کد خبر: 1003170
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۳:۱۵
چگونه از دام افکار و قضاوت‌هایی که آرامش‌مان را برهم می‌زند رها شویم؟
ذهن ما عادت دارد به بافتن و ساختن. کمتر کسی در این جهان پیدا می‌شود که آن‌قدر روی شخصیت خودش کار کرده باشد که بتواند ذهنش را کنترل کند. اگر نه بیشتر ما درگیر ذهن خود هستیم. ذهن ما از فکر کردن رهایمان نمی‌کند. از حسابگری‌ها و، اما و اگر‌ها راحت‌مان نمی‌گذارد. مانند کارخانه ریسندگی یک گوشه از وجود ما نشسته است و تمام چیز‌هایی که با آن‌ها سر و کار داریم را تجزیه و تحلیل می‌کند
لیلا جعفری
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: چطور می‌شود که از رفتار‌های دیگران برداشت‌هایی داشت که با واقعیت اختلاف زیادی دارند. تأمل در این زمینه مهم به نظر می‌رسد، چون ممکن است برای بسیاری از ما مشکلاتی را درست کند. چه بسا که تا به حال تجربه‌هایی نیز در این‌باره برایمان پیش آمده باشد، مانند دوستی‌هایی که با این برداشت‌های شخصی از هم گسسته و روابطی که گرمایش را از دست داده و به سردی گراییده است. چه بسا همسرانی که با این سوءبرداشت‌ها از هم دور شده‌اند و همکاری‌هایی که می‌توانست به موفق‌ترین کار‌ها تبدیل شود و به دلیل برخی برداشت‌های ذهنی ما به جایی نرسیده و هرگز شکوفا نشده باشد. خود ما اگر به گذشته نگاه کنیم شاید بسیاری از این موارد را به یاد آوریم؛ ببینیم که بار‌ها به دلیل برخی فکر‌هایی که درباره اشخاص یا مسائل مختلف داشته‌ایم، مشکلاتی برایمان پیش آمده است. شاید پروژه‌ای که همین چند ماه پیش از دست داده‌ایم، به دلیل حسابگری‌های ذهنی و برداشت‌های شخصی‌مان نسبت به موقعیت آن پروژه بوده است. شاید ارتباط صمیمانه ما با فرزندمان از روزی به هم خورده است که تصور می‌کردیم حقایق زندگی‌اش را با ما مطرح نمی‌کند.

روزی که مشکلات شروع شد

شاید از آن روزی همسرمان را ترک کرده باشیم که تصور ما این بود که دیگر دوست‌مان ندارد، با اینکه تمام تلاشش را می‌کرد تا خوشبختی را نثار زندگی ما و خودش کند. شاید از روزی احساس تنهایی کرده باشیم که بیشتر از پیش به برداشت‌های ذهنی خود از رفتار‌های دیگران اهمیت داده‌ایم.

اگر تجربیاتی در این‌باره داریم که آزارمان هم می‌دهد، لازم است کمی به آنچه گذشته است فکر کنیم و نه تنها به آنچه گذشته است که به همین لحظه اکنون هم. شاید حتی هم‌اکنون با خواندن این نوشته هم تردید به سراغ ما بیاید که نکند این حرف‌ها از روی قصد و نیت خاصی نوشته و منتشر شده باشد، شاید این حرف‌ها برای من نیست، من این‌قدر به رفتار‌ها و افکارم مسلط هستم که می‌دانم هر اتفاقی که در روابط و شغل و هر آنچه در زندگی‌ام پیش آمده، از روی بی‌فکری من نبوده است. چون من ابتدا جوانب هر کاری را در نظر گرفته‌ام سپس دست به اقدامی زده‌ام. بنابراین اگر جایی مشکلی در کار و زندگی و روابط و... برایم پیش آمده از روی اشتباهات من نبوده است.

مثلاً همین چند روز پیش که با یکی از آشنایان حرف می‌زدم زیاد حوصله حرف زدن با من را نداشت. با آن اشتیاق زنگ زده بودم حالش را بپرسم که درست جوابم را نداد. زود هم خداحافظی کرد و رفت. می‌توانستم با خودم این‌گونه فکر کنم: فکر می‌کند من نمی‌فهمم. تا به حال ۱۰۰ بار پشت سر من با دوستان دیگرم حرف زده است. به نظرم هر وقت با یکی درباره من حرف می‌زند و غیبت می‌کند، صدایش این طور بی‌انرژی و بی‌تفاوت می‌شود. انگار نه انگار که همان دوستی است که روز قبلش با هم کلی گفته‌ایم و شنیده‌ایم. این بار دیگر کنار نمی‌آیم. از اینکه با دوستانم غیبت می‌کند خسته شده‌ام. این بار به او می‌گویم که می‌خواهم دوستی‌مان را تمام کنیم. نیازی هم به هیچ پرسشی نیست، چون انرژی صدایش همه چیز را توضیح داد. برایم روشن است که درباره من غیبت می‌کند. یک بار هم خودش به من گفت که چند باری پیش آمده است که درباره‌ام با دیگران حرف زده و خواسته تا او را ببخشم. من ساده‌لوح را بگو که این حرفش را به حساب صداقتش گذاشته بودم. حتم دارم که الان هم در حال انجام همین کار است. دیگر از این دوستم بدم می‌آید. بگذار برود سراغ همان‌هایی که این‌قدر غیبت می‌کنند و در این‌جور فاز‌ها احساس خوشحالی می‌کنند. بگذار برود با آن‌هایی باشد که احساس خوشحالی و راحتی دارد، خوشحالی که نه، دلخوشی و سرگرمی! همان بهتر که همین امروز دوستی‌ام را با او به‌هم بزنم و بروم به جایی که جای من است. من هم دوستی پیدا می‌کنم که با هم خوشحال باشیم و خیالم هم راحت باشد که آن‌قدر برایش مهم هستم، که پشت سرم با کسی حرف نزند؛ دوستی که این‌قدر ناراحتم نکند. من که راضی نیستم از این کارش. از این رفتار‌های دور از شأنش خسته شده‌ام. بگذار برود پی کارش!

ولی زاویه دیگری هم برای نگاه وجود داشت و می‌توانستم تا این اندازه منفی‌باف و بدبین نباشم و کمی هم جانب انصاف را رعایت کنم. شاید بار‌ها ما هم از این دست افکار را درباره اطرافیان خود تجربه کرده باشیم. چه بسا خواهران و برادرانی که با چنین افکاری روابط خانوادگی و خویشاوندی خود را زیر سؤال برده و حتی از بین برده باشند.

یک‌طرفه به قاضی نرویم

شاید یکی از راه‌هایی که می‌تواند ما را از افکار یک‌سویه که درباره رفتار دیگران پیدا می‌کنیم نجات دهد، حرف زدن با آنهاست. حرف‌زدن و بازگو کردن آنچه در اعماق فکرمان است، می‌تواند بسیاری از مشکلات را حل کند. بسیاری از برداشت‌های شخصی ما معمولاً درون خود ما باقی می‌ماند. اگر به زندگی‌مان خوب نگاه کنیم می‌بینیم که بسیاری از آن‌ها را در ذهن و قلب خود نگه داشته‌ایم. بسیاری از مردم نمی‌توانند آنچه را که از رفتار و گفتار دیگری برداشت کرده‌اند به زبان بیاورند. حتی وقتی متوجه می‌شوند که درباره دیگری اشتباه فکر می‌کرده‌اند باز هم ممکن است این نکته را به آن شخص نگویند. حتی ممکن است درون خود احساس پشیمانی هم نداشته باشند. همین نداشتن احساس پشیمانی باعث می‌شود معنی‌اش می‌تواند این باشد که احساس بدی نسبت به رفتار خود پیدا نکرده‌اند و شاید بار‌ها و بار‌ها نیز تکرارش کنند. این افراد شاید بیشتر وقت‌ها به اصطلاح یک‌طرفه به قاضی می‌روند. سوءتفاهم‌ها و مشکلات قرار نیست خود به خود حل شود. براساس رفتار و گفتار و کردار ما به وجود آمده است، پس نیاز هم دارد به راه حلی تا به شکل درستی دربیاید.

درباره برداشت‌هایمان حرف بزنیم

ذهن ما عادت دارد به بافتن و ساختن. کمتر کسی در این جهان پیدا می‌شود که آن‌قدر روی شخصیت خودش کار کرده باشد که بتواند ذهنش را کنترل کند. اگر نه بیشتر ما درگیر ذهن خود هستیم. ذهن ما از فکر کردن رهایمان نمی‌کند. از حسابگری‌ها و، اما و اگر‌ها راحت‌مان نمی‌گذارد. مانند کارخانه ریسندگی یک گوشه از وجود ما نشسته است و تمام چیز‌هایی که با آن‌ها سر و کار داریم را تجزیه و تحلیل می‌کند. این کارخانه در برخی پرکارتر و در برخی کم‌کارتر است و در معدود اشخاصی بی‌کار ولی معنی‌اش این نیست که در موجودیت کسی وجود ندارد. به نظر می‌رسد هرچه سوخت و مصالح بیشتری به این کارخانه برسد، پرکارتر می‌شود و هر چه کمتر مواد و سوخت داشته باشد، کمتر فعالیت می‌کند. جور دیگری هم می‌شود به این ماجرا نگاه کرد. هر چه توجه ما به قلب‌مان کمتر باشد، بیشتر به کارخانه ذهن‌مان می‌پردازیم و همین‌گونه وارونه آن. برای همین هم هست که کارخانه در برخی بی‌کار می‌ماند. بسیاری از افکاری که در ذهن ما پرورانده می‌شود به راستی وجود خارجی ندارد و تنها زاییده ذهن ماست، زاییده کارخانه شخصی وجودمان.

رهایی از کارخانه ذهن

شاید اگر کمی هم به راهی بپردازیم که کارخانه را بی‌کار کند، بد نباشد. عارفان و خداجویان یکی از راه‌های غلبه بر این کارخانه ذهن را مراقبه می‌دانند. توجه به تنفس‌مان و نفس‌مان می‌تواند یکی از راه‌های سوخت نرساندن به کارخانه ذهن باشد. عارفی می‌گفت دم و بازدم و توجه به آن می‌تواند راه خوبی برای رهایی از افکار باشد. توجه به تنفس، توجه به اکنون را در پی دارد، که راه قلب است، و راهی برای دوری از ذهن. در این حالت چنانچه فکری به ذهن می‌رسد، بهتر است به تنفس خود توجه کنیم. موهبتی که پروردگار با سخاوت در اختیار ما گذاشته است. این پیر فرزانه راه را بلد است و مصداق سخنش همان است که سعدی گفت: هر نفسی که فرومی‌رود ممد حیات است و، چون برمی‌آید مفرح ذات...

قلب‌مان را فراموش نکنیم

بسیاری از ما ممکن است آنچه را که ذهن می‌سازد و آنچه را که عقل تشخیص می‌دهد اشتباه بگیرند. به نظر می‌رسد آنچه عقل تشخیص می‌دهد در بسیاری از اوقات با آنچه ذهن در کارخانه می‌سازد تفاوت داشته باشد. در حالی که معمولاً راه عقل و قلب یکسان است. بسیاری از اوقات می‌دانیم که باید چه کار کنیم و راه درست‌مان چیست، و قلب‌مان نیز گواه به انجام همان کار می‌دهد ولی ذهن چیز دیگری می‌گوید. می‌شود گفت درباره برداشت‌های شخصی و گاه اشتباه ما از رفتار‌های دیگران هم همین اتفاق می‌افتد. احساس می‌کنیم که مورد ناخوشایندی وجود ندارد، دل‌مان آرام است که خبر بدی در راه نیست، ولی ذهن ما می‌گوید او فلان کار را کرده که فلان شود، آن شخص فلان رفتار را به فلان دلیل داشته است. فلان حرف را زده تا فلان چیز را از من بشنود، و... در صورتی که این حرف‌ها تماماً چیز‌هایی است که خود ما در نظر می‌گیریم و می‌تواند برداشت یک‌طرفه و کاملاً شخصی ما از شرایط باشد. با این توضیح آن جنبه از وجودمان را به یاد آوریم که کمتر به نظرات شخصی خود توجه می‌کند و کمتر به آن‌ها می‌چسبد. از سوی دیگر آنچه را که ذهن ما می‌گوید کمتر باورکنیم. ببینیم محصولات کارخانه ذهن‌مان با آنچه قلب‌مان می‌گویند هم جور درمی‌آید؟ به احساس‌های درونی‌مان بیشتر توجه کنیم و ببینیم موقع ذهن‌بافی‌ها دل‌مان شور نمی‌زد، احساس سنگینی و درد نداریم؟ ببینیم قلب و درون‌مان آرامش دارد یا یک نوع بی‌قراری و ناآرامی را تجربه می‌کند؟ یاد بگیریم که هر چه ذهن می‌گوید را باور نکنیم. بدانیم که ذهن ممکن است ما را به بیراهه ببرد در حالی که فکر می‌کنیم عقل ماست که هدایت‌مان می‌کند. در این صورت می‌توانیم امیدوار باشیم که به راه کسانی می‌پیوندیم که کارخانه‌ذهن وجودشان غیر فعال مانده است یا بهتر است بگوییم فعالیت این کارخانه کاملاً در اختیار و اراده آنان است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار