سرویس فرهنگی جوان آنلاین: داوود ۳۶ ساله متولد نظرآباد کرج است و در خصوص زندگی شخص خود اظهار کرد: مادرم را در سن ۲ سالگی و در زمان تولد برادرم از دست دادم؛ ولی آن زمان تبدیل به نقطه تاریک زندگی من نشد چراکه خداوند مادری را بر سر راه من قرار داد که نحوه تربیت و آموزشهای او، نقطه عطفی در زندگی من بود. این زن آنقدر روح بزرگ و بخشندهای داشت که من هیچ گاه نتوانستم واژه نامادری را درباره او به کار بگیرم و او همیشه برای من مامان است.
وی ادامه داد: متاسفانه تقدیر برای بار دوم مرا از موجودی به نام مادر جدا ساخت و من مادرم را در سن ۸ سالگی به دلیل حادثه آتش سوزی از دست دادم. این حادثه ناراحتترین و غم انگیزترین اتفاق زندگی را در ذهن من حکاکی کرد و مرا از تمام مهر و محبت و پرورش و تربیت مادری نمونه محروم ساخت.
داوود با اشاره به اینکه پس از گذراندن دوره سربازی در آژانس و یک شرکت مشغول به کار میشود، گفت: من از همان دوران کودکی از برادرهای کوچک ترم و سایر افراد در حد توان حمایت میکردم و این موضوع گاهی اوقات منجر به ایجاد اختلاف نظر میان من و پدرم میشد تا اینکه یک روز به صورت کاملا غیر قابل پیشبینی تصمیم به ترک منزل کردم و به صورت غیر ارادی، بدون آنکه برنامه و مسیری برای رفتن داشته باشم، سر از میدان آزادی تهران درآوردم و پس از مراجعه به فرودگاه از متصدی فروش بلیط، خواستار بلیط دورترین مسیر شدم و به مقصد کیش پرواز کردم.
وی با بیان اینکه من با انجام این کار غیرمنطقیترین تصمیم زندگی را گرفته بودم، گفت: پس از یک روز اقامت در هتل تصمیم به پیدا کردن کار گرفتم و با مراجعه به یک هتل و درخواست کار با وجود مخالفت اولیه مدیر هتل موفق شدم به عنوان کارگر ساده در رستوران هتل مشغول شوم و شبها را هم در آن مکان سکونت کنم. رفته رفته با نمایش تواناییها و قابلیتهای خودم موفق شدم تا به عنوان مدیر همان رستوران به کار ادامه دهم و پله پله جایگاه شغلی خود را ارتقا بخشم. در ایام ماه مبارک رمضان با وجود گرمای شدید هوا در کیش تحت تاثیر تربیتهای مادرم و اعتقادات قوی که او در وجودم جوانه زده بود به روزه داری پرداختم و شبها به هیئتی میرفتم که از همین طریق با فردی هم محلی در زادگاه خودم آشنا شدم و ایشان به واسطه تواناییها و سابقه کاری، به من پیشنهاد کار به عنوان مدیر رستوران را دادند.
داوود گفت: پس از مدتی کار کردن در رستوران تقریبا دیگر به عنوان شخصی امانت دار و امین بین کاسبان شناخته شدم و کارهای بانکی کاسبان دیگر را هم انجام میدادم.
چندی گذشت تا اینکه یکی از دوستانم به نام محمد متوجه دزدی از مغازه اش توسط کارمندی که از قبل او را به من برای دادن جایی برای سکونت معرفی کرده بود، شد و تصمیم گرفت که تنها با اخراج او از گناهش بگذرد.
وی ادامه داد: اخراج آن کارمند پایان این ماجرا نبود و او مدتی بعد با برادرزاده خود به قصد زورگیری و گروگان گیری به کیش بازگشت و از طریق برادر زاده اش که فردی نا آشنا برای محمد بود به دنبال ساختمانی برای سکونت بودند، محمد کلید ساختمانی را به من داد که به دست آنها برسانم، زمانی که به آن ساختمان مراجعه کردم گویا آنها تصمیم شان مبنی بر گروگان گیری محمد را لغو کرده و مرا به جای او گروگان گرفتند تا از این طریق به پول برسند.
داوود با اشاره به شکنجههای دردناک و وحشتناک آنها اظهار کرد: من یه مدت ۹ روز در دست آنها بدون هیچ آب و غذایی اسیر یودم، روز هفتم به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر با پارچههای گره خورده اقدام به دار زدن من کردند ومرگ را با تمام وجود حس کردم، اما در لحظه آخر پارچه پاره شد و من نجات پیدا کردم. آنها از من تقاضای ۵۰ میلیون پول و یا زنگ زدن به محمد برای آمدن به آن ساختمان را داشتند. من میدانستم که در هرصورت آنها مرا خواهند کشت و من از هر دو عمل اجتناب میکردم چرا که نه میتوانستم در اموال مردم که نزد من به امانت بود، خیانت کنم و نه دوستم را به مهلکه خطر وارد کنم؛ لذا آنها که دیدند از طریق من به پول و محمد دست نمییابند، خود وارد عمل میشوند و ابتدا او را به گروگان میگیرند و طلب پول میکنند که خوشبختانه محمد در مسیر رفتن به بانک موفق میشود که مخفیانه به یکی از دوستانش جریان را پیامک کند و از او بخواهد پلیس را خبر کند.
خوشبختانه پلیس به موقع وارد عمل میشود و هر دوی ما نجات مییابیم، خدا رو شاکر هستم که به خاطر جان خود در اموال مردم خیانت نکردم و سرفراز از این آزمایش الهی بیرون آمدم.