سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در پاییز سال ۱۳۶۵ کاروان رزمندگان از سراسر کشور تحتنام سپاه محمد عازم جبههها میشوند. قرار است عملیاتی بزرگ انجام شود و قدرت و غیرت نیروهای ایرانی را به ارتش بعث و حامیانش نشان دهد.
۱۵ روز پس از عملیات کربلای ۴، عملیات بزرگ کربلای ۵ در منطقه شلمچه آغاز میشود. رزمندگان از زمان شروع عملیات، به صورت معجزهآسایی تمام موانع پیشرفته نیروهای بعثی مانند آبگرفتکی بین خطوط مقدم، خورشیدیها، کانالهای سیمانی و خاکریزهای نونی شکل را پشت سر میگذارند و چند خط دشمن را به تصرف خود درمیآورند.
گذشتن از موانع
نیروهای زیادی برای انجام این عملیات در منطقه حضور داشتند. در مرحله اول از این عملیات، لشکر ۱۰ سیدالشهدا، ۲۷ حضرت رسول (ص)، ۵ نصر، ۳۱ عاشورا و ۱۹ فجر، لشکرهای خطشکن بودند. رزمندگان گردان امام سجاد (ع) تیپ مستقل ۱۲ قائم آلمحمد (ص) نیز به فرماندهی عبدالله شهروی از نیروهای حاضر در عملیات بودند. گردان امام سجاد (ع) در کربلای ۵ به خوبی وارد عمل شد و به قلب دشمن نفوذ کرد.
گذشتن از موانع سخت و پیچیده منطقه به هیچ عنوان کار سادهای نبود. فرماندهان بعثی به صدام تعهد داده بودند که این دژها به علت استحکام بسیار بالا غیرقابل نفوذ است و نیروهای ایرانی هرگز نمیتوانند از این مسیرها به سمت بصره بیایند. بعدها پس از نفوذ رزمندگان ایرانی، صدام بهخاطر سهلانگاری چند فرمانده ارتش را محاکمه کرد. گردان امام سجاد (ع) در جریان این عملیات شهدای زیادی را تقدیم اسلام و انقلاب میکند. فرمانده این گردان نیز در جریان این عملیات به شهادت میرسد. عبدالله شهروی، فرمانده سرافراز گردان امام سجاد (ع) در عملیات کربلای ۵ و در بیست و سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ گلولهای به چشمش اصابت کرد و به شهادت رسید. پس از شهادتش تازه خانواده و آشنایان متوجه شدند عبدالله فرمانده گردان بود.
شجاعت فرمانده
شهید شهروی در جریان عملیات، بیشتر از هر زمان دیگری کارش روحیه دادن به نیروها و هدایتشان به جلو بود. مصطفی غریبی از همرزمان شهیدشهروی درباره شهید میگوید: «هر چه جلوتر میرفتیم شدت آتش بیشتر میشد، تا جایی که بچهها زمینگیر شدند و کسی جرئت نمیکرد سرش را بالا بگیرد. در این وضعیت هم، عبدالله بالا و پایین میرفت و اصلاً ترسی به خود راه نمیداد. هر کجا حرکت کند میشد یا بچهها زمینگیر میشدند، میگفت برادرجان! به خدا توکل کنین و سرتون رو به خدا بسپارین و حمله کنین. اینجا نقطه پروازه. میخوایم بزنیم به سینه دشمن. باید درسی بهشون بدین که تا به حال نخونده باشن. بچهها با حرفها و شجاعتش روحیه میگرفتند و راه میافتادند. نزدیکیهای صبح متوجه شدیم در محاصره دشمن هستیم. او زودتر از ما متوجه شده بود و تصمیمش را گرفته بود. با سرعت ما را از جایی که فکرش را نمیکردیم، بیرون برد. آنچه از این فرمانده در ذهن من و بچهها در آن شب سخت، نقش بست، روحیه قوی و نترس او از آن همه حجم آتش بود.»
الگویی برای رزمندگان
عبدالله در بین بچهها به خاطر اخلاص و اخلاقی که داشت از جایگاه ویژهای برخوردار بود. شهید شهروی بسیار وقتشناس بود و با قرآن انس عجیبی داشت. هنگامی که وارد منطقه جنگی یا کوهستانی میشد بیشتر از زمانهای دیگر قرآن زیاد میخواند. خیلی سنجیده و با فکر حرف میزد و رفتار و کردارش برای همه همرزمانش درس عملی بود. هیچگاه در کارهای جمعی دستور نمیداد، بلکه خودش مشغول به کار میشد، رزمندگان هم با دیدن او هر کدام گوشهای از کار را میگرفتند. عبدالله بیشتر وقتش را در جبهه بود - با اینکه فرمانده گردان بود- نقش پدر را برای رزمندهها ایفا میکرد، بهطوریکه در شب به همه چادرها سر میزد و مواظب آنها بود. این شهیدبزرگوار در وصیتنامهاش خطاب به پاسداران چنین مینویسد: «رزمندگان عزیز، از ولایت فقیه اطاعت کنید و از حرف فرمانده پیروی و آن را اجرا کنید و برای اسلام پیکار کنید. برادران عزیز، سپاه را باید به صورت حوزه علمیه درآورید و تقوا و علم را پیشه خود سازید.»