سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «حکایت دریا» را پس از «دلم میخواد» باید ضعیفترین فیلم بهمن فرمانآرا محسوب کرد؛ اثری به شدت مغشوش و سردرگم از یک فیلمساز پیشکسوت، اما این ناباوری که از سوی مخاطب شکل میگیرد در میان فیلمسازانِ پیشکسوت اپیدمی است، مثالش فیلم «تیغ و ترمه» کیومرث پوراحمد است که هفته گذشته در همین ستون به طور مفصل درباره ضعف فیلمسازیاش نوشتم، اما حالا در «حکایت دریا» هم این ضعفها به شدت دیده میشود؛ ضعفها و بیدقتیهایی که فقط از یک فیلمساز آماتور میتوان انتظار داشت، به طوری که وقتی «حکایت دریا» به تیتراژ پایانی میرسد، نمیتوانیم باور کنیم که فرمانآرا این فیلم را ساخته است. «حکایت دریا» یک اثرِ دلی یا شاید حدیث نفس است؛ فیلمسازی که تلاش کرده پشتِ خیالهای شبهروشنفکرانش پنهان شود و مانیفست سیاسی اجتماعی صادر کند، اما در این میان حکایت دریا به اثری تکه و پاره بدل شده که فیلمسازش آنقدر برای بیان برخی ذهنیات ذوق زده بوده که مجبور به ادای غیرسینمایی جملاتِ حکیمانه به جای نوشتن فیلمنامه شده است، گویی او قواعد نوشتاری و اصول شخصیت پردازی و کارگردانی را فراموش کرده است. حکایت دریا به شدت فیلم سیاه و تاریکی است که قصد داشته به قشرِ روشنفکر جامعه بپردازد. یک استاد دانشگاه داریم که پس از چند سال از تیمارستان مرخص میشود، حالا این استاد دانشگاه و رماننویس با توهمهای پیدرپی سر و کار دارد. هدف فرمانآرا برای خلق کاراکتر طاهر به شدت نامفهوم است چراکه کاراکتر به پرورش نرسیده طاهر در نقش یک روشنفکر با ظاهری، چون یک حکیم است! جملات سیاسی و دوپهلویی که او میگوید هیچ سنخیتی با این کاراکتر ندارد و اساساً فیلمساز مسیر کاراکترپروری را اشتباه طی کرده است، به طوری که مخاطب فکر میکند طاهر یک استاد دانشگاه و رماننویس معروف است (که البته رماننویس بودن او در حد نشان دادنش پشت ماشین تایپ است) که به دلایل مختلف سیاسی- اجتماعی دچار روانپریشی شده، اما با روند داستان میفهمیم که طاهر به هیچ وجه نمیتواند یک استاد یا یک نویسنده اخلاقمدار باشد، او مشکل اخلاقی دارد و در زمانی با دوست همسرش رابطه نامشروع داشته است، در این شرایط طاهر چگونه میتواند یک شخصیت برجسته ادبی باشد؟ نه اینکه بخواهیم بگوییم هیچ استاد دانشگاهی یا هیچ نویسندهای انحراف اخلاقی ندارد، اما در این فیلم فرمانآرا قصد داشته به طبقه مثلاً روشنفکر جامعه بپردازد، اما آنچه در فیلم دیده میشود ما با عکس این موضوع یعنی نفی این قشر مواجهیم. این دیالوگهای سطحی و باسمهای اساساً ربطی به پرداخت روشنفکری ندارد. اینکه در خانه تلویزیون نباشد و به جای آن کتاب خوانده شود یا موسیقی گوش داده شود به شدت نخ نما شده است. «حکایت دریا» بیشتر از آنکه بتواند داستان تعریف کند در شعارهای ابتدایی و فضایی کسل کننده خود را محدود کرده و نمیتواند از سطحینگری به قشری از جامعه نگاهی فراتر داشته باشد، به همین دلیل پروانه هم به فیلم اضافه میشود، حالا در آن سکانس دو نفره پروانه و طاهر میفهمیم استادِ روشنفکر ما به دلیل انحرافات اخلاقی در جوانی به همسرش خیانت کرده و حالا یک دختر از او دارد، در همین سکانس طاهر دو بار الله اکبر میگوید! کارکرد این جمله چیست؟ چگونه میتوانیم باورش کنیم؟ فاجعه نیست؟ در این میان علت ناسازگاری ژاله و اصرار او به طلاق را نمیفهمیم، یعنی از جایی که ژاله به دکتر میگوید قصد دارد از طاهر جدا شود مخاطب به دنبال چرایی این جدایی است که البته مشخص نمیشود! البته خیلی چیزها مشخص نمیشود مثل عکس قاب شده امیر با روبان مشکی روی دیوار یا گنگ حرف زدنش و اینکه در آخر نمیدانیم به چه علت زخمی شده همان طور که حضور مهین و هوشنگ را در فیلم درک نمیکنیم آدمهای فیلم مثل شبح میآیند و میروند و هیچ اثرگذاریای در روند قصه دیده نمیشود جز پروانه که آن هم به دلیل رویکرد اشتباه فرمانآرا به قشر روشنفکر جامعه است. فرمانآرا در سطحیترین حالت ممکن بیبند و باری و بیاخلاقی را سبک زندگی شبهروشنفکران ترسیم میکند. این نگاه به نوعی پرتاب سر بالای آب دهان محسوب میشود. به رغم اینکه طاهر فقط یک تیپ تصنعی از روشنفکران است، اساساً این رویکرد از سوی فرمانآرا قابل قبول نیست. انگار او قصد توهین و تخریب داشته است. نگرش سیاسی فیلمساز آنقدر با ترس و البته با اغراق به دیالوگ تبدیل میشود که انگار فرمانآرا با این اثر قصد عقدهگشایی سیاسی داشته، اما کدام سیاست؟ فرمانآرا بیشتر از اینکه داستان فیلمش را بر اساس حرفهای بودن روایت کند، سعی کرده چارچوب داستانیاش را با غُرولند کردنهای شخصی جلو ببرد، به همین دلیل در محتوای فیلم نکتهای برای ارائه احساس نمیشود. حکایت دریا به هیچ وجه نمیتواند از یک اثر دلی فراتر برود. چینش موقعیتها بر اساس تفکر شخصی شکل گرفته است، بنابراین جدیت موقعیتهای به وجود آمده آنقدر سطحی و تصنعی است که مخاطب آن را پس میزند، اثر در تعلیق ژانری گرفتار میشود و اساساً آخر فیلم انگار با یک سریال خیانتی ترکیهای مواجهیم، برای همین حکایت دریا را نمیشود جدی گرفت، اضافه کنید که فرمانآرا چرا نقش طاهر را بازی کرده؟ اگر یک بازیگر این نقش را ایفا میکرد کمی از ضفهای فیلم کم میشد، بازی فرمانآرا آنقدر تصنعی است که اگر این فیلم در سینما اکران میشد، تماشاگران به نابازیگری او میخندیدند. بازی سرد با واکنشهای غیرطبیعی با گریههای زورکی او را به کاراکتری خندهآور تبدیل کرده که اتفاقاً یکی از منفیترین نکات فیلم است، به همین دلیل بازی معتمدآریا هم در سکانسهای دو نفره با فرمانآرا دچار ضعف جدی شده است. فیلم چهره قدر بازیگری کم ندارد، اما فرمانآرا نهایت سوءاستفاده را کرده است، به طور مثال علی مصفا/ صابر ابر/ علی نصیریان/ رؤیا نونهالی و پانته آپناهیها فقط دو دقیقه در فیلم حضور دارند و لیلا حاتمی ۱۵ دقیقه! محیط جغرافیایی جاده و جنگل و دریا و ساحل نقش پررنگتری نسبت به بازیگران دارند، پایانبندی فیلم زمانی که پلیسهای ایست بازرسی به ماشین طاهر نزدیک میشوند هم ربطی به گونه اجتماعی- سیاسی ندارد، چون فیلمساز فکر میکند بهتر است کات کند، ولی قبلتر از آن وقتی امیر زخمی وارد خانه میشود، هوا روشن است، اما در ادامه همان سکانس وقتی طاهر در را باز میکند هوا تاریک است، مگر میشود؟ باز هم در ادامه همین سکانس زمانی که طاهر میخواهد امیر را به بیمارستان ببرد، ژاله و پروانه به داخل خانه باز میگردند، انگار موضوع پدر بودن طاهر پاک میشود و ژاله و پروانه به صلح میرسند و ژاله هم دیگر قصد جدایی ندارد. فیلمساز با اسم توهم و روانپریشی فیلمش را به پایان میرساند و در پایان هم دوباره طاهر را در تیمارستان میبینیم و با یک شعر کات میشود و تمام. نکته مثبت در «حکایت دریا» فیلمبرداری فرشاد محمدی و تدوین عباسی گنجوی است. کادرهای محمدی به شدت استاندارد گرفته شده و شباهت به عکس دارد، اما در کل این فیلم همان چیزی است که از بهمن فرمانآرا پس از «دلم میخواد» انتظار نداشتیم، اینکه چرا این فیلم چند سال اکران نشد و فیلمساز این اواخر از این مسئله ناراحت است با دیدن فیلم مشخص میشود.