حالا که برایتان مینویسم، هفت ماهی از پایان باشکوه زندگی اسطوره روزگار ما گذشته و عجیب آنکه برخلاف آمد عادت، این بار خاک سردی نیاورده است، نشان به آن نشان که داغ او هنوز در دل پیر و جوانمان، چون شقایقهای سوزان تازه است. همچون سوگ سیاوش و آرش کمانگیر. دردا و دریغا که آن پرنده منحوس آهنین، سفیر شیطان بود و نه فقط بر پیکر مظلوم سردار ما و همراهانش که بر غرور ملت ایران زخم زد.
از من بپرسید، کیمیای وجود حاج قاسم سلیمانی، میراث هزارهها و گنجینه نایاب گفتمان انقلاب مردم ایران زمین، در یک کلمه ساده نهفته است: «اخلاص». آن طور که اسطورهای دیگر، شهید همت در موردش گفته است: {برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه باید اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه میخواد که از همه چیزمون بگذریم و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه...، قدم برمیداریم برای رضای خدا، قلم برمیداریم روی کاغذ برای رضای خدا، حرف میزنیم برای رضای خدا، شعار میدیم برای رضای خدا، میجنگیم برای رضای خدا، همه چیز، همه چیز، همه چیز خواست خدا باشه که اگه شد پیروزی درشه... }.
تمام راز سرفرازی انسان مؤمن انقلابی و بزرگترین سلاح او در برابر فریب و قدرت پوشالی ظاهرپرستان غرباندیش، به همین سادگی است و افسوس که این کیمیای سعادت دارد پامال مانور تجمل قدرت و ثروت میشود و در سایه مرگبار کاخهای منیت رنگ میبازد! درباره کیمیای اخلاص، خاطرهای تعریف میکنم از درسی که خود از سردار آموختم.
تابستان ۱۳۹۰ بود. یکی از رفقا که میدانست سرم برای سوژههای اطلاعاتی و امنیتی درد میکند، مقالهای در یکی از مجلات بینالمللی نشانم داد که در مورد خطرات ژنرالی ایرانی به نام «قاسم سلیمانی» هشدار میداد! تا به حال اسمش را نشنیده بودم، اما سیمایش کاریزمای خاصی داشت. نویسنده امریکایی، با آب و تاب در مورد توانمندیهای او اغراق و نیروی تحت امرش، «سپاه قدس» را ترکیبی مشابه از نیروهای ویژه نظامی و سازمان سیا معرفی کرده بود. هر جا که دستم رسید، شروع به کنکاش در مورد این ژنرال مرموز کردم. زندگی جالبی داشت و از بنایی به فرماندهی لشکر کرمان و بعدها نیروی قدس رسیده بود. تحلیلم این بود که امریکاییها بیخود او را در بوق و کرنا نکردهاند و حتماً برایش طرح و نقشهای دارند. با خودم گفتم چرا ما باید زمین این بازی را به آنها واگذار کنیم تا سردارمان را مصادره به مطلوب کنند! دردسرتان ندهم. ماحصل تلاشهایم نامهای شد برای ساختن یک فیلم و مجموعه کار رسانهای در مورد او و پاسخی که سردار آسودی همان وقت گفت روزی یک سند تاریخی خواهد شد. اما باقی ماجرا را به روایت سردار محمدعلی آسودی بخوانید در مصاحبه ایشان با خبرگزاری دفاع مقدس، به تاریخ ۱۳بهمن ۱۳۹۸، تحت عنوان «جزئیات مخالفت سردار شهید «قاسم سلیمانی» با ساختن فیلم سینمایی درباره خود»: یک هنرمند جوان فیلمساز به نام «محسن سوهانی» به من گفت که در اروپا دیدهام درباره سردار «قاسم سلیمانی» به عنوان یک شخصیت برجسته، بسیار حرف میزنند، لذا یک طرح فیلم سینمایی با عنوان «چه کسی از سردار میترسد» را آماده کردهام، بنابراین این طرح را به من داد و من نیز بعد از مطالعه کلیات آن، دیدم که طرح مناسبی است و با توجه به ارادتی که به سردار سلیمانی داشتم، به وی گفتم که میتوانم حتی یک سرمایهگذار هم برای این فیلمنامه تأمین کنم تا یک فیلم سینمایی ۱۲۰دقیقهای را تولید کنیم.
برای اینکار باید از شخص سردار قاسم سلیمانی اجازه میگرفتیم، بنابراین در یک نامه رسمی در تاریخ اول اسفند سال۹۰، این فیلمنامه را برای وی فرستادم، اما سردار «قاسم سلیمانی» در تاریخ ۲۱فروردین سال۱۳۹۱ در نامهای، رسماً با تولید این فیلم سینمایی مخالفت کرده و به ما گفت: «تا زندهام، نمیخواهم چیزی در مورد خودم نوشته یا تصویر شود. ما انسانیم که در معرض نفسانیتهای گوناگون و خطرناک، دعا کنید شهید شوم، آنوقت هر چه دوست داشتید، بنویسید. انسان اگر متکی به خداوند شود و به او و نصرتش مطئمن گردد، در چشم دشمن بزرگ خواهد شد، بیش از آنچه دشمنان تصور میکنند...».
این رمز دستیابی حاج قاسم به جایگاهی است که دشمن از وی میترسید. وی تأکید کرد: نکته ارزشمند در این نامه، این است که سردار شهید «قاسم سلیمانی» در پایان آن از عناوین نظامی استفاده نکرده و فقط نوشته «پاسدار، قاسم سلیمانی» و آن را امضا کرده است؛ همانگونه که وصیت کرده است روی سنگ قبرم بنویسید «سرباز ولایت».