در درگیری کشته شوند و امنیت منطقه به هم بریزد! خلاصه بدجوری در ساواک گرفتار شده بودم که آیت‌الله خوانساری تلفن زدند و مرا از آن وضعیت نجات دادند. سروانی که آنجا بود، گفت آقای جلالی! برو خدا را شکر کن که آقای خوانساری وساطت کرد، و‌الا معلوم نبود ساواک چه بلایی بر سر شما بیاورد! من از آنجا که خلاص شدم، رفتم منزل آیت‌الله خوانساری در بازار و دیدم سه چهار نفر آمده‌اند پیش ایشان و می‌گویند این زمین غصبی است و شما نباید کلنگ ساخت آن را بزنید! من عرض کردم آقا! غصبی کدام است؟ این زمین سند و مدرک دارد. آیت‌الله خوانساری گفتند من حرف شما را قبول دارم و برای زدن کلنگ مسجد می‌آیم. ما هم ترتیبی دادیم که از ایشان استقبال و مشایعت مفصل و باشکوهی به عمل آید. بعد هم مسجد را ساختیم و الحمدلله پایگاه خوبی برای فعالیت‌های دینی و سیاسی شد.»


سینما مونت‌کارلو را خریدیم و به مسجد تبدیل کردیم!


مساجدی که آیت‌الله جلالی در منطقه نارمک بنا نمود، به کانونی برای ترویج مرجعیت و رهبری امام خمینی و نیز توسعه اندیشه انقلاب اسلامی مبدل گشت. هم از این روی جلسات وی، هماره زیر‌نظر ساواک قرار داشت و او در‌این‌باره، بار‌ها به دستگاه امنیتی مربوطه احضار شد! خاطراتی که آن زنده یاد در‌این‌باره نقل می‌کرد، شنیدنی و در مواردی مطایبه‌انگیز است: «یک بار نماز را که خواندیم، یک نفر از وسط جمعیت بلند شد و گفت برای سلامتی آیت‌الله‌العظمی خمینی صلوات! این کار باعث شد ساواک بریزد و عده زیادی و اول از همه هیئت مدیره مسجد را دستگیر کند. وقتی مرا گرفتند، توبیخم کردند و گفتند آیا شما مسجد ساخته‌اید که در آن برای آیت‌الله خمینی صلوات بفرستید؟ گفتم منظور مردم من هستم، نه آیت‌الله خمینی مورد‌نظر شما، کسی ایشان را نمی‌شناسد!... و با این ترفند از چنگ ساواک گریختیم! مدتی بعد هم سینما مونت‌کارلو را خریدیم و به مسجد تبدیل کردیم. خوبی ماجرا به این بود که همه مردم و متدینان و امام‌های جماعت مساجد، همدل و همراه بودیم و با هم همکاری می‌کردیم. امام‌های جماعت آن زمان، روحیه اجتماعی و مردم‌گرایی داشتند، در مساجد صندوق‌های کمک و همیاری وجود داشت و جوانان زیادی در جلسات دعای کمیل و ندبه شرکت می‌کردند. علتش این بود که ائمه جماعت را، اکثراً مراجع انتخاب می‌کردند و مردم وقتی می‌خواستند برای مسجد منطقه خود امام جماعت بیاورند، به مراجع مراجعه می‌کردند و لذا امام‌های جماعت از قدرت علمی، بالا و توانایی جذب مردم برخوردار بودند، ولی حالا اینطور نیست و امور مساجد امام جماعت می‌فرستد که اغلب جوان هستند و شناخته‌شده نیستند و سابقه مردمی و انقلابی چندانی ندارند و نمی‌توانند مردم را جذب کنند!»


امام از عدم تحقق همه‌جانبه عدالت پس از پیروزی انقلاب، ناراحت بودند!


واپسین بخش از گفت‌و‌شنود با آیت‌الله جلالی خمینی، به نگرانی‌ها و ملالت‌های رهبر‌کبیر انقلاب، در دوران تأسیس نظام اسلامی اختصاص دارد. وی بر این باور است که رفع محرومیت از کشور و تحقق همه‌جانبه عدالت (آنگونه که در شأن یک نظام اسلامی است) همچنان محقق نشده و این می‌تواند، به معضلی بزرگ برای نظام، کشور و اسلام مبدل گردد: «حضرت امام همیشه از اینکه اهدافشان درباره محرومان، آن‌گونه که شایسته یک حکومت اسلامی است، محقق نشده بود، ناراحت بودند! عدالت و اجرای قوانین اسلام، دغدغه اصلی امام خمینی بود و می‌فرمودند: اگر اسلام این‌بار سیلی بخورد، به این زودی‌ها نخواهد توانست سربلند کند!... ایشان محرومان را ولی‌نعمت‌های انقلاب می‌دانستند و می‌فرمودند: به واسطه این‌ها انقلاب شد و این‌ها بودند که فرزندان خود را به جبهه‌ها فرستادند و لذا استمرار انقلاب هم در گروی سربلندی و توانمندسازی این قشر است. همیشه بخش زیادی از افرادی که مشتاقانه به ملاقات امام خمینی می‌شتافتند، طبقات محروم و پابرهنه‌ها بودند. خود ایشان هم نه مسکنی داشتند و نه پولی؛ لذا همیشه درد و محرومیت طبقه فرودست جامعه را احساس می‌کردند. امام خمینی با چنین عزم، اراده و روحیه‌ای بود که تاریخ کشور و بلکه اسلام را عوض کردند.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار