سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: شاد بودن یکی از رکنهای مهم زندگی است. از قدیم گفتهاند خنده بر هر درد بیدرمان دواست. اما منظور ما از شادی تنها لبخند و پایکوبی نیست. شادی یک حس درونی است که از رضایتمندی نشأت میگیرد. پس اگر کسی رضایتمندی لازم را در زندگی کسب نماید میتواند ادعا کند یک انسان شاد است. اما در این میان عواملی هستند که مانع شادی شما میشوند. حس اندوه، پوچی و درد را به شما تلقین میکنند. بیایید با هم این عوامل را بررسی کنیم.
به این سؤال پاسخ دهید آیا شما یک انسان منفیگرا هستید یا در پیرامونتان با چنین انسانهایی سر وکار دارید؟ از آنهایی که مدام موج منفی ساطع میکنند. در هر اتفاقی دنبال مقصر میگردند؟ آنهایی که مدام از گرانی و بیکاری مینالند یا در صف مترو از شلوغی ناله میکنند. چنین انسانهایی حس شادی را از شما میگیرند. آنهایی که مدام بهانهای برای غر زدن پیدا میکنند و حتی گرمی و سردی هوا هم بدون اطلاع قبلیشان عذاب الیم محسوب میشود. پس تا میتوانید از آدمهایی که ناامیدی و احساسهای تلخ کامی به شما منتقل میکنند دوری گزینید.
آیا شما به حرف مردم اهمیت میدهید؟ قضاوت و نظر دیگران بیش از حد برایتان مهم است؟ اگر پاسخ مثبت است قطعاً یک انسان شاد نخواهید بود. زیرا شادی کسی را در بند نمیکند. آنهایی که خورد و خوراک و پوشش و حتی سفر رفتنشان تحت سلطه نظر دیگران باشد، نمیتوانند برای دل خودشان زندگی کنند. نمیتوانند شادی را به درستی در وجودشان مهمان کنند. احتمالاً دیدهاید آنهایی که خلاف جهت آب شنا میکنند. فقط لذتهای زندگی برایشان مهم است و بیتفاوت به حرف و حدیث دیگران کاری میکنند که حال دلشان خوب میشود. مثل آنهایی که غیر عرف عروسی میگیرند. محل مراسمشان متفاوت است یا خودروی عروسشان یک درشکه، موتور و یا... کم هزینه است، اما بسیار متفاوت، و مهمتر از آن، دلچسب خودشان. اما مردم صفحههای زیادی پشت سرشان میگذارند. آدمهای زیادی با عوامل مختلف شاد میشوند و حاضر نیستند به خاطر دیگران آن را فدا کنند.
آیا شما همیشه دنبال نیمه خالی لیوان میگردید؟ آیا در هر پدیدهای اول نقاط منفی و تیره را میبینید یا نقاط روشن هم مد نظرتان هست؟ میخواهید کاری را شروع کنید و برای آن تردید دارید. آیا نقاط روشن و نکتههای مثبت شما را به انجامش تشویق میکند یا احتمالات منفی شما را از آن تصمیم بر حذر میدارد؟ اگر همیشه دنبال نیمه خالی لیوان هستید و ترس برای هر کاری همراهتان است، پس حس شادمانی در شما میلنگد. زیرا انسانهای شاد مدام در حال مثبت اندیشی هستند.
اگر صبح که از خواب بیدار شوند و اتفاقی تصادف کنند، هزار و یک بهانه میتراشند که احتمالاً حکمتی در کار بوده و ممکن بوده خطرات بزرگتری رخ دهد. بنابر این خطر را میپذیرند. اما یک انسان منفی، اتفاق ناگوار صبح را به شانس و هزار چیز دیگر ربط داده و تمام روزش را در حال تجزیه و تحلیل این اتفاق است. حتماً دیدهاید آنهایی که با یک سرماخوردگی ساده گوشی را برمیدارند و عالم را خبردار میکنند. اما آنها که در پی شادمانی هستند هرگز اجازه نمیدهند اتفاقات ریز و درشت تحت تأثیرشان قرار دهد. شادی نباید در مواقعی رخ دهد که همه چیز گل وبلبل است و خوب پیش میرود. شادکام آن کسی است که در شرایط دشوار هم میتواند لبخند بزند و روشنیها را ببیند. فرض کنید دو بیمار سرطانی روی تخت باشند. یکی دنیا را تمام شده دیده و امیدش ته کشیده و دیگری دل به تتمه امیدش بسته و به همان اندک شانس بهبودی هم قانع است. چنین بیماری دوست داشتنی است، وقتی از کسی طلبکار نیست و کسی را در این خصوص مقصر نمیداند. کسی که روال درمانش را با لبخند و امید طی میکند.
اگر از آینده میترسید روی این حس خود بیشتر کار کنید تا مهار شود. چراکه ترس از آینده شادی را سلب و یک آشفتگی درونی نصیبتان میکند. اگر بترسید هرگز دست به آزمون و خطا نمیزنید و از زمان حال خود لذت نمیبرید. آینده یک بسته نامشخص است. مثل یک جعبه سورپرایز که روز بهروز قفلش برایمان باز میشود و فقط یک مرحلهاش قابل دیدن. پس انسانهای شاد با همان جعبه هیجان انگیزه یک روزه شاد هستند. شما هم موقع شادی در زمان حال باشید. قدیمها میگفتند بعد از خنده زیاد یک گریه در کمین است. هر وقت زیاد میخندیدیم میگفتند نخند گریه میکنی؛ و شاید علت این باور ترس از آینده بود و شاید احساس گناه از شاد بودن و خندیدن. آنها از شادی زیاد میترسیدند و همین ترس موجب میشد ترمز خنده های شان را بکشند و شادی را فدای یک باور اشتباه میکردند.
اگر شما یک انسان تنها هستید و همین حس شما را میترساند، نمیتوانید به درستی شادی کنید. اگر به یقین نرسید که تنهایی هم میشود شاد بود و زندگی کرد تمام روزهای خوبتان را از دست میدهید. تنها هم میشود شاد بود. کافیست به خود بها بدهید و کارهایی را که دوست دارید و خوشحالتان میکند انجام دهید.
آنهایی که تحت تأثیر شرایط مجبور به تجرد هستند یا آنهایی که با مرگ عزیزانشان تنها شدهاند، تا مدتها از تنها شدن میترسند. شاید این ترس از ناتوانیهای احتمالی ریشه یابد. شاید مسئولیتشان بیش از قبل میشود. اما اگر با طبیعیترین شرایط زندگی که مرگ است کنار بیایند و مثل همه پدیدهها حضورش را بپذیرند راحتتر با شرایط کنار و زودتر شادی درونی خود را مییابند. پس اگر تنها هستید خود را از شادی محروم نکنید و از لذت زندگی بهرهمند شوید.
آیا خود را با دیگران زیاد مقایسه میکنید؟ مدام خوشبختی خود را با معیار دیگران میسنجید؟ پیشنهاد میکنم به زودی این عادت کشنده را ترک کنید. زیرا مقایسه کردن مثل یک سم مهلک جان شادی را در زندگیتان میگیرد. کمکم تبدیل به آدمی میشوید که هیچ چیزی راضی و خوشحالتان نمیکند. خانه میخرید، اما این لذت شیرین را به خاطر مقایسه خانهتان با دیگران فدا میکنید. خودرویتان را تازه تعویض کردهاید، اما چون مانند فلانی شاسی بلند نیست از این اتفاق خوشحال نمیشوید. اگر مدام شغل، کار، تحصیلات، درآمد و خانه و زندگیتان را با دیگران مقایسه کنید هرگز طعم شادی را نخواهید چشید. این حس وقتی مهمان درونتان خواهد شد از آنچه دارید و آنچه که هستید راضی باشید و حال دلتان با داشتههای کنونیتان خوب باشد.
اتفاقات روزمره یک رخداد طبیعی است که دومینو وار تکرار میشود و تمام اتفاقات ریز و درشت از جاماندن مترو گرفته تا برخوردهای ریز و درشت در حین رانندگی و آسیب جسمی و... برای همه پیش میآید. پس هیچ چیزی بهانه خوبی برای ترک شادی نیست و غمگین بودن و مدام ناله کردن توجیه درستی ندارد.
عمر کوتاه است پس شاد باشید و از تکتک لحظههای زندگیتان بهرهمند شوید.