سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: سبک زندگی ما براساس چه روشی است؟ آیا الگویی در نظر داریم یا خلاقانه روش و سبک زندگی خود را بنا کردهایم؟ در سبکی که برای زندگی خود ساختهایم تشویق میشویم، سرکوفت میشنویم، تحقیر میشویم یا مورد تأیید سایرین قرار میگیریم؟ در یک جمله، سبک زندگیمان را دوست داریم؟ ما در زندگی خود نیاز داریم به روش. از بامداد که بر میخیزیم تا شامگاه که به بستر استراحت برمیگریم، حتی برای خفتن در بستر، نیاز داریم به روش و راه. شاید آن چه هر روز انجام میدهیم برایمان تکراری شده باشد. مثلاً ممکن است هر روز صبح که از خواب بیدار میشویم پس از شستن دست و روی خود و خوردن صبحانه کار روزانه را شروع کنیم. به ادارهای برویم که در آن مشغول به کار هستیم یا به کارهای دیگری بپردازیم که موظف به انجامشان هستیم. ممکن است به مسائلی رسیدگی کنیم که به دست ما حل و فصل میشوند. ممکن است برخی یا تمامی از امور خانه یا جایی که در آن زندگی میکنیم به عهده ما باشد و آنها را انجام دهیم. تلفنی که به دوستان و آشنایان میزنیم، حضورمان در شبکههای اجتماعی، زمانی که برای روابط خانوادگی و اجتماعی و... صرف میکنیم و تمامی آن چه که به طور معمول انجام میدهیم، سبک و زندگی ما را شکل میدهد.
الگوی سبک زندگی شما کیست؟
برخی افراد سبک زندگی خود را براساس الگوهایی میسازند. ممکن است از زندگی شخص مشهوری الهام بگیریم و راه و روش او را ملاک سبک زندگی خود قرار دهیم. یا بخواهیم مانند والدین خود عمل کرده و زندگیمان را با آن روش پیاده کنیم. گاهی حسرت زندگی برخی را میخوریم و تمام تلاش خود را به کار میگیریم تا مانند آنان زندگی کنیم. ممکن است ابزارهایی را که برای این کار لازم است در اختیار نداشته باشیم، مثلاً دلمان بخواهد به سبک یکی از اقوام زندگی کنیم که در روستایی زندگی میکند، در حالی که به دلیل حضور روزانه در محل کارمان که در مرکز شهر قرار دارد، این کار ممکن نباشد. ممکن است با دیدن زندگی مردم کشورهای دیگر، دلمان بخواهد ما هم مانند آنان زندگی کنیم و روش آنان را برای سبک زندگی خود در نظر بگیریم. ممکن است حتی شخصی بخواهد سبک زندگیاش را همچون یکی از عزیزان، دوستان یا هر شخص مورد نظر دیگری قرار دهد، ولی هرگز موفق به این کار نشود.
اهمیت خصوصیات فردی و علایق در سبک زندگی
خصوصیات فردی، آن چه برایش به این دنیا آمدهایم و برخی شرایطی که از ابتدای تولد برای ما ساخته شده یا خود ساختهایم، باعث میشود که تنها در نوعی از زندگی آرامش داشته باشیم، ممکن است آن روش همین روشی باشد که هم اکنون داریم، یا روشی که ایجاد خواهیم کرد. ولی روی هم رفته تغییر و تحول دم به دم در آن، پویایی و شاید درستی آن را نشان میدهد.
علایق آدمها با هم متفاوت است، از اینرو طبیعی است که هر کسی در سبکی جای بگیرد و در سبک و روشی خوشحال باشد. مصداق این را نه تنها در سبک زندگیمان و راههایی که برایش انتخاب میکنیم میشود دید که در مسائل عینیتر نیز میتوانیم در نظر بگیریم.
در یکی از کارگاههای داستاننویسی برای اینکه سبک را آموزش دهم به فکرم رسید تا هنرجویان را به یک گالری دعوت کنم. آن روزها در موزه معاصر تهران دو نقاش بزرگ از کشورهای مختلف، آثار خود را به نمایش گذاشته بودند. هر دو نقاشهای مطرح معاصر بودند که آثارشان برای نمایش به کشور وارد شده بود. یکی از نقاشان در آثار خود از تصاویر آتش بهره برده بود و سبک هنرش بر اساس آتش شکل میگرفت و دیگری که هنرمندی ایرانی به نام بیژن بصیری و مقیم کشور ایتالیا بود، براساس تلفیقی از نوعی خمیر کاغذ و رنگ. هر دو هنرمند آثاری فاخر و ارزشمند را به نمایش گذاشته بودند، در حالی که به نظر میرسید آثارشان از دو جهان متفاوت به موزه معاصر تهران وارد شده است. ترکیب رنگها و مواد، نوع نگاه هنرمندان به سوژه، علاقه هر یک به رنگها، عناصر به کار رفته در آثار، حس و حالی که علایق هر کدام از آن دو به مخاطب میداد، نگاهشان به اجزای چهره، شفافیت تصاویر، نوری که در هر کدام از آثار وجود داشت و بسیاری چیزهای دیگر روشن میکرد که آثار متفاوتی در گالری وجود دارد که کاملاً در سبک با هم تفاوت دارند. در حالی که زمینه کار هر یک قاب بوم و پارچه و ابزار نقاشی و هنر بود.
شاید هر نقاش آماتور و تازهکاری که در برابر هر یک از آنها قرار میگرفت، دلش میخواست اثری مانند آن را بسازد و این احساس تا وقتی دوام داشت که هنوز اثر بعدی را ندیده و فریفته آن نشده بود. هنرجویان پس از اینکه تمام آثار موزه را نگاه کردند، حتی بیآن که چیزی بگویم، میتوانستند درک کنند که سبک در هنر چیست و چه اهمیتی دارد.
این سبک در زندگی ما هم مهم است، همانطور که در هنر به هنرمند شناسنامه و هویت میدهد. جالب اینکه این سبکها به خودی خود جذاب و خواستنی است، در حالی که ممکن است این جذابیت آنی و لحظهای باشد و با دیدن یک اثر دیگر از هنرمندی دیگر جذابیتش برای ما کمتر شود، چون ممکن است اثر دیگری که میبینیم، به نظرمان جذابتر و خواستنیتر برسد و چه بسا در این گشت و گذارمان در بین سبک هنرمندان، به احتمال زیاد طرفدار یک یا چند تایی از آنان شویم.
بنابر این هر سبکی جذابیتهایی دارد، ولی ممکن است همانی نباشد که ما میخواهیم. زندگی هر کدام از ما هم مانند یک اثر هنری است. هر زندگی جذابیتهایی دارد ولی ممکن است برای همه سبک جذاب نباشد، یا جذاب باشد ولی برای همه مناسب نباشد
کدام سبک مناسب ماست؟
زندگی در روستا، زندگی ملتهایی که به آنها دسترسی نداریم، سبک زندگی قشر مرفه، زندگی به سبک ورزشکاری، سادهزیستی، طبیعتگرایی و زیستن در طبیعت صرف، گوشهنشینی و سلوک و هزاران راه و روش دیگر، ممکن است برای ما جذاب و خواستنی باشد ولی آن چیزی نباشد که به راستی ما را خوشحال کند.
زندگی در روستا مزیتهای بسیاری دارد مانند در دسترس بودن هوای پاک، خوراک سالم، آرامشی وصف نشدنی و بسیاری موارد دیگر. اما اگر در نظر بگیریم شخصی که این زندگی را انتخاب کرده، از بسیاری خواستههایش صرف نظر کرده است، درک بیشتری از این انتخاب پیدا میکنیم. میبینیم که شاید ما نتوانیم با تمام آن سختیها کنار بیاییم. بنابراین شاید تنها یک خواسته ذهنی محسوب شود نه آن چه به راستی برای ما مفید است؛ که اگر مفید باشد، به جز میل به انجامش، ابزارهای لازم برای شکلگیریاش نیز در زندگی ما وجود داشته یا به وجود خواهد آمد.
معجزه تغییر نگاه در زندگی
گفته میشود تغییر نگاه در زندگی معجزه میکند. شخصی را میشناسم که هیچگاه از زندگیاش راضی نبود تا اینکه با تجربیات متعددی که در زندگیاش رخ داد، احساس بهتری از زندگی خود پیدا کرد. او عادت داشت از این شاخه به آن شاخه بپرد. روابط سطحی و کوتاه مدت زیادی در زندگیاش به وجود آمد و افراد نامناسبی جذب زندگیاش میشدند. با وجود شکستهای عاطفی، نتوانسته بود همسر دلخواهش را بیابد. در بین دوستانش همیشه سردرگم بود و نمیدانست کدام یک از آنان دوست واقعی و راستینش هستند! کسی نمیداند تغییر در او دقیقاً از چه وقتی رخ داد، ولی تغییر را میشد رفته رفته در او دید و روزی این تغییر در رفتار او دیده شد که آخرین انتخابش را انجام داد. آن روز به من تلفن زد و گفت شخص دلخواهش را که همیشه در زندگی میخواسته پیدا کرده است. مدتی بود که کتابهای خودشناسی میخواند و درباره مسائلی از این قبیل حرف میزد. حتی مدتی در برخی دورههای شناخت و معنویت شرکت میکرد. یک بار در کنار وسایلش دیدم که کتابی درباره راه و رسم زندگی قرار دارد. حتی در نحوه خورد و خوراکش تغییراتی پیش آمده بود، چون وقتی با هم به رستورانی میرفتیم کمتر از گذشته غذاهای فستفودی سفارش میداد. میگفت پیادهروی منظم روزانه دارد و از این بابت خوشحال بود، چون در تعادل وزنش هم تأثیر داشت. در زندگیاش انسانی پیدا شده بود که نقش استاد و هدایتگر معنوی را برایش داشت و در هنگام دوراهیها و موارد ضروری از کمک فکری او با اطمینان کمک میگرفت. چند سالی را در این شرایط گذراند تا اینکه آن روز آن خبر خوب را گفت. من هم با او خوشحال بودم. این احساس قلبیام بود. چون شاهد تلاشهایش بودم. حتی در سالهایی که به نوعی به تمرینات پیدا کردن خودش میپرداخت، پیشنهادهای مختلفی به او میشد که اگر آنها را پذیرفته بود، زندگیاش نیز دچار تغییرات زیادی میشد و شاید هرگز به این نقطه و آرزوی قلبیاش نمیرسید. پیشنهادهایی که میتوانست شغل و زندگیاش را دگرگون و او را از اهداف قلبیاش دور کند. او ترجیح داد در یک زندگی ساده، اما توأم با آرامش زندگی و راهی را که مد نظر دارد طی کند. راه او سخت، پرحادثه، اما مطمئن بود. چون به گفته خودش ایمان داشت که بالاخره سبک زندگیاش ثمربخش خواهد بود.
سبک زندگیات را دوباره بنویس
ممکن است سبک زندگی و جایگاهی را که در نتیجه آن پیدا کردهایم، دوست نداشته باشیم؛ ولی این پایان ماجرا نیست. میتوانیم با بوم و رنگ و ابزاری را که در اختیار داریم، نگاهی دیگر و سبکی دیگر پیاده کنیم. بوم و رنگ برای همین به ما داده شده است. بنابراین زندگیمان را یک بار دیگر هم میتوانیم با سبک دیگری ترسیم کنیم یا بنویسیم. هنوز زمان در دست هست، فرصت یادآوری این نکته در همین چند خط نوشته در اختیارمان قرار گرفته است، بنابراین میتوانیم کاری برای خودمان بکنیم. کافی است خلاقیتمان را به کار بگیریم و با تجربه و دانشی که از راههای مختلف به دست میآوریم سبکی را برای خود پیدا کنیم؛ سبکی که میتواند با علایق، روش زندگی و تمام جوانب زندگیمان مناسب و هماهنگ باشد.