کد خبر: 1032821
تاریخ انتشار: ۰۷ دی ۱۳۹۹ - ۰۲:۰۰
جدال با کلیشه‌های دوستی مردانه با نگاه به ۲ داستان
خودنمایی، حسادت‌ها و چشم و هم‌چشمی‌های ظریف و وسواس فکری و حتی نفرت بخشی جدانشدنی از دوستی‌های زنانه‌اند. موافقید؟ اگر آری، خوب است بدانید که تا چه حد این تصویر کلیشه‌ای از دوستی‌های مسموم زنانه محصول رمان‌ها و فیلم‌های رایج است و بد نیست که نمونه‌های متفاوتی را هم ببینید.
سرویس سب زندگی جوان آنلاین: دوستی‌های مردانه سرراست و ساده هستند. مرد‌ها تا وقتی با هم دوستند، صادق و صمیمی‌اند و هر وقت مشکلی پیش آمد، دوستی‌شان را قطع می‌کنند؛ اما دوستی‌های زنانه این‌طوری پیش نمی‌رود. روابط زنانه مملو از پیچیدگی‌ها و تفسیر‌های چندلایه است. خودنمایی، حسادت‌ها و چشم و هم‌چشمی‌های ظریف و وسواس فکری و حتی نفرت بخشی جدانشدنی از دوستی‌های زنانه‌اند. موافقید؟ اگر آری، خوب است بدانید که تا چه حد این تصویر کلیشه‌ای از دوستی‌های مسموم زنانه محصول رمان‌ها و فیلم‌های رایج است و بد نیست که نمونه‌های متفاوتی را هم ببینید.

ارسطو مدعی بود که دوستان محور زندگی غنی، شاد و نیک هستند. او کتاب هشتم و نهم اخلاق را صرف موضوع دوستی کرد، اگرچه کاملاً مشخص است وقتی داشت این کتاب‌ها را می‌نوشت، دوستی‌های زنانه مدنظرش نبود. ارسطو سه نوع مختلف دوستی را بر محور فضایل اخلاقی خوبی، لذت و منفعت تعریف می‌کند. فقط وقتی هر سه فضیلت در کار باشند، «حسن نیت» به دست می‌آید و یک دوستی مناسب و عمیق شکل می‌گیرد. «حسن نیت» احساسی دوجانبه است که دو نفر از طریق ارزش‌های مشترک، خواهان بهترین‌ها برای هم هستند، اما نوشته ارسطو دو حکم کاملاً عمومی صادر می‌کند. ابتدا، ادعا می‌کند که اگر عدم‌توازنی در این میل به خوبی برای دیگری باشد، آن وقت دوستی ناپایدار است. با این حال، همین عدم‌توازن است که ظاهراً در نمایش دوستی‌های زنانه، مخصوصاً در فیلم‌ها، غالب است و فرد با دیدن چنین نمایش‌هایی به سمت این باور می‌رود که برای زنان سخت است بر پایه احترام متقابل با هم دوست باشند. دوم، ارسطو مدعی است تعداد افرادی که می‌توان براساس سه ارزش مشخص شده، با آن‌ها دوستی کاملاً متعادلی داشت، بسیار اندک است.

مثال‌های این عدم‌توازن و دوستی‌های بد بین میان زنان ظاهراً بی‌پایان است و رویایی و به جان هم انداختن زنان تکنیک پیش بردن سناریویی است که به ندرت در «روابط نزدیک» در دوستی‌های مردانه رخ می‌دهد. ورا بریتین، در کتاب خاطراتش به نام عهد دوستی می‌نویسد: «از روزگار هومر، دوستی‌های مردانه از شکوه و تحسین بهره‌مند می‌شدند، اما دوستی‌های زنانه... معمولاً نه تنها ناشناخته می‌ماندند، بلکه تمسخر و تحقیر می‌شدند و آن‌ها را اشتباه تفسیر می‌کردند.» شاید بریتین به فیلم‌های دهه ۱۹۳۰ اشاره می‌کرد که در آن‌ها زنان نمی‌توانند با هم دوست باشند. در هر صورت، بازنمایی زنان در فیلم‌ها و سریال‌ها، حتی در کنار موضوعات پرکششی مثل ترس و جذابیت، برای مدتی طولانی غیر واقع‌بینانه بوده است.

من تقریباً هشت سال در نیویورک زندگی کردم؛ اخیراً، یکی از دوستان خوبم گفت که به مناسبت تولد ۵۰سالگی‌ام برایم مهمانی می‌گیرد. من که ایده‌های ارسطویی از دوستی را در خاطر داشتم، فکر کردم احتمالاً دوستان واقعی کافی برای دعوت ندارم و مطمئناً هیچ‌کدام دوستی از جنس کمدی‌های موقعیت نیستند: هرگز آدمی اهل دورهمی‌های بزرگ یا تفکر گله‌ای نبوده‌ام و بیشتر با قرار‌های تک‌به‌تک یا حضور در گروهی کوچک راحت هستم. در نتیجه شگفت‌زده شدم که چقدر سریع فهرست دعوتم برای ۳۰نفر (حداکثر ظرفیت آپارتمان دوستم) پر شد. ارسطو می‌گفت تعداد افرادی که می‌توانند دوستی ایده‌آل او را حفظ کنند، اندک هستند.

بقیه هم به همین شکل ادعا کرده‌اند که تعداد دوستی‌ها باید اندک باشد. انسان‌شناس بریتانیایی، رابین دانبار حتی عددی برایش تعیین کرده: ۱۵۰که به عدد دانبار هم معروف است و تعداد کل روابط اجتماعی پایداری که فرد می‌تواند داشته باشد. دانبار تعداد دوستان صمیمی را فقط پنج نفر می‌داند. حالا که جابه‌جایی دارد راحت‌تر می‌شود و دوستان در سرتاسر جهان زندگی می‌کنند، مطالعات روانشناختی به این توجه کرده‌اند که مفهوم دوستی چطور تغییر کرده است، با توجه به اینکه شبکه‌سازی اجتماعی بر شدت نوشته‌های بین دوستان و سطحی‌بودن دوستی‌های آنلاین اثر می‌گذارد.

ارسطو می‌گوید رواج ارزش‌های رابطه متقابل که برای دوستی نیز لازم است، بستگی دارد به طرز فکری که دوست را «خود دوم» ما می‌داند، کسی که دوستش دارید و عاشقش هستید، همانطور که خودتان را دوست دارید. اینجا بحث جالب می‌شود. بیزاری از خود و عدم اعتماد به نفس (در مقابل عشق به خود) برای دو داستان بسیار محبوب درباره دوستی در سال‌های اخیر کلیدی هستند: رمان‌های چهار قسمتی ناپلی (۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵) از النا فرانته و مجموعه تلویزیونی کمدی درام «فلیبگ» (۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹) از فیبی والر- بریج. مثل همیشه، بخش‌های تاریک‌تر دوستی‌هاست که معمولاً غالب است و در نتیجه محبوبیت بیشتری دارد.
این دو نویسنده خطاپذیری انسان‌ها را نشان می‌دهند و از اثراتی می‌گویند که دوستی‌های زنانه می‌تواند بر فرد داشته باشد.

در هر دو داستان، فقط یک طرف رابطه را می‌بینیم و آنچه هر دو نویسنده بسیار ماهرانه انجام می‌دهند، پرسیدن این سؤال است که آیا این روابط واقعاً دوستی هستند یا نه. در هر صورت، وسواس فکری، در رمان‌های فرانته و خطا در داستان والر- بریج بستر مناسبی برای دوستی واقعی نیست.

چهار رمان ناپلی حول محور رابطه النا و لیلا می‌چرخند و روایتگر داستان الناست. این ترفند ادبی به ما امکان می‌دهد مستقیماً به جهان درونی یک زن بنگریم، در عین حال، بقیه دنیا مبهم باقی می‌ماند. خواننده فقط می‌تواند نیت پشت کار‌های لیلا را حدس بزند و این کار‌ها از اول بی‌رحمانه و فریبکارانه است. چنین کار‌هایی ناشی از حسادتی تقریباً کنترل‌ناپذیر است که دلیل آن فرصت تحصیلی‌ای است که النا دارد، اما چنین فرصتی به لیلا داده نمی‌شود. النا درگیر وسواسی فکری درباره لیلای اسرارآمیز است که به همان اندازه که ستایشش می‌کند، از او بیراز است و رابطه‌شان از کودکی تا پیری تغییر می‌کند.

قهرمان داستان و راوی «فلیبگ» که اسمش هم روی سریال است، با تنهایی بعد از مرگ ناگهانی دوست صمیمی‌اش، دست‌وپنجه نرم می‌کند. دوستی‌اش با بو آنقدر باورپذیر، آنقدر صمیمی، احترام‌آمیز و مایه شادی بوده است که وقتی خطای فلیبگ آشکار می‌شود، نفرت وجودمان را می‌گیرد.

مهربانی - جایی که هر دو شخصیت به طور برابر خودشان را وقف یکدیگر می‌کنند- آنقدر به‌ندرت در دوستی‌های زنانه به نمایش درآمده است که خطای فلیبگ زخم عمیقی به جا می‌گذارد. این دوستی، به ظاهر در تضاد کامل با دوستی النا و لیلا قرار دارد. دوستی النا و لیلا مملو از نقشه‌چینی‌ها، شک به دل راه دادن‌ها و وسواس‌ها بود (حتی با اینکه فلیبگ و النا هر دو به طور مشابهی عزت نفس پایینی دارد). در مقابل، بو و فلیبگ باعث رشد یکدیگر می‌شدند و همدیگر را تکمیل می‌کردند.

آنچه این دو داستان دوستی را طنین‌انداز می‌کند، صمیمیت و آسیب‌پذیری آنهاست، نه فقط بین دو زن، بلکه درون خود شخصیت‌های اصلی. این زنان عیب‌هایی دارند، اما صادقند. خطاپذیری، تنهایی و احساس عدم امنیت آن‌ها شاید باعث نشود که دوست داشتنی باشند، اما کاملاً می‌توان با آن‌ها ارتباط برقرار کرد.
به سمت چنین روایت‌هایی کشیده می‌شوم، چون آنقدر در بین کشور‌ها جابه جا می‌شوم که هر بار باید دوستان جدیدی پیدا کنم. جابه‌جایی باعث می‌شود خودم را دوباره ارزیابی کنم؛ این ارزیابی لزوماً تغییری تمام‌وکمال نیست، اما به هر حال تغییر است. باید به درونم نگاه کنم و این دوستانم هستند که در این کار کمکم می‌کنند. جابه‌جایی دلواپسی‌ها و ضعف‌هایم را پررنگ می‌کند و دوستانم هم همگی این خصوصیت‌ها را دارند: اینطور نیست که من یا دوستانم همیشه «عشق به خود» داشته باشیم. خواست ارسطو مبنی بر داشتن فضیلت «نیکی» در خودمان و دوستانمان به نظر من کاملاً دست نیافتنی است، اما فکر می‌کنم آنچه می‌توانیم خواهانش باشیم، تصور او از «حسن نیت» به یکدیگر است، حتی اگر همیشه خودمان را در آن جایگاه والا نبینیم.

نقل از ترجمان/ نوشته: سوزان برایت
/ ترجمه: میترا دانشور
/ تلخیص: سیمین جم/ مرجع: aeon
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار