سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: از جمله خدمتهای بزرگی که میتوانیم در حق خود و دیگران انجام دهیم این است که ببینیم پشت هر عمل و عکسالعملی که از ما سر میزند چه پیشفرضهایی وجود دارد. مثل این است که دیواری نم میدهد و ما یقه دیوار را میچسبیم و مدام گچکار میآوریم و لایه افزونتری روی دیوار اضافه میکنیم، اما به چند روز نمیرسد دوباره آن دیوار یا سقف همان شرایط قبلی را پیدا میکند، در حالی که کار درستتر این است که ببینیم زیر آن دیوار نم داده چه خبر است. چه پیش فرضهایی آنجا وجود دارد. اگر آن پیشفرضها به چالش کشیده شود آن عمل و عکسالعمل هم طبیعتاً استواری و بینقصی خود را از دست خواهد داد و فرو خواهد ریخت. آن وقت میتوانیم رفتاری نو را پدید بیاوریم یا اینطور بگوییم با تراشیدن و فرو ریختن آن گچهای زرد شده و رسیدن به چالش اصلی و رفع آن شانس ترمیم واقعی بالا میرود.
بچه را رها کنید شاید شما پرخور هستید
بچه بیچاره را تقریباً به جایی رساندهایم که غذا را در حلقوم او فرو میکنیم. مثل اینکه دهان بچه حفرهای یا غاری باشد و ما میخواهیم هر طور شده با بیل آن حفره را پر کنیم. بچه و ما آشکارا زیر فشار قرار گرفتهایم و هر دو در رنج هستیم. این رنج از کجا میآید؟ از یک پیشفرض. پیشفرض ما این است که بچه کم غذا میخورد، اما از کجا معلوم که ما داستان را برعکس نمیبینیم؟ در واقع بچه به اندازه میخورد، اما، چون ما بیشتر از حد معمول غذا میخوریم احساس میکنیم بچه کم غذا میخورد، بنابراین او را آزار میدهیم. حتی ممکن است او را پیش متخصص ببریم و آن متخصص هم برای اینکه با ما همراهی کند شربت اشتها آور برای او تجویز کند. حالا دردسر جدید شروع میشود. خوراندن همین شربت اشتها آور خود به یک شربت اشتها آور دیگر نیاز دارد و این تسلسل را پایانی نیست، یا ممکن است کودک را پیش روانشناس ببریم و ریشههای روانی این کم خوری را به طور دقیق پیدا کنیم، در حالی که شاید پیشفرض ما اشتباه است. یعنی شاید لازم باشد ما به عنوان والدین کودک نزد روانشناس یا هر متخصص دیگری برویم و ریشههای روانی و ذهنی پرخوریهایمان را پیدا کنیم، اما، چون نمیخواهیم به خودمان به چشم موجوداتی دارای عیب و نقص نگاه کنیم، بنابراین سادهترین گزینه این است که بار زحمت خوردن شربت اشتها آور یا حضور در اتاق روانشناس را روی شانههای کودک بگذاریم. واقعاً از کجا معلوم که پنج قاشق غذای کودک طبیعی نباشد؟ و از کجا معلوم ۵۰ قاشق غذای ما طبیعی باشد؟ کمی تأمل کنیم، شاید این پیشفرض ما از ریشه غلط باشد.
چرا دوست نداریم به پیشفرضهای مان دست بزنیم؟
یکی از مهمترین اختلالاتی که در روابط ما با دیگران وجود دارد میل ویرانگر و تمایل جنونآمیز ما به سمت دستکاریهای بیرونی است. ما اغلب دوست نداریم به پیشفرضهایمان دست بزنیم، بنابراین راحتترین کار دستکاریها در بیرون است: جوانی و خامی. این یک پیشفرض عمومی است و این حق را به ما میدهد که خیلی سریع از این قالب ذهنی برای محکوم کردن یک گروه سنی استفاده کنیم. آنچه پیران در خشت خام میبینند جوانان در آینه نمیبینند. این یک پیشفرض عمومی است و در فقدان نگاه باز، به درد محکوم کردن یک گروه سنی و تأیید گروه سنی دیگر میخورد. گرچه حکمت درون این عبارتها حقیقتاً کاری با سن شناسنامهای ندارد و منظور از آن جوانی و پیری صرفاً به ظاهر و موی سیاه یا سفید نیست. در تجربه روزانه ما هم این نکته بسیار قابل تأیید است. چه بسا پیرانی که مو سفید کردهاند، اما هنوز هم بسیار خام عمل میکنند و در نقطه مقابل چه بسا جوانهایی که رفتار پختهای دارند. منظور از رفتار پخته این نیست که هرچه میکنند درست است. منظور این است که به سرعت متوجه اشتباهات خود میشوند به جای اینکه آن اشتباه را نپذیرند، انکار کنند یا انگشت اتهام را به سمت دیگران بگیرند.
عدهای برخورد بسیار سطحی با حکمتها دارند و آنها را به پیشفرضهای عمومی نادرست تبدیل و صرفاً به ظاهری از آن پیشفرض عمومی بسنده میکنند، بنابراین نه پیری به معنای تجربه که به معنای صرفاً سن زیاد و نه جوانی به معنای خامی که صرفاً به معنای سن و سال کم مورد توجه قرار میگیرد. از همین رو در روابط ما با دیگران اختلالهای شدیدی به وجود میآید، بنابراین همین که کسی را ببینیم که سن و سال کمتری از ما دارد احساس میکنیم که با فردی کممایه و بیتجربه روبهرو هستیم و تمایل ناخواستهای به پند دادن یا به رخ کشیدن در ما بیدار میشود.
جبران تخصص و آگاهی با پیشفرض پیشینه
در میان کارمندان، کارکنان و متخصصان هم چنین پدیدهای شایع است و خیلی از افراد با استفاده از خطای پیشفرض سعی میکنند با درست کردن رزومههای درخشان طوری وانمود کنند که بسیار متخصص و کاربلد هستند و متأسفانه بسیاری از مدیران و شرکتها هم فریب این پدیده را میخورند. بسیار شنیدهایم که فردی میخواهد کمبود دانش و آگاهی خود را در یک تخصص با توسل به پیشینه و سن و سال جبران کند. مثلاً وقتی میگوییم چرا این محصول کیفیت ندارد میگوید من ۳۰ سال است که در این حرفه هستم، تو میخواهی به من درس بدهی؟ تو هنوز به دنیا نیامده بودی من دیپلم گرفته بودم آن هم دیپلمهای قدیم. در حالی که واقعاً ممکن است کسی ۲۰، ۳۰ سال در لابهلای سازمانهای بیمار به عنوان متخصص کار کند و ضعفهای خود را در فقدان ارزشیابی درست و رانت بازیها بپوشاند، بنابراین خیلی سریع شما را با پیشفرض سابقه یا رزومهسازی محکوم میکند.
سایه سنگین پیشفرضها در زندگی ما
ما صبح تا شب با پیشفرضهایمان زندگی میکنیم و این پیشفرضها سایه سنگینی بر زندگی ما میگستراند. چرا سخت کار میکنی و وقت استراحت به خود نمیدهی، چون پیشفرض تو این است که مرد یعنی کار. چرا دیگری وقت قابل توجهی را به تفریح اختصاص میدهد؟ چون او پیشفرض دیگری درباره مرد بودن دارد و مثلاً معتقد است اگر پاگردهایی در زندگی نباشد آدم از نفس میافتد. این تفاوت پیشفرضهاست که باعث میشود ما رویکردهای متفاوتی در زندگی پیش میگیریم. پدر و مادری را تصور کنید که بسیار در برابر فرزندان خود سختگیر و غیرقابل انعطاف هستند، چون پیش فرض آنها این است که این نوع تربیت میتواند آنها را برای آینده و پذیرش مسئولیت آماده کند، در آن سو پدر و مادری دیگر میبینیم که سادهگیرترند، با اشتباهات فرزندان خود راه میآیند و در واقع در برابر اشتباهات آنها انعطاف بیشتری دارند، چون پیشفرض آنها این است که اگر در این سن اجازه اشتباه کردن به فرزندان خود ندهند آنها در بزرگسالی در برابر اشتباهات خود دچار خودزنی خواهند شد و به این ترتیب زندگی شادی تجربه نخواهند کرد.