کد خبر: 1003362
تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۳:۳۰
نظری بر کارنامه ملی‌گرایی در ایران تا پیش از آغاز نهضت ملی ایران
میرزا تقی‌خان فراهانی، امیرکبیر طی چهار سال صدارت خود برای سربلندی ایران و قطع دخالت بیگانگان تلاش‌های ارزشمندی انجام داد و سعی کرد جلوی چپاول بیت‌المال توسط دولتمردان و شاهزادگان قاجاری را بگیرد، کشاورزی را توسعه دهد، راه‌های جدید احداث کند، قشون منظمی را برای حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور فراهم آورد و حاکمیت ملی ایران را استحکام بخشد
نیما احمدپور
سرویس تاریخ جوان آنلاین: پدیده ملی‌گرایی در ایران، با مختصاتی که از آن معهود است، به یکباره و در تاریخ معاصر ایران پدید نیامد و در ادوار پیشین فرهنگ و سیاست ایران دارای سابقه بود. مقالی که هم اینک پیش‌روی شماست، سعی دارد تا علاوه بر سنجش نسبت اسلام و ملی‌گرایی، به پیشینه این رویکرد در تاریخ معاصر ایران بپردازد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

نسبت‌سنجی میان اسلام و ملی‌گرایی

در آغاز مقال مناسب است پیش از ورود به پیشینه پدیده ملی‌گرایی در ایران، میان این رویکرد و آیین اسلام نوعی نسبت‌سنجی صورت گیرد. واقعیت این است که در اسلام، اصل وجود اقوام، طوایف و ملیت‌های مختلف مورد تأیید قرار گرفته و اسلام قصد نداشته است مردم از قومیت و ملیت خود دست بردارند. با این همه تلاش اسلام این است که همه مسلمانان را به وحدت دعوت کند و از تفرقه و پراکندگی برحذر دارد و این دقیقاً همان تفاوتی است که دیدگاه اسلام با ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به معنای متعارفش دارد. هدف اسلام این است که انسان‌ها دست از ملیت محوری و نژادگرایی بردارند و امت واحد شوند، از این رو از نگاه اسلام، دین بر ملیت اولویت دارد. پیامبر اکرم (ص) نیز همواره به این امر توجه داشتند و بر آن تأکید می‌کردند. ابو داوود در سنن خود از بی‌عقبه نقل کرده است: «مردی از ایران می‌گفت که با رسول خدا (ص) در جنگ احد همراه بودم و به یکی از مشرکین ضربه‌ای زدم و گفتم این ضربه را از من که یک جوان ایرانی هستم بگیر. رسول خدا (ص) ناراحت شدند و فرمودند چرا نگفتی این ضربه را از من بپذیر که یک جوان انصاری هستم؟» پیامبر (ص) در قضیه پیمان برادری بین مهاجران و انصار نیز تلاش کردند مسلمانان را به یکدیگر نزدیک کنند تا نژادپرستی و قومیت‌گرایی را کنار بگذارند و از این طریق توانستند در زمان کوتاهی بر تمام دشمنان خود پیروز شوند. همه هدف پیامبر (ص) این بود که مسلمانان از هر قوم و قبیله و ملتی با یکدیگر احساس بیگانگی نکنند. اسلام با همین نیروی حیرت‌انگیز توانست در همان اولین سال‌های نخست، از شمال آفریقا تا دورترین نقاط آسیا و اسپانیا و مغولستان را درنوردد و همه را متحد و یکپارچه کند و نژاد‌ها، اقوام، ملل، زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف را زیر پرچم یک امت متحد گرد هم آورد. با این همه پس از رحلت رسول‌الله (ص) متأسفانه به مرور تفکرات ارتجاعی، جامعه اسلامی را گرفتار نژادپرستی و قومیت‌گرایی کرد و خلفای اموی با مطرح کردن برتری عرب بر عجم، به حس نژادپرستی در جوامع اسلامی دامن زدند. شکل‌گیری نهضت شعوبیه یکی از نتایج سیاست غلط برتری عرب بر عجم بود.

از قرن‌های ۱۹ و ۲۰ یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های متفکران اسلامی مواجهه با ناسیونالیسم بوده است و آنان همواره به دنبال آشتی دادن ناسیونالیسم با اسلام بوده‌اند.

رویکرد علمای شیعی به ملی‌گرایی

علمای شیعه به بحث ناسیونالیسم توجه خاصی دارند و در جریان انقلاب مشروطه اعلام کردند هر کسی که در راه دفاع از کشورش کشته شود، شهید محسوب می‌شود و لذا به ملی‌گرایی چهره مذهبی دادند. صاحب جواهر طی فتوایی اعلام کرد وقتی جامعه‌ای مورد تهاجم قرار می‌گیرد و اسارت و آوارگی و نابودی اموال مسلمین را در پی دارد، بر هر مسلمانی، زن و مرد، پیر و جوان، سالم و بیمار و حتی کور و ناقص‌العضو واجب است که به هر نحو ممکن از ناموس و سرزمین و اموال خود دفاع کنند و نیازی به اذن امام و دیگر شروط جهاد ابتدایی نیست. در دوران معاصر نیز راشد الغنوشی، متفکر تونسی، ناسیونالیسم را تا زمانی که در برابر ایدئولوژی اسلامی قرار نگیرد، قابل قبول می‌داند. بنابراین اسلام به یک عنوان یک دین جهانی، همه مسلمانان را امت واحده و آنان را برادر یکدیگر می‌داند، اما هیچ‌گاه اصل ملت را مورد تشکیک قرار نمی‌دهد. البته ملی‌گرایی در شکل معتدل خود نیز هیچ‌گاه ادعا نکرده که جانشین دین ملت‌هاست. تنها هدف اسلام این است که ملت‌ها از تفاخر به نژاد و ملیت و سرزمین خود پرهیز کنند و نسبت به سرنوشت یکدیگر حتی در اقصی نقاط عالم هم حساس باشند. از آنجا که اسلام دین تعادل است، ملی‌گرایی هم اگر از حالت اعتدال خارج نشود، از نظر اسلام پذیرفته است. براساس آیات قرآن، وجود تفاوت در بین قومیت‌ها و ملل مختلف برای این است که یکدیگر را بهتر بشناسند. تفاوت‌ها هرگز موجب برتری قومی نسبت به قوم دیگری نمی‌شوند، بلکه تنها ملاک نزدیکی به خداوند، تقواست.

پیشینه ملت‌سازی در ایران به عنوان پیش‌نیاز فهم ملی‌گرایی

ایران سرزمینی است با تاریخی چندهزار ساله که در آن مردمانی از نژاد آریایی، ادیان مختلفی، چون زرتشتی، اسلام، ارمنی، یهودی و... را پذیرفته‌اند، اما هیچ‌گاه دینشان منفک از ملیت ایرانی نبوده است. پیش از مهاجرت آریایی‌ها به ایران، تمدن‌هایی که آثار آن‌ها را می‌توان در نهاوند، جیرفت، شهر سوخته، سیلک و... دید، وجود داشته‌اند، اما ملت به معنای متعارف آن با شکل‌گیری حکومت‌های فراگیری، چون ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی ایجاد شد. مردم ایران در عین حال که پایبند ملیت خود بودند، همواره به ملت‌ها و اقوام دیگر نیز احترام می‌گذاشتند. مهم‌ترین سند در این مورد، حمله کوروش هخامنشی به بابل و برخورد انسان‌دوستانه او با یهودیان اسیر بابلی است. ایرانی‌ها با برقراری روابط سالم با سایر اقوام و ملل تلاش کردند فرهنگ و تمدن خود را توسعه بدهند و از این طریق سطح فرهنگی، سیاسی و اجتماعی خود را نیز ارتقا بخشیدند. در دوره ساسانی با حاکمیت دین زرتشت بر نظام سیاسی ایران یک نوع نظام طبقاتی در ایران ایجاد شد که ابداً مورد قبول اکثریت جامعه نبود. در این دوران، برخی حاکمان با استفاده از دین زرتشت بر مردم ایران ستم روا داشتند و قطعاً این شیوه از پذیرش اسلام توسط توده‌های مردمی و پیروزی سریع اعراب بر حکومت ساسانیان نقش اساسی داشت. ملت ایران که در اسلام شعار‌های عدالت‌خواهانه را می‌دید و از ستم حاکمان به تنگ آمده بود، با آغوش باز اسلام را پذیرفت.

امویان یادآور ستم ساسانیان برای مردم ایران

با روی کار آمدن بنی‌امیه، ملت ایران ستمگری‌های ساسانیان را در آن‌ها متجلی دیدند و با شعار برتری عرب نسبت به عجم به مبارزه پرداختند و با پذیرش مذهب تشیع، بزرگ‌ترین خدمات را به اسلام انجام دادند. یکی از واکنش‌های ایرانیان نسبت به رویکرد‌های بنی‌امیه، تشکیل نهضت شعوبیه بود. این حزب از اشراف، فئودال‌ها و نخبگان ایرانی تشکیل شده بود و به مثابه یک نیروی ملی، در رأس دیگر نهضت‌های توده‌ای با تسلط سیاسی اعراب و دیگر بیگانگان و متجاوزان به مبارزه پرداخت. اقدامات ناجوانمردانه برخی اعراب که تحت لوای دین اسلام کار‌های ضدانسانی و خلاف اصول اخلاقی انجام می‌دادند، خشم ایرانیان را برانگیخت و پیکاری دائمی با آنان شکل گرفت. در اعتراض به برتری‌جویی اعراب در ایران، حزب «تسویه» ایجاد شد. اعضای این حزب با استناد به آیات قرآن و احادیث نبوی تلاش می‌کردند برابری همه مسلمان‌ها از هر قوم و قبیله و ملتی را اثبات کنند. رسول‌اکرم (ص) فرموده بودند: «عرب نسبت به عجم برتری ندارد، مگر به تقوا». این مبارزات و اعتراضات سبب گردید حاکمان جامعه اسلامی به تدریج عملکرد خود را تغییر بدهند و شیوه‌ای مخالف با یزید و معاویه و سایر خلفای بنی‌امیه را در پیش بگیرند. در دوره عباسیان، تجربه‌های ایرانیان در امر حکومت نقش اساسی پیدا کرد و در دوره ۵۰۰ ساله خلافت عباسیان، تعامل بین ایرانی‌ها و اعراب به اوج خود رسید؛ بسیاری از ایرانی‌ها به مقامات بالای اداری و سیاسی دست پیدا کردند و توانستند حکومت‌های محلی ایجاد کنند.

ایرانیان خادمان صادق مکتب اسلام و تشیع

با ایجاد حکومت سامانیان، زمینه برای احیای زبان و فرهنگ ایران باستان فراهم شد و آنان سعی کردند بین زبان فارسی و عربی، نوعی تعامل برقرار و زبان مستقلی را برای خود ایجاد کنند. این رویه با دیگر کشور‌ها از جمله مصر که پس از قبول اسلام، زبان عربی را جایگزین زبان خود کردند به کلی تفاوت داشت و هوشمندی و زیرکی ایرانی‌ها را نشان می‌داد. ایرانی‌ها در عین حال که اسلام و مذهب تشیع را پذیرفتند و خدمات کم نظیری را به فرهنگ اسلامی ارائه دادند، ارتباطشان را با گذشته تاریخی و فرهنگی خود نیز حفظ کردند. از جمله اقدامات ارزشمندی که در این زمینه صورت گرفت، گردآوری اسطوره‌های ایران باستان توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی در اثر گرانسنگ «شاهنامه» است. حکومت‌های محلی در ایران با اساطیر ایران باستان ارتباط داشتند و در عین حال وفاداری به اسلام، به تاریخ و اساطیر ایران پیش از اسلام هم توجه داشتند. توجه به ملیت ایرانی، غیر از آثار منظوم و منثور، در حرکت‌های سیاسی‌ای، چون نهضت شعوبیه یا قیام خرم‌دینان و آل‌زیار هم مشهود است. سازگاری میان عناصر دینی و ملی همواره در زندگی و فرهنگ ایرانیان وجود داشته و در آثار بزرگانی، چون طبری، دینوری، حمزه اصفهانی، ابن بلخی و... تاریخ اسلام با مهارت تام در کنار تاریخ باستان ایران قرار گرفته و گاه با یکدیگر ترکیب شده‌اند. برابر دانستن چهره‌های اسطوره‌ای تاریخ ایران باستان همچون کیومرث با حضرت آدم (ع) یا ربط دادن خاندان رستم به حضرت نوح (ع) یکی از نشانه‌های سازگاری دین و ملیت در ایران است. مردم عادی هم در فرهنگ عامه خود نمونه‌هایی از این سازگاری‌ها را متجلی کرده‌اند، از جمله آشنایی رستم با حضرت علی (ع) و یاری رساندن امام به پهلوان ایرانی در جنگ‌هایش علیه دشمنان ایران. خلاصه کلام اینکه در تاریخ گذشته ایران هیچ نوع تقابلی بین دین و ملیت ایرانی وجود نداشته است. فرهنگ و تمدن ایرانی طی قرون و اعصار، استحکام و توانمندی خود را به اثبات رسانده و همواره فرهنگ اقوام مهاجم به این سرزمین را در فرهنگ خود استحاله کرده است. این مسئله هم در مورد اعراب مسلمان و هم درباره اقوام ترک و مغول و پیروان مذاهب مختلف مصداق دارد، به طوری که همه اقوام و مذاهب، امروز جزئی از مردم ایران محسوب می‌شوند و ایرانی‌ها از قابلیت‌های فرهنگی این اقوام برای تقویت بنیه فرهنگی خود کمک گرفته و در عین حال اصالت خود را هم حفظ کرده‌اند.

ملی‌گرایی ایرانی در تاریخ اخیر

با پیروزی انقلاب فرانسه در سال ۱۱۶۸ هـ. ش که همزمان با اواخر دوره زندیه بود، موج ملی‌گرایی به ایران هم رسید، در دوره قاجار به مرور وارد ایران شد و در دوره پهلوی و به ویژه دوره ملی شدن صنعت نفت اوج گرفت. با اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا و چاپ روزنامه‌های فارسی‌زبان در خارج از کشور و مسافرت‌های سیاسی و تجاری، اندیشه‌های ملی‌گرایی در ایران شکل گرفتند. مدافعان ملی‌گرایی از دوره قاجار تاکنون شامل دو گروه می‌شوند. گروه اول کسانی بودند که با تلاشی خستگی‌ناپذیر سعی می‌کردند در جهت عظمت و سربلندی کشور اقداماتی انجام دهند و کشور را تبدیل به یکی از کشور‌های پیشرفته دنیا کنند و گروه دوم کسانی بودند که وابستگی آنان به خارجی‌ها مسلم بود و حتی مقرری داشتند و سعی می‌کردند با توسل به ملی‌گرایی، زمینه را برای نفوذ بیشتر خود و بیگانگان در هیئت حاکمه فراهم کنند. عباس میرزا و قائم مقام فاضل او، قائم مقام فراهانی از جمله کسانی بودند که تلاش می‌کردند عقب‌ماندگی‌های کشور را برطرف و به مردم خدمت کنند. عباس میرزا ابتدا به اصلاح وضعیت سپاه پرداخت و عده‌ای از جوانان بااستعداد ایرانی را برای تحصیل علوم و فنون جدید به اروپا فرستاد و نهایت توان خود را به کار گرفت تا کشور که در اثر بی‌لیاقتی فتحعلی‌شاه همواره در معرض آسیب‌های جدی بود، کمتر صدمه ببیند. از جمله اقدامات مهم عباس میرزا، فرمان ترجمه کتب گوناگون درباره اوضاع اروپا بود که زمینه بیداری ایرانیان و انقلاب مشروطه را فراهم ساخت. میرزا تقی‌خان فراهانی، امیرکبیر طی چهار سال صدارت خود برای سربلندی ایران و قطع دخالت بیگانگان تلاش‌های ارزشمندی انجام داد و سعی کرد جلوی چپاول بیت‌المال توسط دولتمردان و شاهزادگان قاجاری را بگیرد، کشاورزی را توسعه دهد، راه‌های جدید احداث کند، قشون منظمی را برای حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور فراهم آورد و حاکمیت ملی ایران را استحکام بخشد. عده‌ای از ایرانی‌ها که از عقب‌ماندگی کشورشان رنج می‌بردند و عاشق وطن خود بودند، به طرق مختلف سعی در رفع عقب‌ماندگی‌ها داشتند. رهاورد این عده از سفر به کشور‌های خارج، انتشار روزنامه و کتب روشنگرانه بود، از جمله کتاب «سیاحت‌نامه ابراهیم بیگ» نوشته حاج زین‌العابدین مراغه‌ای که نمونه‌ای از علایق و اعتقادات ایرانی‌های وطن‌پرست و علاقه‌مند به پیشرفت کشور است.

ملی‌گرایان بیگانه‌گرا!

در کنار این افراد عده‌ای هم بودند که به ظاهر ادعای وطن‌دوستی و وطن‌پرستی می‌کردند، اما سر در آخور بیگانگان داشتند، از جمله میرزا ملکم‌خان که در واگذاری امتیاز رویتر به انگلیسی‌ها و نیز گرفتن مجوز لاتاری (قمارخانه) از ناصرالدین شاه نقش اساسی را ایفا کرد. همچنین است سردار اسعد بختیاری، یپرم خان ارمنی و محمدولی خان تنکابنی. پس از پیروزی انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ هـ. ش، هر چند این گروه شروع‌کنندگان انقلاب نبودند، اما خیلی زود مهار انقلاب را در دست گرفتند و آن را به انحراف کشیدند و خون عده زیادی را که در راه تحقق مشروطه جان باخته بودند، هدر دادند. بدین ترتیب ملی‌گرایی در تاریخ ایران مفهومی معادل با وابستگی به غرب پیدا کرد.

ظهور رضاخان و تلاش برای ایجاد گسست میان اسلام‌گرایی و ایران‌گرایی

با شروع حکومت رضاخانی، ملی‌گرایی و ناسیونالیسم، مفهومی دولتی و حکومتی پیدا کرد و رضاخان تلاش کرد تحت لوای «پان ایرانیسم» تِز جدایی دین از سیاست را در کشور پیاده کند. او به سفارش اربابانش سعی کرد با بزرگنمایی ایران باستان و قوم آریایی، ناسیونالیسم شاهنشاهی را جایگزین اسلام کند و مشروعیت حکومت خود را بر باستان‌گرایی استوار سازد. تمام تلاش حکومت رضاخانی این بود که تمدن اسلامی انکار شود و حتی مورد تحقیر قرار گیرد. همچنین تلاش می‌شد عناصری از فرهنگ باستانی ایران تقویت شوند که با نیاز‌های سلطنت پهلوی تناسب داشتند، غافل از اینکه اسلام با تاریخ و هویت ایرانی درآمیخته و بخش مهمی از عظمت و افتخارات ایران مربوط به تمدن اسلامی است و از سوی دیگر، ایران سرزمینی است با اقوام، زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون و رنگارنگ، بنابراین هیچ قومیت و زبان واحدی را نمی‌توان بر آن تحمیل کرد. به هر حال ناسیونالیسم تحمیلی رضاخانی نه تنها موجب وحدت بین اقوام و فرهنگ‌های مختلف ایرانی نشد، بلکه به نفرت مردم از حکومت دامن زد و سرنگونی حکومت رضاخانی را تسریع کرد، به گونه‌ای که وقتی متفقین به ایران حمله کردند، مردم نه تنها از حکومت رضاشاه حمایت نکردند، بلکه به شادمانی پرداختند.

ملی‌گرایی پس از اخراج رضاخان از ایران

با حضور متفقین در ایران و برکناری رضاخان و روی کار آمدن فرزند جوان او محمدرضاشاه، اقدامات تجزیه‌طلبانه پیشه‌وری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان، تضعیف موقعیت انگلستان در سطح دنیا و جرئت پیدا کردن مردم برای اعتراض به وضعیت موجود و درخواست تغییر، شرایط برای تشکیل جبهه ملی در ایران آماده شد. با کنار رفتن رضاخان، آزادی‌های عمومی از جمله انتشار نشریات مختلف موجب ارتقای سطح آگاهی مردم شد و طبقه متوسط جدیدی پدید آمد. در پی تشدید محرومیت در جامعه در کنار ارتقای آگاهی‌های عمومی، فعالیت احزاب و مطبوعات شدت بیشتری پیدا کرد. وجود فضای باز سیاسی، شکست حزب توده در رهبری طبقات محروم و سرانجام اتحاد روشنفکران و برخی رهبران مذهبی، زمینه شکل‌گیری نهضت ملی را در بستر تحولات فراهم آورد. از آنجا که محمدرضا شاه جوانی ترسو بود و تجربه‌ای هم در امر سیاست نداشت، با آنکه مایل بود مثل پدرش مهار کار‌ها را در دست بگیرد، اما شهامت و قاطعیت او را نداشت، لذا سیاستمداران مستبدی که در دوره رضاشاه پرورش پیدا کرده بودند، در تلاش برای حفظ منافع اربابان خود، با هر نوع اندیشه آزادی‌خواهانه و ملی‌گرایی مبارزه می‌کردند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار