کد خبر: 1037550
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰
آنچه می‌پوشیم گاهی واقعیت‌ها را آشکار می‌کند
برای بعضی از ما، لباس‌ها نوعی نقابند که ما در پس آن‌ها ناپدید می‌شویم، مثل نوعی استتار که به ما این امکان را می‌دهد که بخشی از خودمان را برای خودمان نگه داریم؛ چنانکه گویی هستی و دارایی ما نمی‌خواهد در قالب آنچه می‌پوشیم به بیان در آید و آشکار شود

سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چند تکه پارچه کجا و روح آسمانی ما کجا؟ می‌گویند لباس ربطی به باطن آدم‌ها ندارد. متفکران، یکی پس از دیگری، صنعت مد و طراحی لباس را تحقیر کرده‌اند و آن را دغدغه سطحی‌نگر‌ها می‌دانند، اما شهیدا باری معتقد است تاریخ اندیشه ظاهر و جلوه بیرونی آدم‌ها را بیش از اندازه دست‌کم گرفته است. او می‌گوید لباس‌ها دقیقاً همان جایی وارد میدان می‌شوند که زبان ما بند می‌آید. آن‌ها اشیای رازآلودی‌اند که بیش از آنکه بپوشانند، واقعیت را آشکار می‌سازند.

هنگامی که زبان کم می‌آورد، لباس‌ها می‌توانند حرف بزنند. تصور ساده و معمول ما درباره اندیشه‌ها این است که آن‌ها در کتاب‌ها و شعر‌ها نوشته می‌شوند، در ساختمان‌ها و نقاشی‌ها صورت دیداری می‌یابند، در گزاره‌های فلسفی و استنتاج‌های ریاضی شرح و توضیح داده می‌شوند و در کلاس‌های درس با استفاده از زبان و عدد و نمودار آموزش داده می‌شوند، اما دشوارتر و ظریف‌تر پذیرفتن این نکته است که لباس‌ها را نیز می‌توان همچون صورت‌هایی از اندیشه و همچون تفکرات و تأملاتی در نظر گرفت که درست مثل هر شعر یا معادله‌ای گویا و بامعنا هستند. آیا نمی‌توان تصور کرد که کشیدن یک نخ بتواند فروبستگی جهان را برای ما بگشاید و کلاف راز‌های آن را مثل لبه نخ نما شده لباس از هم باز کند؟ آیا نمی‌توان تصور کرد که لباس‌ها صرفاً بازتابی از شخصیت و ترجیحات پیش پا افتاده ما مثل ترجیح خاکستری بر سبز نباشند، بلکه عمیق‌تر از این‌ها نشانی از شیوه‌های زیستن آدم‌ها را در خود داشته باشند؟ آیا نمی‌توان لباس را همچون تصویری مادی و ملموس از تجربیات ما و بیانی از امید‌ها و آرزو‌های ما در نظر گرفت؟ آیا ممکن نیست که بتوانیم جهان را در هندسه بی‌عیب‌ونقص یک چاک گریبان، در اندازه‌های منظم یک دامن پرچین و در کمال ایستا و گرمابخش حلقه‌ای از مروارید‌ها درک کنیم؟


بعضی از مردم عاشق لباس هستند، کلکسیونی از آن‌ها دارند، مراقبشان هستند، برای داشتنشان شور و هیجان پیدا می‌کنند، خریدنشان را کاری بسیار جدی می‌شمارند و زحمت زیادی می‌کشند تا تصویر درستی از خود به دیگران عرضه کنند. برای بعضی ها، تولید و پوشیدن لباس یک نوع هنر است که ذوق و نازک بینی آن‌ها را به نمایش می‌گذارد و وجه تمایز آن‌ها از دیگران می‌شود. در موارد دیگر، لباس می‌تواند کارکردی را به انجام برساند؛ می‌تواند نوعی اتحاد شکلی ایجاد کند که مانع از شکل گیری هر اندیشه‌ای فراتر از مقتضیات و بایسته‌های نزاکت باشد؛ می‌تواند به کار تنظیم دما بیاید یا برای رعایت آداب و رسوم معمول جامعه باشد، اما لباس‌ها در دل خود حافظه و معنا دارند؛ یا به یک تعبیر، در آن‌ها گره‌هایی برای پیوندزدن هست. لباس ها، به‌طرقی پیچیده، نیرومند و قطعی ما را با مردمان و سرزمین‌های دیگر مرتبط می‌کنند؛ اگر درست گوش کنیم، لباس مثل زبانی است که در همه جای دنیا با آن سخن می‌گویند.


توجه به لباس را باید شیوه‌ای از فهم بدانیم، چون به‌رغم همه قاعده پردازی‌های انتزاعی و رفیع درباره خودبودگی و روح، زندگی درونی و باطنی ما همچنان چیزی پوشیده است. هرگز نمی‌توان ادعا کرد که شیوه‌های لباس پوشیدن ما هیچ ربطی به انگیزه‌های ما برای تمایل و طرد و هیجان و ملال ندارند، همان انگیزه‌هایی که ما را به دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن می‌کشانند. جامه‌هایی که به تن می‌کنیم راز‌های ما را با خود حمل می‌کنند و در هر موقعیتی آن‌ها را برملا می‌سازند؛ آن‌ها چیزی بیش از آنچه بدانیم یا بخواهیم را فاش می‌کنند. اگر به‌دنبال این باشیم که به وسیله لباس‌ها جایگاهمان در عالم، اعتماد به نفسمان و داشته‌هایمان را نشان دهیم، در حجابی از فریفتگی اسیر شده ایم.


لباس‌ها می‌توانند ایمنی بخش باشند و مثل یک پناهگاه ما را از اضطراب‌ها و عذاب‌هایی در امان بدارند که قدرتشان می‌توانست ما را همچون پادشاهی عریان در خارزاری طوفانی از ترس به لرزه درآورد. اگر نومیدی در دل زندگی رسوخ کرده است، شاید لباس‌ها به ما کمک کنند که آن را ساکت و کمرنگ کنیم؛ و با این حال اعتمادکردن به لباس‌ها برای حفظ اسرارمان به خودی خود فریبی بیش نیست.


برای بعضی از ما، لباس‌ها نوعی نقابند که ما در پس آن‌ها ناپدید می‌شویم، مثل نوعی استتار که به ما این امکان را می‌دهد که بخشی از خودمان را برای خودمان نگه داریم؛ چنانکه گویی هستی و دارایی ما نمی‌خواهد در قالب آنچه می‌پوشیم به بیان در آید و آشکار شود. لباس‌هایی هستند که ما سخت مشتاقشان هستیم و به محض اینکه فراغت و خلوتی دست بدهد فوراً آن‌ها را می‌پوشیم، مثل پلیوری که آخرین ساعات روز را با آن سپری می‌کنیم.


ما خیلی راحت درباره نحوه بروز شخصیت از طریق لباس‌ها حرف می‌زنیم، اما لباس ها، جامه‌های مخصوص مراسمات، قماش‌ها و پارچه‌ها (شیوه‌های مختلف ساختن و پوشیدن لباس‌ها و زیستن در آن‌ها و اندیشیدن از طریق آنها) با عمیق‌ترین عمق زندگی ما در هم تنیده شده اند. این حرف صرفاً به این معنا نیست که لباس‌ها می‌توانند انعکاسی از زندگی ما باشند، بلکه به این معناست که خود زندگی در لباس‌ها اتفاق می‌افتد و ساختن لباس ها، مراقبت از آن‌ها و کنارگذاشتن و پوشیدن آن‌ها عمیقاً در پیوند با احساس خودبودگی ما هستند و به شیوه‌هایی کاملاً آشنا، توسط خود ما و اطرافیانمان به خاطر سپرده شده اند.


نمی‌خواهیم بگوییم که لباس‌ها همان خویشتن ما هستند، بلکه می‌خواهیم به این نکته بدیع اشاره کنیم چیز‌های زیادی هستند که تجربیات ما از خودبودگی را احاطه کرده و بر آن سایه افکنده اند و لباس‌ها یکی از این چیز‌ها هستند. همچنین می‌خواهیم بگوییم آن پیش داوری‌هایی که ما بر مبنای آن‌ها اهتمام به ظواهر را بی اهمیت تلقی می‌کنیم و لباس را به قلمرو چیز‌های بیهوده می‌رانیم، موانعی در مقابل شیوه مهمی از فهم هستند.


شاید خیلی ساده بشود گفت که ما در لباس‌ها هستیم و خود‌های گوناگون ما در لباس‌ها دچار تعدیل، تغییر و پوشیدگی می‌شوند. در مقابل، لباس‌هایی هم هستند که وقتی آن‌ها را می‌پوشیم برایمان نامحسوس هستند، لباس‌هایی آنقدر سبک یا شفاف که به سختی دیده یا احساس می‌شوند، انگار که در پوششی از جنس هوا باشیم. به بعضی از لباس‌ها آنقدر خو گرفته ایم که وقتی آن‌ها را می‌پوشیم و به کار و بارمان می‌رسیم، خیلی به ندرت ممکن است به یاد بدن هایمان که در احاطه آن لباس‌ها هستند، بیفتیم. اگر خویشتن ما چیزی باشد که به‌نوعی آن را تجربه می‌کنیم، پس شاید زمان‌هایی پیش بیاید که دلمان بخواهد دیده شویم و زمان‌های دیگری هم باشد که به دنبال یک جور نامریی‌شدن باشیم. ما، در چیز‌هایی که می‌پوشیم، هم می‌درخشیم و هم به محاق می‌رویم. لباس‌ها همیشه امکان‌هایی برای تفاوت و تحول در خودشان دارند.


اگرچه این امکان تحول چیز جالب و هیجان انگیزی است، اما در عین حال می‌تواند خطرناک هم باشد، خطرناک از این جهت که می‌تواند احساس امنیتی را که خویشتن ما دارد و خود را بدون تشویش و پابرجا و تغییرناپذیر می‌داند، از بین ببرد. برای مثال، ما چطور می‌توانیم به‌راحتی درباره آنچه می‌پوشیم با دیگران چشم و هم چشمی کنیم، چنانکه گویی خویشتن‌های ما جابه جاشدنی و تمیزناپذیر و نامتمایز هستند؟


لباس‌ها داستان‌های لطیف و عاطفه برانگیز گوناگونی دارند که درباره خویشتن ما روایت کنند: مثل تلخی و شیرینی همزمان «بزرگ‌شدن» تا جایی که پالتوی یکی از والدین که سال‌ها پیش از دنیا رفته است اندازه ما بشود؛ یا تاکردن و کنارگذاشتن لباس بارداری که دیگر هرگز قرار نیست از آن استفاده کنیم. لباس‌ها نشانی از بی ثباتی‌های ما هستند. آن‌ها با تغییرات ظریفی که در طول زمان در رنگ و جلایشان ایجاد می‌شود، بازتابی از فراز و نشیب‌های زندگی ما هستند.


نقل از: وب سایت ترجمان
/ نوشته: شهیدا باری/ ترجمه: علیرضا اسمعیل‌زاده/ تلخیص: سیمین جم
/ مرجع: وب سایت ایان

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
علی افصحی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۹/۱۱/۱۸
0
0
سلام.چرا در این گونه نوشتارها که به سبک زندگی مرتبط است به جای انتقال دینی سبک زندگی اسلامی به ترجمه صرف سبک زندگی آمریکایی بسنده می کنید؟ جای بسی تاسف است که نگاه ترجمه ای بر تبلیغ سبک زندگی حاکم بر آن رسانه است.برای پاسخ به فرمان رهبری در بسط سبک زندگی اسلامی بنده به عنوان سرباز خط مقدم نبرد نایرایر فرهنگی آماده ارائه خدمات فی سبیل الله هستم شماره تماس ۰۹۳۵۲۲۰۰۷۴۴
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار