سرویس تاریخ جوان آنلاین: اثری که هم اینک درباره آن سخن میرود، مجموعهای است که زندگی دکتر احسانالله نراقی از روشنفکران مرتبط با رژیم پهلوی و نیز فعال در دوران برقراری جمهوری اسلامی را میکاود. این پژوهش دو جلدی که «چون اسفنج، نرم» نام دارد، توسط مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران روانه بازار نشر شده است. جدای از پرداختی موشکافانه و مستند به فراز و نشیبهای زندگی احسان نراقی، اسناد و مدارک متعدد و مختلفی که از نامهنگاریهای نهادها و مقامات امنیتی حکومت پهلوی در کتاب آورده شده، میتواند علاقهمندان تاریخ را شگفتزده کند و حقایقی را بدون تحلیل سوءگیریهای نویسنده اثر، برای مخاطب باز گوید. در زمره پیوستهای جذاب کتاب، باید به اسناد تصویری و ۷۹ صفحه عکس از احسان نراقی و خانوادهاش در ادوار مختلف زمانی اشاره کرد، عکسهایی که تعداد زیادی از آن برای اولین بار توسط ناشری به چاپ میرسد.
مؤلف در بخشی از این اثر و در مقام شخصیتسنجی نراقی، وی را به اوصاف ذیل متصف کرده است: «وی جامعهشناسی است که تحقیقات عملی و کاربردی و تهیه دقیق پژوهشهای آماری و جمعیتی (مبتنی بر مشاهدات) را برای اصلاح بسیاری از مشکلات کشور مبنا قرا میدهد و اصطلاحاً «نظریه زده» نیست و استدلالش این است که تا اطلاعات دقیق و قابل اعتنایی از جمعیت، تودهها و مشکلاتشان نداشته باشیم و دستیابی به این مهم نیز جز با تحقیقات و مشاهدات گسترده میدانی، عملی نیست، نمیتوانیم برای حل آن مشکلات به سیاستگذاری متناسب با آن مبادرت کنیم. تکاپو برای ساز گاری سنت و تجدد (مدرنیته) با گرایشی به نفع تمدن جدید و البته منطبق با شرایط ایران! تساهل و تسامح حداکثری، دوری از تعصب افراطی نسبت به ارزشهای تمدن شرق و غرب در عین حال بهرهگیری از فواید هردو، البته همه اینها برای نراقی زیر سایه لیبرالیسم و اومانیسم معنا پیدا میکند و هنگامی که در مورد «سیاستگذاریهای مناسب» مکرراً نقش «منطبق بر شرایط ایران» را یادآوری میکند، نقش زیادی برای مذهب و دیانت قائل نیست و اگر هم باشد، دیدگاه ابزاری و ماکیاویستی به آن دارد. در هیچ برههای از زندگی وی، گرایش و علاقهمندی به جریانها و تشکلهای اسلامگرا به چشم نمیآید. او تماماً وا داده تمدن غرب نیست و برخلاف تقلید محض و مطلق از غرب که دستور کار اصلی پهلویست، قصد هماهنگسازی ارزشهای کاملاً ناسازگار غرب با ارزشهای تثبیت شده ایرانی را ندارد. از مقالات وی در یونسکو و کتب تألیفی و مصاحبههایش میتوان دریافت که تحلیلهای جهانشمول متفکران سیاسی و اجتماعی دنیای شرق و غرب را زیر سؤال میبرد و مشخصاً مطرح میکند این نظریهپردازان و اندیشمندان مطرح و سرشناس دنیا، شناختی از مناسبات تاریخی و اجتماعی ایران نداشتهاند و نتیجهگیریها و راهکارهایشان برای ایران ابداً کاربردی ندارد، البته نراقی شخصیتاً به شدت محافظهکار است و اهل جنگیدن نیست و در برابر اکثریت غربزده کوتاه میآید و واکنش سفت و سختی در هیچ برههای از زندگیاش دیده نمیشود. مردود بودن «انقلاب» و «براندازی» در هر نظامی برای او یک اصل اساسی است، وی اتخاذ مشی قهرآمیز با هر حاکمیتی را نفی میکند و حتی فراتر میرود و انفعال و عدمهمکاری با هر نظامی را ظلم، بیتوجهی و خیانت به مردم و کشور خویش قلمداد میکند – خواه این نظام شاهنشاهی باشد، خواه ملی و خواه اسلامی، او به نشدنیها دل بسته بود و به تجمیع سلطنت و اصلاح کشور فکر میکرد. هدف غایی او تبدیل نظام سلطه سلطنتی به نظامی دموکراتیک است. البته نه به وسیله بر اندازی و آشوب، بلکه از طریق تغییر نرم ساختارهای سیاستگذاری و حل مشکلات جوانان و تودهها از طریق سیاستگذاری متناسب با نیاز جامعه.»