کد خبر: 1021418
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۹ - ۰۱:۳۰
تأملات و نکته‌هایی در باب تصمیم پهلوی دوم در جدایی بحرین از ایران
آنچه برخی در دفاع از اقدام پهلوی در چشم‌پوشی از بحرین بدان تمسک می‌جویند، این است که شاه توانست در مقابل جدایی بحرین، به مالکیت جزایر سه‌گانه دست پیدا کند! این در حالی است که مناقشات ایران با شیوخ ساکن در سواحل خلیج فارس، می‌توانست با اقدامات حقوقی متناسب و دیگر شیوه‌هایی که حکومت‌ها برای حفظ تمامیت ارضی خود به کار می‌برند، حل و فصل شده و بهای بازپس‌گیری آن به قیمت فدا شدن بحرین نباشد
سارا شجاعی

سرویس تاریخ جوان آنلاین: انتزاع بحرین از ایران در دوران پهلوی دوم و با تصمیم او، در زمره تصمیماتی است که همچنان در کانون گفتگو و چالش تاریخی قرار دارد. به واقع جماعتی که امروز در خارج از کشور، به ایران‌دوستی تظاهر می‌ورزند، در تب و تاب توجیه جداسازی بخشی از ایران از آن توسط اعلیحضرت همایونی! هستند. مقالی که پیش روی شماست، سعی کرده تا با اتکا به اسناد تاریخی، موضوع را مورد بازخوانی و تحلیل قرار دهد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

در مکان و مکانت «بحرین»


در این نوشتار، بناست در مورد کشوری نوشته شود که در حوزه خلیج فارس از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. این کشور در مرز ساحلی عربستان و قطر واقع شده و همین موقعیت موجب شد برای صاحبان ایرانی آن در گذشته، فرصت قابل ملاحظه‌ای بیافریند. بین این کشور (شهر) و ایران، آب‌های آزاد در جریان است و مالکان ایرانی آن در گذشته، حق استفاده از منابع بستر را تا نزدیکی سواحل عربستان و قطر داشته‌اند و این حق از منظر حقوق دریایی حقی تأیید و شناخته شده محسوب می‌شد. نیز به واسطه مالکیت این مکان، ایران در دو سوی یکی از مهم‌ترین آبراه‌های جهان دارای ساحل بود و این از حیث سیاسی و نظامی و داشتن دست برتر نسبت به کشور‌های عربی منطقه و تأثیر بر معادلات آن نظیری در آسیای غربی نداشت. از سویی مالکان ایرانی این مکان به دلیل در اختیار داشتن آب‌های بیشتر، دسترسی بیشتری نیز به رگ حیاتی نفت در منطقه داشتند که خود از عوامل قدرت اقتصادی محسوب می‌شد. علاوه بر آنچه نگاشته شد، موقعیت مناسب این مکان برای پهلوگیری و تعمیر کشتی‌های بزرگ اقیانوس‌پیمای ۵۰۰ هزار تنی در بنادر آن و مروارید‌های مشهور آن، امتیازات دیگر این مکان برای صاحبان ایرانی آن بود. (۱) وجود منابع آب شیرین در این مکان علاوه بر آنچه ذکر شد بر غنای استراتژیک آن می‌افزاید. با این همه، روز پنجم شهریور ۱۳۴۵، کلر هولینگورث، خبرنگار روزنامه گاردین در مصاحبه‌اش با محمدرضا شاه جملاتی از او ثبت کرد که برای همیشه در تاریخ ماندگار شد: «با توجه به اینکه نفت دارد به پایان می‌رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد!»


اولین جرقه‌های حذف بحرین از جغرافیای ایران


در سال ۱۷۸۳ میلادی، فردی به نام احمد بن‌محمد، از خاندان آل‌خلیفه ساکن در نجد عربستان با استفاده از اختلاف‌های حکومت مرکزی در ایران، وارد بحرین شد (۲). همزمان انگلستان در منطقه خلیج فارس به موقعیت برتری نسبت به سایر کشور‌های اروپایی دست یافته بود. از این دوره حاکمان قاجار، در مواجهه با اختلافات داخلی و جنگ فرسایشی با روسیه، توان ایفای نقش فعال سیاسی در منطقه را از دست دادند و این موجب شد انگلیس با استفاده از این موقعیت، از شیوخ قبایل عرب ساکن در سواحل جنوبی خلیج فارس برای تحکیم نفوذ خود در منطقه استفاده کند. حکومت قاجار، ضعیف و ناکارآمد بود و انگلیس با همین مستمسک، در سال ۱۸۲۰ با شیخ سلمان احمد آل‌خلیفه قراردادی بست و پیرو آن به فاصله ۶۰ سال قرارداد‌های دیگری با شیخ عیسی بسته شد با آن مضمون که بدون اجازه انگلیس، بحرین با هیچ دولت دیگری قرارداد نبندد و به هیچ کشوری حق نمایندگی سیاسی ندهد (۳). به‌رغم همه این دست‌اندازی‌ها، اما بحرین همچنان بخشی از ایران بود و دولت ایران، شیخ آل‌خلیفه و دولت انگلستان آن را شهری از شهر‌های ایران می‌دانستند. در سال ۱۹۲۷ م، قراردادی دو جانبه میان دولت انگلستان و عبدالعزیز سعودی بسته شد و در آن پادشاه حجاز متعهد شد که با کویت، بحرین و سواحل عمان با توجه به مناسبات ویژه آن‌ها با انگلستان، روابط صلح و دوستی برقرار کند. به گفته محققان این قرارداد تجاوز به تمامیت ارضی ایران محسوب می‌شد و دولت ایران به دولت انگلیس اعتراض و به دنبال آن به جامعه ملل شکایت کرد. در همین خلال مذاکراتی میان ایران و انگلستان صورت گرفت و یادداشت‌هایی رد و بدل شد که نشانه‌های نرمش و عقب‌نشینی ایران در خصوص بحرین در طول این مذاکرات دیده می‌شد. در حقیقت به جای رجوع به جامعه بین‌الملل و پیگیری حقوقی موضوع، عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه، به مذاکره مستقیم با انگلیس بسنده کرد (۴). خواست دولت انگلیس در این مذاکرات عدول بی‌قید و شرط ایران از هر گونه ادعا بر بحرین، ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک بود و بنابراین با توجه به سنگینی هزینه این مذاکره ادامه آن قطع شد. از آن پس، اما حکومت ایران به اعتراض نمایشی و کلامی در خصوص بحرین بسنده کرد و اقدام جدی دیگری انجام نداد. در حقیقت، دولت بریتانیا در این مذاکرات با گسترش دادن حوزه اختلاف و تنش به جزایر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی، به نوعی دولت ایران را سر معامله‌ای قرار داد که یا می‌بایست به جدایی بحرین رضایت بدهد یا حاکمیتش بر ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک نیز دستخوش دخالت‌ها و جدایی خواهد شد. سه سال بعد، کار تا آنجا پیش رفت که دولت انگلیس از ورود و خروج ایرانیان فاقد گذرنامه به بحرین جلوگیری کرد. واکنش و اعتراض مکاتبه‌ای ایران نه تنها راه به جایی نبرد بلکه در همان سال‌ها سرگرد فرانک هلمز، نماینده شرکت نفتی انگلیس، امتیاز اکتشاف نفت در بحرین را نیز در دست گرفت و شروع به حفاری در این شهر کرد. اعتراض دولت ایران نیز با توجه به حمایت امریکا از انگلیس فایده‌ای نکرد (۵).


پس از کودتای ۲۸ مرداد و در پی آن عضویت ایران در پیمان بغداد و در حقیقت هم‌پیمانی ایران با انگلیس، مسئله بحرین مسکوت ماند. اعتراض‌ها هم اگر بود جنبه نمایشی و استفاده در روزنامه‌های داخلی به خود گرفت. در سال ۱۳۳۵ ش، مخالفت عمومی با سلطه خارجی و احقاق حقوق مردم در بحرین، منجر به تظاهرات، درگیری، کشته شدن عده‌ای و دستگیری سرکردگان آن شد (۶). در اواخر سال ۱۹۶۰ میلادی، انگلستان خروج نیرو‌های خود را از خلیج فارس اعلام کرده و تشکیل اتحادیه‌ای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیج فارس (امارات عربی متحده) مطرح شد. دولت ایران با توجه به اینکه بحرین جزئی از خاکش بود با حضور بحرین در این اتحادیه مخالفت کرد، اما از طرفی با خیال اینکه رد پای انگلیس از منطقه پاک خواهد شد از خروج انگلستان استقبال کرد. تصور دولت پهلوی این بود که با خروج انگلستان، ایران خلأ ناشی از آن را پر می‌کند (۷).


برپا کردن غائله جزایر سه‌گانه خلیج فارس برای جدایی بحرین از ایران


همان‌طور که گفته شد، دولت انگلیس با ایجاد تشکیک در مالکیت جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، توانست حضور مسالمت‌آمیز ایران در این مناطق را منوط به جدایی بحرین کند. امیر اسدالله علم در یادداشت‌های خود می‌نویسد: «بعد از ظهر سفیر انگلیس به دیدنم آمد. درباره بحرین و جزایر خلیج فارس که او مایل است به عنوان دو موضوع جداگانه مطرح شود مذاکره کردیم. می‌گفت اشغال مجدد جزایر تنب برای ما (ایران) آسان است ولی در مورد ابوموسی اشکال دارد، چون این جزیره نزدیک به ساحل عربستان قرار گرفته و تصرف آن به این آسانی نیست. پاسخ دادم موقعیت جغرافیایی جزایر نه تصمیم ایران را تغییر می‌دهد و نه عرب‌ها را قادر می‌سازد که تکه‌ای از خاک ایران را در تصرف داشته باشند. سفیر اظهار داشت که یافتن راه حلی برای مسئله بحرین مسلماً تأسیس فدراسیون امارات متحده عربی را تشویق خواهد کرد و در این مرحله ایران خواهد توانست ابوموسی را به منظور منافع امنیتی مشترک در خلیج فارس تصرف کند. اگر چنین کاری صورت بگیرد ما خواهیم توانست به پشتیبانی بریتانیا متکی باشیم» (۸). همچنین او در تاریخ ۲۷ خرداد ۴۹ می‌نویسد: «امروز بعد از ظهر را به مدت سه ساعت، با سفیر انگلیس گذراندم. در مورد امارات رک و پوست‌کنده حرفم را زدم: شما طرف کی هستید؟ ما هیچ وقت گستاخی شما را فراموش نمی‌کنیم. چرا اجازه می‌دهید این شیوخ به آزادی در تمام جهان عرب سفر کنند و سوءتفاهم‌های بیشتری در مورد جزایر به وجود آورند؟ قصدتان چیست؟ وقتی این‌ها به تهران می‌آیند، هرگز اتفاقی نمی‌افتد جز رد و بدل کردن تعارف‌های دیپلماتیک. چرا هیچ کمکی نمی‌کنید؟ همین قدر بدانید که این جزایر تحت هر شرایطی متعلق به ماست، هر چه پیش آید.» او هم گفت برای دفاع از جزایر ما هم زور را با زور پاسخ خواهیم گفت. گفتم هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید. این جزایر حتی اگر این اهمیت استراتژیک را هم نداشتند باز هم برای مردم ایران از اهمیت زیادی برخوردار بودند و شما نمی‌توانید با افکار عمومی بازی کنید. ما دست از بحرین برداشتیم. حالا انتظار دارید همین کار را در مورد این جزایر بکنیم. لابد بعداً هم باید در مورد خوزستان تسلیم ملی‌گرا‌های عرب شویم. شما دارید با دم شیر بازی می‌کنید و در مقام دولت شما، وظیفه من است که به شما هشدار بدهم. قول‌های شما همیشه توخالی از آب درآمده‌اند» (۹).


دادن بخشی از خاک ایران در ازای بخشش بخشی دیگر!


آنچه برخی از آن در دفاع از اقدام پهلوی در چشم‌پوشی از بحرین نام می‌برند، حاکی از این است که شاه توانست در مقابل جدایی بحرین به مالکیت جزایر سه‌گانه دست پیدا کند. این در حالی است که مناقشات ایران با شیوخ ساکن در سواحل خلیج فارس در جای خود می‌توانست با اقدامات حقوقی متناسب و دیگر شیوه‌هایی که حکومت‌ها برای حفظ تمامیت ارضی خود به کار می‌برند، حل و فصل شده و بهای بازپس‌گیری آن به قیمت فدا شدن بحرین نباشد. سفیهانه به نظر می‌رسد که کشوری بخشی از خاکش را برای به دست آوردن بخشی دیگر از همان خاک خودش از دست بدهد و این امر در خصوص جزایر سواحل جنوبی خلیج فارس به وقوع پیوست. در حقیقت، دولت انگلیس در راستای اجرای طرح حضور نیابتی‌اش در منطقه ترجیح داده بود تا شیوخ دست‌نشانده و نوظهور امارات اهداف نیابتی‌اش را در بحرین دنبال کنند و تمامی رگ حیاتی نفت منطقه با توضیحی که ابتدای متن گذشت در دست یک کشور نباشد. علاوه بر این، دولت ایران می‌توانست برای اعاده حاکمیت بر بحرین همراه با طرح دعاوی حقوقی به زور نیز متوسل شود؛ همان کاری که دولت‌های قدرتمند پیشین انجام داده بودند. مضاف بر این، توسل به زور در رفتار سیاست خارجی ایران بی‌سابقه نبود، برای مثال در سال ۱۳۴۹ ش دولت ایران به‌رغم ادعا‌های عراق بر اروندرود با پشتیبانی نیرو‌های هوایی، کشتی ابن‌سینا را از اروندرود به خلیج فارس وارد کرده بود. در واقع با توجه به خروج دولت انگلستان از شرق کانال سوئز و عقب‌نشینی این کشور به احتمال زیاد در صورت حمله دولت ایران به بحرین برای بازپس‌گیری این منطقه، دولت انگلستان به زور متوسل نمی‌شد. در این مقطع حتی امریکایی‌ها نیز حضور گسترده‌ای نداشتند و به جز یک پایگاه کوچک در بحرین حضور نظامی قدرتمندی در خلیج فارس از جانب آنان احساس نمی‌شد. در واقع ترس امریکا در این مقطع بیشتر از جانب اتحاد جماهیر شوروی بود و احتمالاً در صورت حمله ایران به بحرین، واشنگتن با متحد استراتژیک خود کنار می‌آمد. همچنین احتمال اینکه عراق نیز وارد عمل شود بسیار کم بود، زیرا عراق در جریان مسئله اروندرود نیز که منافع مستقیم در آن داشت راه به جایی نبرده بود و با وجود اینکه به خلیج فارس دسترسی گسترده‌ای نداشت احتمال اینکه بتواند در برابر ایران دست به اقدام خاصی بزند و به رویارویی با تهران مبادرت ورزد، کم بود.... و سرانجام رونمایی از اراده ملوکانه!

مذاکرات محرمانه و غیرمحرمانه در نهایت به بار نشست و محمدرضا پهلوی، تصمیم خود را مبنی بر چشم‌پوشی از بحرین اعلام کرد. وی در یک کنفرانس مطبوعاتی در دهلی‌نو در دی ماه ۱۳۴۷ گفت: «اگر اهالی بحرین نمی‌خواهند به کشور من ملحق شود، ایران ادعای ارضی خود را در مورد این مجمع‌الجزایر پس می‌گیرد!» (۱۰) و سپس ۹ ماه بعد در زمستان ۱۳۴۸، مجدداً در مصاحبه‌ای، خواستار حل مسئله بحرین از طریق کسب نظر مردم به طور رسمی توسط سازمان ملل شد! انگلستان نیز موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد. دبیر کل همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام کرد که «او مساعی جمیله خود را انجام خواهد داد!» (۱۱)


همکاری سازمان ملل در راستای خواست انگلستان برای جدایی بحرین با نظرسنجی گزینشی


به دنبال آن دبیرکل سازمان ملل، شخص «ویتوریو گیچیاردی» (دیپلمات ایتالیایی) معاون دبیر کل و نیز مدیر کل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خوددر کسب آرای مردم بحرین مأمور کرد. در ضمن وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهایی‌اش در خصوص مسئله بحرین، اختیار تام گرفت (۱۲). نماینده ویژه دبیرکل در امور بحرین، در رأس یک هیئت پنج نفری عازم این جزیره شد و از ۲۹ مارس تا ۱۸ آوریل ۱۹۷۰ به نظرخواهی گزینشی و گفتگو با گروه‌های منتخب سیاسی- اجتماعی بحرین پرداخت. ذکر این نکته ضروری است که برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آرای عمومی و انتخاب عمومی، این امر صحت ندارد، بلکه به همان روش گزینشی یادشده انجام گرفت! گیچیاردی داده‌ها و نتایج کسب شده را، در گزارشی به دبیر کل تسلیم کرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود. گزارش یاد شده به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت مفاد آن را درباره جدایی بحرین از خاک ایران در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ مورد تأیید و تصویب قرار داد (۱۳). امیر اسدالله علم در این باره می‌نویسد: «اقدامات اخیر انگلستان در مورد جزایر تنب و ابوموسی را به اطلاع سفیر رساندم و افزودم نمی‌توانیم پیشنهاد غیرمنصفانه آن‌ها را در خصوص مراجعه به آرای عمومی در بحرین بپذیریم. انگلیس پیشنهاد می‌کند که نمایندگان اوتانت عقاید و نظرات اهالی بحرین را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادی از گروه‌های صنفی به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم. سفیر گفت: این‌طور نیست. در صورتی که نماینده اوتانت نتواند پس از تماس با این گروه‌های خاص نظر روشنی درباره عقیده بحرینی‌ها بیابد، آن وقت اوتانت آرزوی کامل خواهد داشت که با سایر اقشار جامعه بحرین تماس بگیرد. در نظر داشته باشید که ما زحمت زیادی کشیدیم تا شیخ بحرین را به پذیرفتن همین قدر راضی کردیم. او اصولاً مخالف هر چیزی بود که شباهت به مراجعه به آرای عمومی داشته باشد» (۱۴).

و کلام آخر ...


در آنچه بر سر بحرین گذشت، از رفتار‌های غیرعقلانی و تصمیم‌گیری‌های غیرمسئولانه پهلوی دوم در حفظ تمامیت ارضی ایران، آشکارا پرده‌برداری شد. چنانکه یکی از تحلیلگران تاریخی در مقال خویش آورده است: «اظهارات شاه در دهلی، به ویژه زمانی که هنوز موضوع بحرین از طریق مبادی قانونی و رسمی به سرانجام نرسیده بود، نشان از عدم انطباق سیاست مستقل ملی با منافع ملی کشور داشت. این امر بیش از همه، نشان‌دهنده تأثیر شخصیت محمدرضا پهلوی در تصمیمات و مناسبات داخلی و خارجی و بیانگر پویش دست‌نشاندگی او در روابط بین‌الملل است» (۱۵).


پی‌نوشت‌ها


۱- تحلیل سیاست خارجی پهلوی دوم در جدایی بحرین از ایران بر اساس مدل نظری جیمزروزنا، محسن فتح‌تبار فیروزجایی، فصلنامه مطالعات فرهنگی و سیاسی خلیج فارس
۲- علم، امیراسدالله. ۱۳۷۱. گفتگو‌های من با شاه. ترجمه گروه مترجمان. انتشارات طرح نن. تهران.
۳- فولر، گراهام، ۱۳۴۱، قبله عالم ژئوپلتیک ایران، عباس مخبر، کتابخانه طهوری، تهران
۴- جدایی بحرین از ایران، نفع ایران یا انگلیس، گلنار کرنوکر، فصلنامه مطالعات تاریخی
۵- امینی، علیرضا، ۱۳۸۱، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، تهران، ص ۲۰۷،
۶- اسدی، بیژن، ۱۳۸۱، خلیج فارس و مسائل آن، اسمت، تهران، ص ۱۷۹،
۷- ازغندی، علیرضا، ۱۳۸۷، روابط خارجی ایران، ۱۳۲۰-۱۳۵۷، قومس، تهران، ص ۳۹۳،
۸- گفتگو‌های من با شاه جلد ۱، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی
۹- همان
۱۰- روابط خارجی در دوره پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر پیکان، ۱۳۸۰، ص ۳۶۲،
۱۱- سرگذشت سرشت و سرنوشت همه‌پرسی، ماهنامه حافظ، ش ۱۷، مرداد ۱۳۸۶، ص ۶۵،
۱۲- همان
۱۳- همان، ص۶۸،
۱۴- گفتگو‌های من با شاه جلد ۱، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی
۱۵- تحلیل سیاست خارجی پهلوی دوم در جدایی بحرین از ایران بر اساس مدل نظری جیمزروزنا، محسن فتح‌تبار فیروزجایی، فصلنامه مطالعات فرهنگی و سیاسی خلیج فارس

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار