سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: این کتاب جزو مجموعه رمانهای «نوجوان امروز» است که پروسه انتشار آن از سال۱۳۹۰ توسط انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به منظور ترویج رمانهای تألیفی کلید خورد و تا چندین جلد توسط نویسندگان کودک و نوجوان به رشته تحریر درآمد.
موضوع داستان این کتاب در مورد زندگی پرفرازونشیب یک خانواده تهرانی در زمان جنگ ایران و عراق است و ماجراهایی که برایشان پیش میآید. اعضای این خانواده محور اصلی داستان هستند.
آقا محسن پدر خانواده به همراه همسرش مهتاب در یک خانه سنتی به زندگی مشغولند. علی کوچولو و بهار هم بچههای آنها هستند و دایی نادر که برادر جوان مهتاب خانم است هم در کنار آنها زندگی میکند، به اضافه مادربزرگ که یک پیرزن مهربان اهل خرمشهر است که با شروع جنگ به همراه نوهاش حامی به تهران آمده است.
اینها کاراکترهای اصلی این رمان هستند که هر کدامشان در گوشهای از ماجراهای رمان حضور و تاثیر دارند. داستان با زاویه دیدهای متفاوت، گاهی از زبان مهتاب روایت میشود و گاهی از زبان همسرش محسن. با شروع جنگ محسن به جبهه میرود و برادر همسرش نادر که از شخصیتهای کلیدی داستان است با اصرار زیاد خواهر به همراه دوستان فوتبالیستش به جبهه میرود.
محسن اسیر میشود و بعد از پنج سال برمیگردد، اما نادر جوان در جبهه به شهادت میرسد. از طرفی مهتاب زنی با علائق اجتماعی و عکاس حرفهای مطبوعات است. علی کوچولو، بهار و حامی هم کودکان و نوجوانهای پرماجرای این کتاب هستند.
مهتاب حامی یک پسربچه خرمشهری است که پدرومادرش را از دست داده و با اینکه شوهر و برادرش در جبهه هستند، همچون یک مادر مهربان و دلسوز حامی را بزرگ میکند. داستان پر از صحنههای صمیمی و انساندوستانه است.
سبک و سیاق داستان به جریان سیال ذهن نزدیک است و نویسنده به خاطر اینکه رمانش از حالت کلاسیک و خطی بیرون بیاید روایت آن را در فصلهای مختلف مثل یک پازل به هم ریخته، کنار هم گذاشته و تا مخاطب به آخر داستان نرسد، به کنه ماجرای رمان و سرنوشت شخصیتهای قصه پی نخواهد برد و همین باعث شده تا حال و هوای داستان ساختاری مدرن داشته باشد.
داستان ازسال۱۳۷۶ شروع میشود؛ زمانی که بازی معروف ایران و استرالیا دارد از تلویزیون پخش مستقیم میشود. در فصل بعدی به سال۱۳۵۹ میرسیم؛ زمانی که دایی نادر برادر مهتاب خانم مقدمات جبهه رفتنش را بعد از اعزام آقامحسن دارد فراهم میکند، البته شروع فوتبالی داستان بیشتر به خاطر نادر است که عاشق فوتبال بوده و قاب عکس او را که کاپ مسابقات محلی را بالای سرش گرفته و روی دیوارهای خانه نصب است، در صفحات مختلف کتاب میبینیم و همینطور فصل آخر کتاب هم باز هم به یاد نادر تمام میشود؛ آنجایی که آقا محسن قاب عکس نادر را میبیند و با خودش میگوید: «برگشتم و به عکس قاب گرفته نادر نگاه کردم؛ عکسی که توی همه اتاقهای خانه بود... نادر لباس فوتبال بر تن، جام را بالای سرش گرفته بود و میخندید. توی دلم گفتم: چه قصه و حکایتی داره این روزگار؟».
داستان آوازهایم برای تو طی پنج سال، زندگی دو خانواده را به تصویر میکشد، اما یکی از نکتههای مهمی که باید به آن اشاره کرد، این است که وقتی میگوییم رمان نوجوان، یعنی کاراکترهای اول داستان حتماً باید نوجوان باشند، اما در این کتاب حوادث اصلی رمان بیشتر بر محور کاراکترهای بزرگسال کتاب مثل مهتاب مادر بچهها، محسن پدر بچهها، مادربزرگ و نادر، دایی بچهها میچرخد و این نکتهای است که نویسنده از آن غافل مانده است.