سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: نیاز، همراه همیشگی ما بوده و هست؛ نیاز به اکسیژن برای زنده ماندن، نیاز به پوشش برای مصون ماندن از سرما و گرما، نیاز به تأیید شدن از سوی دیگران، نیاز به کمک کردن به خلایق، نیاز به بسیاری موارد دیگر که کم یا زیاد در هر موجودی به ویژه انسان دیده میشود. همه ما نیاز داریم به برآورده شدن این نیازها. نیازهایی که به حفظ ما در زندگی کمک میکنند. گاهی نیاز ما در برخی موارد بیشتر از برخی موارد دیگر است و از اینرو ممکن است خودمان را در برخی موارد حساستر و شکنندهتر احساس کنیم.
برای نمونه ممکن است نیاز زیادی به خوردن غذا داشته باشیم و نسبت به سایر افرادی که سراغ داریم، پرخورتر باشیم، در حالی که نیاز کمتری به محبت کردن داشته باشیم، در این صورت حساسیت بیشتری به نیاز پرخوری خود خواهیم داشت. مثلاً اگر کسی درباره آن حرفی بزند ممکن است آن را به خود بگیریم. کافی است از یک نفر کلمه پرخور یا چاق را بشنویم، انگار دنیا روی سرمان خراب میشود. دلمان میخواهد از همه چیز فرار کنیم و به جایی پناه ببریم که هیچ حرف و عملی از کسی سر نزند، تا شاید آرام شویم. ممکن است حتی شنیدن این سرزنش آنقدر سنگین باشد، که دلمان بخواهد از خودمان هم فرار کنیم یا اینکه تنها به خودمان پناه ببریم، چون بر این باور باشیم که هیچ کجا، پناه واقعی وجود ندارد؛ و با این باور بیاعتمادی به دیگران و محیط اطراف، دچار عذاب و رنج روحی و روانی باشیم.
با این همه نیاز چه کنیم؟
نیازها قدرت این را دارند که ما را آسیبپذیر کنند. میتوانند برای ما منافذی باشند برای نفوذ سموم روحی و روانی. نیازها میتوانند مخرب باشند و نابود کننده. از اینرو چه باید کرد؟ آیا نیازها را باید از بین ببریم؟ باید نیازها را سرکوب کنیم؟ باید آنها را نادیده بگیریم؟ باید وجودشان را انکار کنیم؟ باید از خودمان دورشان کنیم؟ نیازها عوامل بدی برای زندگی ما هستند؟ باید از بیخ و بن در وجودمان از بین ببریمشان یا بیاثرشان کنیم؟ نیازها مایه رنجش ما در پی آن دردهای زندگی ما هستند؟ مانند مرتاضی که تلاش میکند بدون هفتهها آب و خوراک کافی، به سر ببرد، باید نیازها را در خود به ریاضت بکشانیم؟
اگر پاسخ اینها صحیح است، پس آفرینش ما که با نیاز همراه است، چه توجیحی پیدا میکند؟ آیا میتوانیم از نیازها جدا شویم و به زندگی بدون نیاز برسیم؟
در مباحث مذهبی و دینی انسان موجودی نیازمند شمرده شده است که هرگز بینیاز نخواهد بود. در این نگاه، تنها پروردگار عالمیان است که بینیاز است. همان طور که در قرآن کتاب آسمانی دین اسلام در سوره توحید آمده است که: «خداوند بینیاز است»؛ و در جای دیگری از همین سوره، در آیه آخر میگوید: «نه زاده و نه زاییده شده است».
بنابر این از منظر دینی، ما مخلوقات نیازمندانی هستیم که با نیاز آفریده شدهایم؛ و تنها بینیاز، پروردگار صمد است. پس تکلیف ما با این همه نیاز چیست؟ برای رنجشهایی که در پی نیازها پیدا میکنیم، چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
فراموش کردن نیازها چه سودی دارد؟
آنهایی که در عالم معنا گذری یا دستکم مطالعهای دارند، این را خوب میدانند که ما انسانها به کره خاکی آمدهایم برای رشد، برای جلا و برای تکامل. در این منظر نیز نیازها عواملی مزاحم و سرکوبگر به نظر نمیرسند. بلکه عواملی برای ایجاد انگیزه در راه رشد به نظر میآیند. نمیشود گرسنگی را فراموش کرد به امید اینکه نیازمان به برخی نیازها کم شود. مثلاً گرسنگی را فراموش کنیم تا موادغذایی کمتری در جهان مصرف شود، دام و طیور کمتری ذبح شوند و مواد غذایی کمتری مصرف شود. آب و خاک کمتری در نتیجه این رفتار ما آلوده شود و زباله کمتری هم تولید. طمعمان برای داشتن داشتههای دیگر زندگی کم شود و نیاز به بسیاری فعالیتهای دیگر که برای تهیه خورد و خوراک لازم است، از بین برود و...
با فراموشی نیاز به گرسنگی شاید تا اندازه زیادی به آن چه مد نظر داریم دست پیدا کنیم، اما آیا این هدفی هم هست که برای زندگی خوب و درست به آن نیاز داریم؟
شاید بسیاری از افرادی که تمرینات مختلف خویشتنداری را انجام میدهند به کم کردن یا خنثی کردن نیازها تا اندازه زیادی دست پیدا کرده باشند، و شاید به متعادل کردن آن. اما در این باره شاید بهتر باشد به این توجه کنیم که بررسی ما درباره نیاز، به گونهای صورت میگیرد که قلبمان را راضی کند؟ مگر نه این است که رضایت قلب، نماد و مصداق رضایت پروردگار است، پس کشتن نیاز به چه کار ما میآید؟ چه بسا که نیاز دیگری در وجود ما به وجود آورد که زاییده حسرتها و خواستههای ذهنی باشد و مشکل دیگری را برای ما درست کند.
نیازهای واقعی خود را بشناسیم
شاید در اینباره بهتر باشد به سخن بزرگان توجه بیشتری کنیم. حضرت علی (ع) فرمایشی دارند که جامع و کامل منظور این نوشته را میرساند. برای شناخت خدای خود، خود را باید شناخت؛ این مضمون سخن امام نخست شیعیان است. وقتی به این جمله فکر کنیم شاید این برداشت را داشته باشیم، که لازم است خودمان را بشناسیم. نیازها بخش بزرگی از ما را تشکیل میدهند، از اینرو این شناخت میسر نمیشود مگر با شناختن آنها. شناخت به معنی بررسی و پی بردن به ریز و بم یک چیز است، نه انکار یا سرکوب، یا نادیده گرفتن آن. بنابر این شاید بتوان گفت که نیازها قابل احترام هستند و برای خود حرمت دارند. نیازها حرمت دارند، چون باعث میشوند با پیدا کردن، بررسی و تشخیص آنها به «ما»ی بهتری تبدیل شویم.
شاید این درست باشد که بگوییم، نیازهای واقعی به خودی خود میتواند به رشد ما کمک کند، اگر به درستی و در جای مناسب خود برآورده شود. ممکن است نیازی در بخشهایی از زندگی، نتایج خوبی برایمان نداشته باشد. در این صورت شاید ما را دچار مشکلاتی کند. ممکن است نیازهایی را در خود و زندگی خود احساس کنیم ولی با حل کردن آنها زندگیمان را پیش ببریم و بر تمام مشکلات ریز و درشت زندگی هم غلبه کنیم. اما ممکن است در میان نیازها و در رویارویی با آنها خود را فردی نیازمند ببینیم. این احساس نیازمندبودن میتواند احساس دردمندی و بیچارگی به ما بدهد. احساسهای مخربی که قدرت به خطر کشیدن ما را دارد. اگر احساس نیازمند بودن داشته باشیم، ممکن است دست به خطاهایی بزنیم. این احساس میتواند به قدری قدرتمند باشد که عزت نفس و اعتماد به نفس ما را به حد چشمگیری پایین بیاورد. در این صورت میتوانیم انتظار هر رفتار نادرستی را از خود داشته باشیم. احساس خلأ و کمبودی که در پیاحساس نیازمند بودن پیدا میکنیم، مانند دریچهای سمی در روان و روح ما شکل میگیرد. ممکن است همه ما کم یا زیاد و درباره نیازهای مختلف این خلأ را احساس کرده باشیم. شاید برای پر کردن این خلأ و کمبود بخواهیم دست به رفتارها و حتی افکاری بزنیم که مناسب شأن و انسانیت ما نباشد. ممکن است در این حالت، خود را دستکم بگیریم یا خود را آنقدر حقیر بپنداریم که هر رفتار و کرداری را درباره خود روا بدانیم. عزت نفسمان آنقدر پایین بیاید و آنقدر در قهقرا و خطاها غرق شویم که چشم باز کنیم و ببینیم که توان برخاستن برایمان نمانده است. ممکن است از فرط نیاز به تأیید دیگران یا درد ناشی از شکست و بسیاری رنجشهای دیگر، به مواد مخدر روی آوریم و در این راه آنقدر فرو رویم که یکباره چشم به هم بزنیم و ببینیم که هیچ ریسمان یا دستاویزی برای بیرون آمدن وجود ندارد. این احساس گیر افتادن در بنبست، شاید ناشی از بیتوجهی ما به نیازهایی باشد که میتوانستیم به زیبایی در زندگی خود بروزشان دهیم. بارز کردن و توجه به آنها میتوانست زیبایی بیشتری به زندگی ما بدهد. پس با نیازهای فراموش شده و سرکوبشده خود بهتر است روبهرو شویم. باید بپذیریم که نیازهایی داریم و باید در رفع نیازهای واقعیمان به گونهای منطقی و سالم گام برداریم. پس مرز نیازهای واقعیمان را بشناسیم و به شناخت بهتری از خودمان برسیم.