کد خبر: 1020603
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۹ - ۰۷:۰۰
خاطره‌ای از شهید سیدمنصور بیاتیان از زبان همرزمش
بین راه اجساد چهار شهید دیگر را پیدا کردیم و آن‌ها را به روستای حصارسفید انتقال و دوباره به عملیات ادامه دادیم. به آبادی کلک رسیدیم، ضدانقلاب در این آبادی بودند
رضا رستمی
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: متنی که پیش‌رو دارید، خاطره‌ای از شهید سیدمنصور بیاتیان از سرداران گمنام جبهه‌های غرب دفاع مقدس است که همرزمش مجید سرکانی آن را برایمان بازگو کرده است. شهید بیاتیان متولد سال ۱۳۲۷ بود که سال ۶۴ در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسید.

سال ۱۳۶۰ در پایگاه روستای نجف‌آباد (از روستا‌های تابعه شهرستان بیجار) مستقر بودیم. زمستان آن سال بسیار سرد و یخبندان بود و سیدمنصور که فرمانده‌ای پایگاه را به عهده داشت، در مرخصی به سر می‌برد و در غیاب خودش، مرا مسئول پایگاه معرفی کرده بود. یک روز حوالی بعدازظهر یک نفر به اسم سیداوسط به پایگاه آمد و گفت ما از شهرستان سنندج آمدیم، در بین راه متوجه شدیم ضدانقلاب روی پل حصارسفید (یکی از روستا‌های بین شهرستان بیجار و سنندج) کمین کرده و مردم عادی و سایر رزمندگان را که از آنجا عبور می‌کنند به گروگان می‌گیرند و مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند. همین طور یک ماشین آیفای سپاه که حامل چهار نفر بود را گرفته و ماشین را به آتش کشیدند و افراد سرنشین را به شهادت رسانده‌اند. بسیار ناراحت شدم، بلافاصله با سپاه شهرستان بیجار تماس گرفتم و پرسیدم آیا آیفای سپاه شهرستان بیجار که صبح برای تهیه خواروبار به شهرستان سنندج رفته بود برگشته یا نه، آن‌ها در پاسخ گفتند قرار بوده بعدازظهر برگردد. با این جواب فهمیدم ماشین آتش گرفته توسط ضدانقلاب همین ماشین بوده است، بنابراین سیدمنصور را در جریان گذاشتم. طولی نکشید ایشان به پایگاه بازگشتند. تا اذان صبح صبر کردیم و مشغول جمع آوری وسایل، مهمات و بررسی جوانب موضوع شدیم. بعد از نماز صبح به طرف روستای حصارسفید حرکت کردیم، برادران شهید را داخل آمبولانس قرار دادیم و راهی شهرستان بیجار کردیم و خودمان جهت تعقیب و دستگیری ضدانقلاب به طرف کوه‌های زاغه که در مسیر بود رفتیم. بین راه اجساد چهار شهید دیگر را پیدا کردیم و آن‌ها را به روستای حصارسفید انتقال و دوباره به عملیات ادامه دادیم. به آبادی کلک رسیدیم، ضدانقلاب در این آبادی بودند. از تعقیب ما آگاه شده بودند و ما هم هیچ نیروی پشتیبانی نداشتیم، ناگهان درگیری شروع شد. جنگی شدید و نابرابر. از سیدمنصور پرسیدم تکلیف چیست و چه کار کنیم؟ بعد از کمی فکر کردن گفت عقب‌نشینی می‌کنیم تا بتوانیم جنازه شهدای همراهمان را به شهرستان بیجار انتقال دهیم. هنوز به پایگاه نرسیده بودیم که نگهبان شب اطلاع داد از طرف آبادی تپه محمدی که همان حوالی بود، صدای تیر شنیده می‌شود. سید گفت چرا معطلی زود ماشین را بیرون بیاور تا حرکت کنیم. گفتم سید کمی صبر کنیم تا نیروی کمکی بیاید.

گفت نه، برو و من هم با سرعت حرکت کردم. وقتی به ابتدای آبادی تپه محمدی رسیدیم، سید که پشت کالیبر ۵۰ نشسته بود شروع به تیراندازی کرد. ناگهان متوجه شدم آمبولانسی که شهدا را با آن به شهرستان بیجار فرستاده بودیم اوایل پل مانده است و راننده آن (حاج علی شریفیان و برادر احمدزاده) به سمت ما می‌دوند و دمکرات‌ها در تعقیب آن‌ها هستند. برادر احمدزاده پایش بر اثر اصابت تیر، زخمی شده بود. سید فریاد زد چرا ایستادی جلوتر برو، برو به طرف آ‌نها و در حالی که باران تیر به سوی ما سرازیر شده بود، جلوتر رفتم و به نزدیک پل رسیدم. چند تیر به جلوی ماشین اصابت کرد و شیشه جلو شکست. متوجه شدم خون از سر و رویم جاری شده است. سید در حال تیراندازی، پایین آمد و چفیه دور گردنش را باز کرد و به سر و صورتم بست.

گفتم سید من حالم خوب است تیراندازی کن، سید، یکه و تنها مقابل آن‌ها مقاومت کرد، به طوری که پا به فرار گذاشتند و نیروی کمکی هم رسید. نیمه‌های شب بود که سید گفت قصد دارم داخل آبادی بروم، چون ضدانقلاب در خانه‌های مردم پنهان شده‌اند و اینجا ماندن ما هیچ فایده‌ای ندارد. بنابراین حرکت کرد و من هم دنبال او رفتم. اصرار کرد من نروم، گفتم یا هر دو می‌رویم یا هیچ کدام. با هم رفتیم. متوجه شدیم یک نفر دنبال ما می‌دود. دیدیم شهید اکبر خدایی است. گفتیم تو چرا آمدی؟

گفت مگر خون من از خون شما رنگین‌تر است. سه نفری داخل آبادی رفتیم. سید روی بلندی رفت و داد زد،‌ای مردم آبادی چرا می‌ترسید و بیرون نمی‌آیید؟ نیرو‌های ما دورتا دور روستا را محاصره کرده‌اند. (در حالی که سه نفر بیشتر نبودیم) ضدانقلاب هم جز تسلیم راه دیگری ندارد. پس از چند لحظه مردم از خانه‌های خود بیرون آمدند و ضدانقلاب مخفیانه پا به فرار گذاشتند، ما بعد از آن عملیات به پایگاه نجف‌آباد برگشتیم، نزدیک اذان صبح بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار