سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: خدیجه میرشکار همسر شهید حبیب شریفی فرمانده سپاه سوسنگرد بود که در هفتم مهر ۱۳۵۹ در اولین یورش دشمن به شهر سوسنگرد به اتفاق همسرش به اسارت دشمن درآمد. میرشکار که در آن زمان تنها ۲۰ سال داشت، با تنی مجروح اسیر شد و پس از تحمل دو سال اسارت به همراه ۳۸ نفر از اسرا که اغلب آنها از جانبازان و مجروحان جنگ بودند مبادله شد و به ایران بازگشت. در حالی که حبیب شریفی در همان اولین ساعات اسارت به خاطر شدت جراحات وارده به شهادت رسید. در اینجا بخشی از خاطرات خدیجه میرشکار از روز اسارتشان را به مناسبت ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد تقدیم حضورتان میکنیم.
هفتم مهر ۱۳۵۹ بود. سوسنگرد توسط بعثیها به محاصره درآمده بود. اکثر مردم شهر را تخلیه کرده بودند. خانوادهام نیز به اهواز رفتند، اما من در کنار همسرم ماندم. برادرم میگفت اصلاً صلاح نیست در شهر بمانیم. بنابراین من با خانواده همسرم به یکی از روستاهای اطراف سوسنگرد رفتیم. بعد از ظهر بود که حبیب آمد و گفت باید به اهواز برود و مدارکی را تحویل بدهد و برگردد. قرار شد من هم با او بروم. سوار یک خودروی جیپ پر از مهمات که تنها صندلی جلو خالی بود، به طرف اهواز حرکت کردیم. یادم است همسرم گفت امشب اینجا خیلی خطرناک است، عراقیها در حال تکمیل کردن پل هستند و هر لحظه ممکن است وارد شهر شوند. با برادرم خداحافظی کردم و به طرف اهواز حرکت کردیم. از شهر مقداری فاصله گرفته بودیم که نفربرهای عراقی را دیدیم. دیگر فرصت فرار یا برگشتن نبود. همسرم (شهید شریفی) به سرعت ماشین اضافه کرد. بعثیها خودرویمان را به رگبار بستند. هر دو نفر زخمی شدیم و ماشین هم از کار افتاد. عراقیها بالای سرمان آمدند. دو طرف جاده پر از تانک و توپ و نیروهای عراقی بود. در بین آنها نیروهایی به چشم میخوردند که شبیه عراقیها نبودند. بعد از اینکه ما را سوار آمبولانس کردند به طرف خاک عراق حرکت کردیم. هر لحظه که میگذشت از وطن دور میشدیم.
همسرم به شدت از ناحیه پا مجروح شده بود و خونریزی شدیدی داشت. من از ناحیه پا و کمر زخمی شده بودم. چند ترکش روی تنم نشسته بود و خونریزی داشتم. همسرم قبل از اسارت اسلحهای به من داده بود. همان موقع که مجروح شدیم، اسلحه کنارم بود ولی نتوانستم از آن استفاده کنم یا آن را از خودم دور کنم. وقتی عراقیها ما را از خودرو پیاده کردند، اسلحه به زمین افتاد. عراقیها از ما فاصله گرفتند و گفتند اینها پاسدار خمینی هستند... راه سختی آغاز شده بود.