کد خبر: 1003169
تاریخ انتشار: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۳۴
نگاهی به سبک زندگی ساده و بی‌پیرایه شهیدعلی‌اصغر صفرخانی
زندگی در دوران دفاع‌مقدس با وجود تمام سختی‌هایش برای مردم آسان می‌گذشت. مردمی که خیلی درگیر زرق و برق‌های دنیوی نبودند و به ساده‌ترین شکل ممکن به زندگی نگاه می‌کردند. مهم‌ترین هدف‌شان سعادت و عاقبت بخیری در دنیا بود و خیلی برای مادیات به آب و آتش نمی‌زدند. جوانان خیلی زود بزرگ می‌شدند؛ عاقل و بالغ و درست کردار، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین تصمیم‌های زندگی‌شان را می‌گرفتند و به آن عمل می‌کردند. آن زمان همه چیز صاف و ساده بود و رنگ‌و‌بوی دیگری داشت.
آرمان شریف
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شهید‌علی اصغرصفرخانی یکی از همان جوانانی است که در دوران دفاع‌مقدس به شکوفایی و بلوغ رسید. علی‌اصغر وابستگی زیادی به خانواده داشت، ولی برای او حرف امام و تکلیف روی شانه‌هایش مهم بود. می‌دانست اگر امروز مقابل دشمن متجاوز نایستد، معلوم نیست فردا چه اتفاقی برای خانواده و دوستانش می‌افتد. خانواده برایش خیلی مهم بود و خیلی به صله رحم اهمیت می‌داد و بسیار مردم‌دار بود. وقتی از جبهه به مرخصی می‌آمد احوال همه فامیل را جویا می‌شد و به منزل اقوام سر می‌زد. سن و سال زیادی نداشت که پا به جبهه گذاشت. در ۱۵ سالگی در کمال آگاهی و تعهد، بدون هیچ ترسی و با عشق تمام یکی از مهم‌ترین تصمیم‌های زندگی‌اش را گرفت و راهی جبهه شد. با شروع جنگ تحمیلی با اولین بسیج عمومی به مصاف با متجاوزان بعثی به جمع قهرمانان جنگ‌های نامنظم دکتر چمران پیوست.

علی اصغر روحیه مذهبی بالایی داشت. خیلی زود توانایی‌هایش بر فرماندهان و دیگر رزمندگان آشکار شد. در عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس شرکت کرد و یکبار هم مجروح شد. با وجود سن پایینش تجربه‌های زیادی از جبهه‌ها داشت. بعد از عملیات بیت‌المقدس به عضویت سپاه پاسداران درآمد و و لباس سپاه که به قول خودشان کفن خونین‌شان است بر تن نمود. شهید‌صفرخانی در دو عملیات خیبر و بدر در کنار دو سردار رشید اسلام «شهید همت» و «شهید عباس کریمی» و آزادسازی جزایر مجنون شرکتی فعال داشت.

پس از شرکت در این عملیات مهم در ۱۹ سالگی تصمیم به تشکیل خانواده گرفت. یک روز که به خانه آمده بود مسئله ازدواج را با پدرش به شوخی مطرح کرد و گفت: بابا گفتند باید زن بگیری، وگرنه از جبهه بیرونت می‌کنیم. پدرش گفت: اگر کسی را مد‌نظر داری بگو برویم خواستگاری. علی اصغر گفت: نه فقط می‌خواهم بسیجی باشد.

پس از آن مادر شهید در مسجد محل دختر خانمی را می‌بیند که از رفتارش خوشش می‌آید. به خواستگاری می‌روند، قسمت می‌شود و هر دو قبول می‌کنند. مادر شهید درباره مراسم ساده‌زیستی پسرش و عروسی‌اش چنین می‌گوید: «مراسم ازدواجشان خیلی ساده برگزار شد. علی‌اصغر و خانمش به خواست پسر من، هیچ کدام از فامیل را دعوت نکردند. او می‌گفت می‌خواهم فقط از بچه‌های لشکر در مراسمم باشند. همین هم شد. هر چه گفتم، مادر زشت است فامیل ناراحت می‌شوند، گوشش بدهکار نبود و می‌گفت، ما در کوچه‌مان تازه شهید داده‌ایم و خانواده‌اش عزادار هستند، آن وقت ما در این موقعیت مراسم شادی بگیریم؟ خانمش هم با او هم‌عقیده بود. پس از آن هم مشهد رفتند و برایم سوغاتی یک پارچه پیراهنی آوردند.»

با وجود شوخ‌طبعی که در جمع دوستان و خانواده داشت، در منطقه پرجذبه و کم حرف و جدی بود. از بیهوده‌گویی گریزان بود و رزمندگان حرفش را به خوبی می‌خواندند. بعد از عملیات بدر با کوله‌باری تجربه و با یک ابتکار «گردان شهادت» را در سطح لشکر تشکیل داد. او هنوز ۲۱ سال بیشتر نداشت، ولی کوله‌باری از تجربه و مسئولیت را با خود به همراه داشت.

شهید‌صفرخانی همان روز‌ها در وصیتنامه‌اش چنین نوشت: «من در تمام عملیات‌ها شرکت کردم و آخر هم شربت شهادت را که خدا قبول کند، خواهم نوشید؛ شربتی که هر کس از آن نمی‌تواند بنوشد. من دوست دارم که وقتی شهید می‌شوم با بهترین وجه شهید بشوم و آنقدر بدنم را تکه‌تکه کنند که تمام گناهانم بخشیده شود.» شهید صفرخانی که خودش را برای شهادت آماده کرده بود در سال ۱۳۶۵ و در جریان عملیات کربلای یک به فیض شهادت نائل آمد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار