سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: قطبالدین صادقی نویسنده، مترجم و کارگردان تئاتر درباره اوضاع این روزهای تئاتر کشورمان به باشگاه خبرنگاران گفت: تئاتری وجود ندارد، تئاتر در این کشور مرده است و در حال حاضر در قبرستان است. تئاتر و سینما در کشور ما مردهاند و همه کارها بیکیفیت شدهاند و ملودرامهای بیکیفیت با موضوع عاطفی و بیسر و ته را در نمایش خانگی میسازند، این بسیار فلاکتبار است و هیچ کس خود را صاحب این هنرها نمیداند. دولت خود را به کوچه علیچپ زده و برایش اهمیتی ندارد هنرمندان از کجا درآمد دارند، پول اجارهخانه را از کجا تأمین میکنند و هزینه زندگی زن و بچه را از کجا به دست میآورند.
وی افزود: من اسم نمیبرم، ولی یک بازیگر تئاتر که دارای مدرک فوق لیسانس تئاتر است از من خواست برایش کار پیدا کنم و من به او گفتم که کاری نیست. او گفت که یک هفته است در خانه خانمی کارگری میکند!
وی در خصوص اینکه چرا سالنهای تئاتر بسته هستند و وسایل حمل و نقل عمومی که کانون شیوع ویروس کرونا هستند از فعالیتشان کاسته نمیشود، گفت: دولت نمیتواند مترو و بعضی مراکز درآمدی مردم را تعطیل کند، چون اقتصادمان روزمره است و اگر مردم امروز کار نکنند فردا چیزی برای خوردن نخواهند داشت. من به اهالی تئاتر حق میدهم از تعطیلیها گلایه داشته باشند، ولی بسته شدن تنها مربوط به مراکز هنری نبوده و حتی مراکز مذهبی مانند مسجد و زیارتگاه را هم بستهاند و این یعنی محل تجمع را بستهاند. در همه دنیا اینگونه است، در فرانسه و اسپانیا مقررات منع عبور و مرور وضع کردهاند که ارتباطات را قطع کنند.
صادقی از اعمال نفوذ دولت روی فرهنگ و هنر گفت و ادامه داد: دولت میتواند روی کنسرتها، آموزشگاهها و مراکز هنری اعمال نفوذ کند ولی روی سایر قشرها و صنفها به دلیل تأمین هزینههای زندگی قادر به اعمال نفوذ نیست. هنر و فرهنگ، هنوز به شکل ضرورت در کشور ما درنیامده و اولین خاکریزی است که فتح میشود و تاوانش را ما هنرمندان میدهیم، در جامعهای زندگی میکنیم که فرهنگ به اندازه نان اهمیت ندارد.
وی افزود: روز اولی که آلمان به دلیل شیوع کرونا قرنطینه شد، دولتش به هر هنرمند ۵ هزار یورو داد. در اینجا به مردم یکمیلیون وام ۴ درصدی میدهند!
وی درباره لزوم سرمشق گرفتن از بزرگان در دوران سخت بیان کرد: زمانی که گالیله روی نظریه نجومیاش در فلورانس کار میکرد، طاعون آنجا را فرا گرفته و در کوچهها از کشته پشته ساخته بود. گالیله در چنین شرایطی حتی یک ساعت خانه و کارش را رها نکرد. مثال دیگر، داستایوفسکی است که مقروض بود و از روسیه به سوئیس رفت و در غربت و بیپول بود. او مرتب به سنت پترزبورگ میرفت تا برایش پول بفرستند. بعد از ۱۵روز که توانایی پرداخت پول صاحب هتل را نداشت، صرعش هم برگشته بود. هر یک از این موارد میتواند ما را تا یک ماه فلج کند، اما درست داستایوفسکی در این شرایط شاهکار دیگری را نوشت، بنابراین ما باید در شرایط سخت کار کنیم، اگر نکنیم همین گونه میمانیم.
در دربار سلطان محمود غزنوی هم ۴۰۰ شاعر ریزهخوار سفره سلطان بودند و از او طلا و نقره میگرفتند، اما شاهنامه فردوسی به ۱۰۴زبان زنده دنیا ترجمه شد. شکسپیر هم در دورهای که لیرشاه را مینوشت همه در زندان شورش کرده بودند، پس همه بزرگان در سختی بوده و کار کردهاند و دلیل ماندگاریشان این بود که بزرگتر از مشکلاتشان ظاهر شدند.