کد خبر: 1019292
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۶:۰۰
نگاهی به رمان «گیرنده: سوسنگرد»
رامین جهان‌پور
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سمیرا یک دختر نوجوان دانش‌آموز در دهه ۱۳۶۰و جنگ ایران و عراق است که شخصیت اول رمان «گیرنده: سوسنگرد» محسوب می‌شود. او به همراه خانواده‌اش در شهر نیشابور زندگی می‌کند. سمیرا تا حدودی جسور و باهوش است و مثل همه دانش‌آموز‌ها مشغول مدرسه رفتن است تا به صورت اتفاقی نامه‌ای از جبهه به دست او می‌رسد. نویسنده این نامه رزمنده جوانی به نام مصطفی است که در جبهه سوسنگرد با دشمن می‌جنگد. سمیرا جواب نامه را برای مصطفی می‌فرستد و آن‌ها باهم آشنا می‌شوند. مصطفی فردی عاقل، معتقد و با خصوصیاتی مثبت است و در نامه‌هایی که برای سمیرا می‌فرستد او را تحت تاثیر شخصیت انسانی‌اش قرار می‌دهد، مدتی بعد نامه‌نگاری آن‌ها قطع می‌شود و سمیرا تصمیم می‌گیرد تا برای دیدن مصطفی به سوسنگرد برود، او به جبهه می‌رود و با حوادث و ماجرا‌هایی روبه‌رو می‌شود که ساختار داستان را می‌سازند. سمیرا بعد از صحبت با مصطفی تصمیم می‌گیرد خواهر خوب و با تعاملی برای محمود برادرش که خود یک رزمنده است و خواهرش مریم باشد که اندک اختلافاتی از لحاظ سلیقه و برخورد‌های اجتماعی با آن‌ها دارد و در زندگی هم به پختگی برسد. این مختصری بود از داستان «گیرنده: سوسنگرد». این رمان را لیلا عباسعلی‌زاده به زبانی نوجوانانه نوشته و جزو رمان‌های نوجوان به حساب می‌آید. یکی از ویژگی‌های این داستان که به کیفیت آن کمک کرده به موقعیت‌شناسی نویسنده‌اش برمی‌گردد. با خواندن این داستان، نوجوان‌های دیروز و امروز خیلی خوب خودشان را در مدارس قدیمی دهه ۰۶ و زمان جنگ می‌بینند و وارد همان حال و هوای نوستالژیک آن دوران می‌شوند: «هنوز چشمم به خانم خشنود بود که مثل سرهنگی با آن قد کشیده در بین سربازانش قدم می‌زد...» یا «همیشه دوست داشتم دبیر‌ها را توی دفتر تماشا کنم که چطوری چادرهایشان را تا می‌زنند. جلوی آینه می‌ایستند و مقنعه‌های بلندشان را مرتب می‌کنند. دوست داشتم بفهمم توی دفتر به هم چه می‌گویند و چه کار می‌کنند، ولی توی آن موقعیت روی سلام کردن هم نداشتم...». در این داستان رگه‌هایی از طنز هم به چشم می‌خورد که به کمک مخاطب می‌آید تا داستان را راحت‌تر دنبال کند، چون زبان نوجوانان به اقتضای سن و سال و دوران خاصی که دارند اکثر مواقع طنزآمیز است: «مهدیه دوباره انگشتش را مثل لوله تفنگ به پشتم فشار داد و همزمان سرش را جلو کشید و گفت: «بگو دیگه؟» دلم می‌خواست برگردم و با مشت بزنم توی صورت گردش تا بیضی بشود ولی جلوی خودم را گرفتم و گفتم: «گفتم که نمی‌دونم». داستان از همان فصل اول آغازی کنجکاوانه و پرتعلیق دارد، اما در همان سطر اول، مخاطب را به تردید می‌اندازد: «همه چیز از آن پاکت با حاشیه‌های قرمز و سبز شروع شد»: اینجاست که مخاطب از خود می‌پرسد در کشور ما کلاً از همان زمان قدیم دو نوع پاکت نامه وجود داشت که اولیش معمولی و سفیدرنگ بود و دومیش هم پاکت نامه‌ای بود که حاشیه‌هایش به رنگ آبی و قرمز بود. پاکت نامه‌ای با حواشی سبز و قرمز ما ندیده‌ایم. در قسمت‌هایی هم در گویش و نثر، نویسنده در چند مورد دچار اشتباهاتی در پرداخت شده است که به عنوان نمونه به چند نکته از آن اشاره می‌شود: «مهدیه کوبید به پشتم و از پشت توی گوشم گفت: «چی شده سمیرا؟» ... شانه بالا انداختم یعنی «چی می‌دانم»!» اینجا کلمه (چی) یک واژه عامیانه است و به جمله نمی‌خورد، بهتر بود نویسنده از واژه (چه) استفاده می‌کرد یا در جایی دیگر وقتی راوی می‌گوید: «این جمله بدترین جمله‌ای بود که می‌شد صبح اول صبح به یک دانش‌آموز درس‌خوان و شاگرد اول کلاس اول راهنمایی گفت». در همین یک سطر، کلمات (جمله) و (صبح) و (اول) هر کدام دو بار در یک جمله تکرار شده‌اند که نویسنده با کمی دقت و نکته‌سنجی می‌توانست به جای (صبح اول صبح) صبح اول وقت می‌نوشت و به جای «این جمله» هم می‌توانست بنویسد این حرف! و به جای شاگرد اول می‌نوشت ممتاز! از همه این‌ها گذشته، رفتن یک دختر ۳۱ ساله از نیشابور به جبهه آن هم به تنهایی قدری در ساختار داستان، غیرمنطقی به نظر می‌رسد. این کتاب در ۸۶۱ صفحه توسط انتشارات ویدا در سال ۴۹۳۱ منتشر شده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار