سرویس سیاست جوان آنلاین: طی سالهای اخیر افکار عمومی دنیا و به ویژه ملتهایی که نظام سلطه اموال و دارایی آنها را با جنگهای نظامی و غیرنظامی چپاول کردهاند، مخالفت و حتی مبارزه با اهداف ایالات متحده امریکا و متحدان این کشور را یک اولویت میدانند و به تبع آن برخی از نظامهای سیاسی نیز رویکرد مبارزه با استکبار جهانی را در دستور کار قرار دادهاند. جمهوری اسلامی ایران به عنوان طلایه دار مبارزه با نظام سلطه در منطقه نیز طی چند سال اخیر بسیاری از اهداف امریکا را به ویژه در حوزه سیاسی و نظامی با چالشهای اساسی مواجه کرده است، به طوری که ایالات متحده در شرایطی که صدها میلیارد دلار برای استیلا بر امور داخلی و سیاسی کشورهایی مانند سوریه، عراق، یمن و افغانستان و لبنان هزینه کرده است، نتوانسته هیچ کدام از اهداف خود را حتی نزدیک به مرز تحقق ببیند.
افزایش هزینههای اقتصادی امریکا
مخالفتهای گسترده افکار عمومی دنیا و افزایش هزینه اقتصادی ایالات متحده امریکا طی سالهای اخیر باعث شده است مقامات کاخ سفید به شدت تحت فشار قرار گیرند تا بسیاری از سربازان نظامی خود را از کشورهای غرب آسیا خارج کنند و به جای تمرکز بر امور داخلی کشورهای این منطقه مشکلات عدیده اقتصادی خود را که با فراگیری ویروس کرونا در این کشور ضریب چند برابری داشته است سروسامان دهند، به طوری که بر اساس آمار رسمی نرخ بیکاری در امریکا به حدود ۱۷درصد رسیده و تعداد افراد بیکار در این کشور عدد ۴۰ میلیون را درنوریده است. بلافایده بودن هزینههای سرسامآور اقتصادی امریکا در منطقه غرب آسیا فشار افکار عمومی داخلی امریکا برای تمرکز سیاستمداران این کشور بر امور داخلی را نیز طی هفتههای اخیر به صورت قابل ملاحظهای گسترش داده است، به طوری که برخی از اندیشکدههای مطرح غربی هزینه- فایده کاهش حضور امریکا در منطقه غرب آسیا را مورد توجه قرار دادهاند.
اوایل هفته اخیر اداره ملی تحقیقات اقتصادی امریکا در بیانیهای ارزیابی خود از تبعات اقتصادی بحران کرونا را ارائه کرده است که بر این اساس اقتصاد امریکا از ماه فوریه وارد دوره رکود شده و به این ترتیب طولانیترین دوره رشد اقتصادی در تاریخ این کشور به پایان رسیده است. تولید ناخالص داخلی امریکا در سه ماهه نخست سال ۲۰۲۰ با ۴ /۸درصد افت همراه بوده و نرخ بیکاری از ۳ /۵درصد در ماه فوریه به ۱۳/ ۳درصد در ماه میرسیده است.
دیپلماسی منطقهای امریکا در غرب آسیا هزینهزاست
یکی از رسانههای معتبر غربی «فارنافرز» است که طی مقالهای با ارزیابی انتقادی سیاست خارجی کنونی امریکا، برای جبران شکستهای پیاپی این کشور در منطقه غرب آسیا به خصوص ازجمهوری اسلامی ایران، توصیههایی برای بهبود شرایط این کشور ارائه کرده است. در ابتدای مقاله نویسنده اعتراف میکند منافع حیاتی امریکا در غرب آسیا بسیار کاهش یافته و دلیلی برای حضور دهها هزار سرباز امریکایی در این منطقه وجود ندارد.
این مقاله بیان میکند ترامپ میخواست هم از منطقه خارج شود و هم ایران را منزوی کند ولی اکنون علاوه بر اینکه امریکا مجبور است نیروهای بیشتری به منطقه اعزام کند، ایران نیز در ابعاد گوناگون هستهای، موشکی و منطقهای جلوتر آمده است، بنابراین برای تقویت سیاست خارجی امریکا در آسیای غربی، سه توصیه را در خصوص دیپلماسی منطقهای ذکر میکند:
۱- دولت بعدی امریکا با بازگشت به توافق هستهای از فروپاشی کامل آن جلوگیری کرده و زمینه را برای مذاکراتی که ضمن حفظ بازدارندگی نظامی امریکا، به کاهش حضور نظامی ایران در کشورهای منطقه منجر شود، فراهم کند.
۲- دولت آتی امریکا باید مذاکراتی با هدف از سرگیری روابط ایران و عربستان میان این دو قدرت منطقهای به انجام برساند که به تدریج گفتگو درباره جنگهای یمن و سوریه و چالش داخلی بحرین را نیز در بر گرفته و به پایان جنگهای نیابتی بینجامد. در صورت لزوم، حضور روسیه و اتحادیه اروپا در این گفتگوها نیز میتواند مثمر ثمر باشد.
۳- این تصور که فشارها بر ایران به عقبنشینی آن منجر میشود، بیهوده است. در عین حال این یادداشت مدعی است که ایران نیز با توجه به کاهش قیمت نفت و آسیبهای اقتصادی تحریمها از گشایشهای دیپلماتیک با عربستان و امارات استقبال میکند. امریکا باید امنیت حملونقل انرژی، جلوگیری از تنش نظامی در خلیج فارس و اجتناب از نبردهای سایبری را به عنوان اولویتهای این مذاکرات مطرح کند.
ناامیدی امریکا از سودمند بودن ایرانستیزی
اندیشکده واشنگتن در همین رابطه به قلم مایکل آیزنشتات به بررسی استراتژی ناحیه خاکستری (به فعالیتهایی از سوی یک دولت علیه دولت دیگری گفته میشود که میتواند مصداق اقدامی جنگی علیه آن دولت باشد، اما به لحاظ حقوقی اقدام جنگی محسوب نمیشود) ایران پرداخته که نقشی مهم در جنگهای ترکیبی و نامتقارن ایفا میکند و در این گزارش پیشنهادهایی را برای استراتژی متقابل امریکا مطرح کرده است.
آیزنشتات هدف ایران از اعمال استراتژی ناحیه خاکستری را به چالش کشیدن وضع موجود (مبنی بر افزایش قدرت منطقه ایران و تضییع منافع امریکا در غرب آسیا) و در عین حال مدیریت ریسک و جلوگیری از جنگ عنوان میکند. در بخشی از این گزارش برخی از عوامل فعالیتهای معطوف به استراتژی ایران اینگونه عنوان میشود: ایران یک بازدارندگی ترکیبی را شکل داده است که سه ستون دارد، ۱- ناوگان دریایی دارای ظرفیت اخلال در صادرات نفت از خلیج فارس. ۲- توپخانهای از موشکها و پهپادهای دارای ظرفیت انجام حملات دقیق در فواصل دور. ۳- ترکیبی از نیروهای نیابتی خارجی جهت اعمال قدرت و اثرگذاری در سرتاسر منطقه و فراتر از آن. به تازگی عملیاتهای سایبری ایران را نیز میتوان به عنوان ستون چهارم بازدارندگی ایران در نظر گرفت.
در پایان این مقاله عنوان میشود: ایران روش جنگیدن متمایزی دارد بدین گونه که در صورت مواجهه با پاسخی محکم، محدودیتها را ارزیابی کرده و با استفاده از ابزارهای غیرمستقیم و نیروها و شرکای نیابتی و با انجام فعالیتهایی خارج از خاک خود ضمن ایجاد ابهام، از تقابلی سخت جلوگیری میکند.
ناکارآمدی فشارها بر ایران
اندیشکده شورای آتلانتیک نیز طی تحلیلی شکست کمپین «فشار حداکثری» دولت امریکا علیه کشورمان را مورد واکاوی قرار داده و به صورت تلویحی یکی از دلایل افزایش هزینههای ایالات متحده امریکا در منطقه غرب آسیا را همین مسئله میداند. نویسنده این مقاله دلایل چندگانهای را علت اصلی به خطر افتادن منافع امریکا در منطقه استراتژیک غرب آسیا و اقتدار روزافزون ایران میداند و از همه مهمتر ناکارآمدی سیاستهای تحریمی و فشارهای بینالمللی علیه کشورمان را اینگونه تشریح میکند: «سیاست امریکا به شکاف این کشور با اروپا منجر شده است. فشار یکجانبه با اهداف غیرواقعی و غیرقابلدستیابی به نتیجه نخواهد رسید. همکاری اروپا برای اثرگذاری تحریمها و وادارسازی ایران به تغییر رفتار، ضروری است. کارایی تحریمها مانند آنتیبیوتیکهایی که از فرط استفاده بیاثر شده، از بین رفته است. همانگونه که چین به رغم برخی تحریمها توانسته به رشد اقتصادی دست یابد، ایران نیز راهکارهایی را برای تطبیق بلندمدت با تحریمها مییابد. این موضوع استفاده از این ابزار برای اهداف دیگر را برای امریکا در آینده دشوار میکند.»
نویسنده در ادامه میافزاید: «عهدشکنی امریکا به تقویت گرایش مقاومتجویانه در ایران انجامیده و احتمالاً در آینده دولتی در ایران مستقر شود که تمایل چندانی به مذاکره با امریکا نداشته باشد و این، مذاکره برای «توافقی بهتر» در خصوص برنامه هستهای یا دیگر موارد اختلافی را برای دولت احتمالی جو بایدن نیز سختتر میکند. به نظر میرسد در شرایطی که بیفایده بودن فشارهای امریکا بر ایران برای بسیاری از ناظران اثبات شده است، روزبهروز مدافعان این فشارها حتی در هیئت حاکمه امریکا کاهش یابد و دولتمردان این کشور صرفاً برای اینکه به شکست خویش اذعان نکنند، این مسیر بینتیجه را ادامه میدهند؛ مسیری که به نظر میرسد بیش از آنکه نشئت گرفته از یک راهبرد حساب شده باشد، ناشی از عادت دولتمردان امریکا به اعمال تحریم است.»