سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: اسلاوی ژیژک فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناس، منتقد فرهنگی و سیاستمدار اسلوونیایی است که تألیفات نوآورانه و بحثبرانگیز او، ایدههای متافیزیکی هگل، نظرات روانکاوانه لکان و دیالکتیک مارکسیستی را به ترتیبی به هم میآمیزد تا خرد جمعی و عقاید مورد قبول هر دو ایدئولوژی چپ و راست را به چالش کشد. در ایران ژیژک کمتر محل بحث اندیشمندان قرار میگیرد و از همین جهت کمتر با اندیشههای او آشنا هستیم. آدام کیرش در هفتهنامه نیوریپابلیک او را «خطرناکترین فیلسوف در غرب» میخواند. به تازگی انتشارات «صدای معاصر» کتابی از او با عنوان «عالمگیر! کووید ۱۹ جهان را تکان میدهد» با ترجمه «هوشمند دهقان» منتشر کرده است. این کتاب شامل سرفصلهایی، چون «اکنون همگی در یک قایق نشستهایم»، «چرا همیشه خستهایم»، «به سوی طوفانی تمام عیار در اروپا»، «به برهوت ویروسی خوش آمدید!»، «پنج مرحله تمام اپیدمیها»، «آیا تقدیر ما، بربریت با چهرهای انسانی است؟» است. آنطور که در بخش نخست کتاب آمده، ژیژک تردید دارد که بیماری عالمگیر کرونا، ما را خردمندتر کند، اما مطمئن است که کرونا باعث خواهد شد بسیاری از بنیانهای زندگی ما فرو ریزد و پایههای اقتصادی نیز به طرز بسیار کوبندهتر از رکود بزرگ (رکود گسترده اقتصادی در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰) در هم شکند. ژیژک باور دارد که هیچ بازگشتی به وضعیت عادی در کار نیست و وضعیت عادی جدید باید بر ویرانههای زندگی قدیمی ما بنا شود که در غیر این صورت خود را در بربریتی نوین خواهیم یافت. ژیژک پاسخ به یک سؤال را در مقابله با کووید- ۱۹ از همه مهمتر میداند: «چه اشکالی در سیستم ما وجود داد که به رغم هشدارهایی که دانشمندان از سالها قبل دادهاند، در برابر این فاجعه غافلگیر شدیم؟» در ادامه بخش «پنج مرحله تمام اپیدمیها» از این کتاب ارزشمند را میخوانید:
شاید بتوانیم از الیزابت کوبلر راس بیاموزیم که چطور به اپیدمی کروناویروس واکنش نشان دهیم. راس در کتاب «پیرامون مرگ و مردن» یک طرح پنج مرحلهای معروف را در میان میگذارد. وی مینویسد وقتی خبردار میشویم که به بیماری لاعلاجی دچار شدهایم، از پنج مرحله گذر میکنیم:
۱) انکار (شخص حاضر به پذیرش حقیقت نیست: «ممکن نیست که چنین اتفاقی برای من بیفتد!»)
۲) خشم (وقتی که دیگر نمیتوانیم حقیقت را انکار کنیم از کوره در میرویم: «آخر چرا من؟»)
۳) چانهزنی (با این امید که یک جورایی بشود حقیقت را به تعویق انداخت یا آن را ملایم کرد: «تو را به خدا فقط اجازه بده فارغالتحصیلی بچههایم را ببینم!»)
۴) افسردگی (سرمایهگذاری منفی لیبیدویی: «من که دارم میمیرم پس چرا خودم را به زحمت بیندازم؟»)
۵) پذیرش («من که نمیتوانم با آن بجنگم، اما میتوانم خودم را برای آن آماده کنم.»)
بعدها کوبلر راس این مراحل را در مورد هر مصیبت شخصی (بیکار شدن، مرگ عزیز، طلاق و اعتیاد به موادمخدر) به کار گرفت. همچنین تأکید ورزید که این مراحل، لزوماً به همان ترتیب ظاهر نمیشوند و ممکن است بعضی بیماران هر پنج مرحله را تجربه نکنند.
میتوانیم همین پنج مرحله را وقتی جامعه با ناکامیهایی آسیبزا مواجه میشود، مشاهده کنیم. اجازه بدهید برای مثال فاجعه زیستمحیطی را در نظر بگیریم: اول، معمولاً آن را انکار میکنیم (این حرفها مال آدمهای بدبین است، تنها چیزی که اتفاق افتاده است، نوسانهای همیشگی در الگوهای آب و هواست.) سپس نوبت میرسد به خالی کردن خشم (بر سر شرکتهای بزرگی که محیطمان را آلوده میکنند و دولتی که خطرات زیستمحیطی را نادیده میگیرد)؛ به دنبال آن، چانهزنی شروع میشود (اگر زبالههایمان را بازیافت کنیم، میتوانیم زمان بخریم؛ ضمناً این قضیه مزایایی هم دارد: میتوانیم در گرینلند، صیفیجات بکاریم، کشتیها قادرند که از طریق مسیر جدید شمالی، سریعتر کالاها را از چین به امریکا برسانند، تازه وقتی یخبندان دائمی در قطب شمال ذوب شود، سرزمینهای حاصلخیزی در منطقه سیبری در دسترس ما قرار میگیرند...) و بعد افسردگی از راه میرسد (دیگر خیلی دیر شده، کارمان تمام است..) و در نهایت، پذیرش (ما با تهدیدی جدی سروکار داریم و باید شیوه زندگیمان را به کلی عوض کنیم!)
همین ماجرا در مورد خطر کنترل دیجیتالی زندگیمان نیز دیده میشود؛ معمولاً در ابتدا انکارش میکنیم (ای بابا بزرگش میکنند! کار این چپهای بدبین است؛ هیچ عالمی نمیتواند فعالیتهای روزانهمان را کنترل کند.) سپس نوبت خالی کردن عصبانیت میرسد. بر سر کی؟ سر (شرکتهای بزرگ و سازمانهای مخفی دولتی که از جیک و پوک ما بهتر از خودمان خبر دارند و از این اطلاعات برای کنترل و دستکاری ما استفاده میکنند)؛ بعد چانهزنی (مسئولان حق دارند که دنبال تروریستها بگردند، اما نباید وارد حریم خصوصی ما بشوند...) و به دنبالش افسردگی (خیلی دیره شده، کدام حریم خصوصی؟ دوران آزادیهای شخصی، سرآمده) و دست آخر، پذیرش است (کنترل دیجیتالی، آزادیمان را تهدید میکند، باید مردم را از تمام ابعاد این قضیه باخبر کنیم و با تمام وجود علیهاش بجنگیم!)
در سدههای میانه، جمعیت یک شهر طاعونزده، به همین ترتیب در برابر علائم بیماری، واکنش نشان میداد: اول، انکارش میکرد، بعد خشم خود را سر زندگیهای پرمعصیت آدمها خالی میکرد و این مصیبت را مکافات آن نوع زندگی میدانست، حتی نسبت به خدای بیرحم که چنین مصیبتی را روا داشته خشم میگرفت. آنگاه نوبت به چانهزنی میرسید (آنقدرها هم بد نیست، فقط کافی است که از آدمهای مریض احوال فاصله بگیریم...) و بعد، افسردگی (باید با زندگی وداع گفت...) و آنگاه به طرز جالبی، عیش و عشرت (چون عاقبت کار ما نیستی است، خوش باش، بنوش و با لاله رخان بنشین) و بالاخره، پذیرش (حالا که در این وضعیت هستیم، بگذار تا آنجا که ممکن است بهگونهای رفتار کنیم که گویی روزگار به روال عادیاش میچرخد...)
و آیا ما با اپیدمی کروناویروس هم که در پایان سال ۲۰۱۹ طغیان کرد، به همین ترتیب عمل نمیکنیم؟ نخست انکارش کردیم (چیز مهمی نیست، فقط چند نفر آدم غیرمسئول دارند وحشتپراکنی میکنند.) سپس خشم (معمولاً در قالبی نژادپرستانه یا ضددولتی؛ چینیها مقصرند؛ دولت ما کفایت ندارد...) بعد نوبت به چانهزنی میرسد (خیلی خب، چند نفر قربانی شدند، اما این بیماری از سارس، کمخطرتر است و میتوانیم میزان صدمات را به حداقل برسانیم...)؛ اگر راهکارها کارساز نباشند، افسردگی ظاهر میشود (خودمان را گول نزنیم، کار همهمان تمام است!)، اما مرحله پذیرش ما چه شکلی خواهد بود؟ جالب است که این اپیدمی، با آخرین دور اعتراضات اجتماعی در جاهایی مثل فرانسه و هنگکنگ وجه مشترکی دارد، این اجتماعات اینجوری عمل نمیکنند که طغیان کنند و بعد بگذارند بروند، آنها ایستادگی میکنند و ترسی دائمی و شکننده را به زندگی ما تزریق میکنند.
آنچه مجبور به پذیرفتنش هستیم و باید خودمان را با آن وفق بدهیم، این است که زیرلایهای از زندگی وجود دارد، زیرلایهای نامیرا که خود را به شکل ابلهانه تکرار میکند. نوعی حیات پیشاجنسی ویروسها که همیشه وجود داشته و هماره مثل سایهای تاریک همراه ما خواهد بود؛ سایهای که خود زندگی ما را نشانه میگیرد، و در وقتی که هیچ انتظارش را نداریم سر به طغیان میگذارد. در سطحی کلیتر، اپیدمیهای ویروسی ما را به یاد پیشامد نهایی و بیمعنا بودن زندگیمان میاندازد: هر چقدر هم که عمارتهایمان را باشکوه بسازیم یک پیشامد طبیعی کور مثل ویروس یا یک سیارک میتواند به کار ما پایان دهد... دیگر حقایق بومشناسی جای خود دارد، حقایقی که عنوان میدارد ما انسانها نیز میتوانیم به شکلی ندانسته در این پایان بخشیدن، سهیم باشیم.